21 Azer- Yirmibir Azer Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı |
Thursday, February 23, 2012 Milli Hökümǝt Dönǝmindǝn Târixi Bǝlgǝ: Alınmış-Verilmiş http://qaraca.blogspot.com/2011/11/blog-post_25.html Read more! posted by <21 Azer> | 2:54 PM Saturday, December 10, 2011 21 Azǝr vǝ Milli Hökümǝt ilǝ ilgili yapıp Sözümüz`dǝ yayınladığım vǝ bǝyǝniylǝ qarşılanan neçǝ tasarım: Read more! posted by <21 Azer> | 8:15 AM Sunday, May 01, 2011 قاضي محهممهد`ين مير جعفهر باقيروف`ا يازديغي اوچ توركجه مكتوب مئهران باهارلي آشاغيدا ايكينجي دونيا ساواشي ايللهرينده بوگونكو باتي آزهربايجان اوستانينين بير سيرا كوردلهرله مسكون بؤلگهلهرينده قورولان يئرهل كورد دئولهتينين (كوردوستان جومهورييهتينين) باشچيسي قاضي محهممهد طرهفيندهن آزهربايجان سوويئت سوسيياليست رئسپوبليكاسينين باشچيسي مير جعفهر باقيروف`ا يازديغي اوچ توركجه مكتوب وئريلميشدير. بو اؤنهملي تاريخي مكتوبلار، توركجهنين ايراندا ياشايان ميللهتلهر آراسيندا آراجي (رابيط) ديل اولاراق قوللانيلديغيني گؤستهرمهك آچيسيندان دا اؤنهملي بلگهلهردير. مكتوبلار، فونئتيك تورك ايملا و اليفباسينا گؤره گونجهل.لهشديريلميشدير. قايناقلار: وێنەی کۆماری کوردستان http://weneykk.blogspot.com/ ---------------------- بيرينجي مكتوب: ---------------------- وزارهت هيزي كوردوستان مهاباد آزهربايجان كومونيست پارتيياسينين باش كاتيبي جناب ميرجعفهر باقيروف: چوخ ائحتيراملا عرض اولونور: سردهشت و ساققيز و بانا رايونلاريندا دوشمهن الينده تانكلار واردير و بير ده سننه شههرينده اولارين لشكه رين[ين] مركهزينده طهيياره وار. بونا گؤره سيزدهن چوخ خاهيش ائديرهم امر بويوراسينيز بيزه اوچ تانك و ايكي ضيدد-ي طهيياره توپو بيزه وئرسينلهر. محهممهد قاضي. ٢٩-١٢-٢٤ ---------------------- ايكينجي مكتوب: ---------------------- مؤحتهرهم آزهربايجان خالقينين آتاسي و بؤيوك موعهلليمي اولان جناب مير جعفهر باقيروف اهووهلهن شخصهن من و بيز كورد خالقي طرهفيندهن سيزه و آزهربايجان ميللهتينه چوخلو سالاملار يئتيرمهك[ل]ه، با هم خوش، آزاد و خوشبهخت كيمي، اولدوقجا اوزون ايللهر بويو ياشاماغينيزي اورهكدهن آرزي ائديريك. منيم بو مكتوبو يازماقدا مقصودوم اوندان عيبارهتدير كي سيز تمامهن آرخايين اولاسينيز كي سيزين و قيزيل اوردونون چكدييي زحمهتلهر هدهر[ه] گئتمهيهجهك و روس قوشونو بيزيم فيكريميزدهن، اورهييميزدهن چيخماياجاق. من هئچ بير زامان اينانابيلمهرهم كي روس قوشونلاري ايران`ي بوشالداراق مظلوم خالقلاردان گؤز گؤتوروپ، اؤز دوغما وطهنلهرينه گئدهجهكلهر. منه ائله گلير كي دؤرد بئش ايل سيزين گؤستهريشينيزله ياشايان و يئنه روسلارين قاييتماسيني آرزي ائدهن كورد خالقيني ياددان چيخارماياجاقسينيز و بيزيم حهياتي گوندهليك مسالهلهريميز[له] ماراقلاناجاقسينيز. كورد ميللهتي آزهربايجانلا با هم اؤز ميللهتي، وطهني و آزادليغي اوغروندا داييمهن دوشمهنله ووروشاجاقلار. آرتيق مئيدان ناموسلونوندور. بيز كورد ميللهتي سيزين كؤمهيينيزله موتهمهددين بير ميللهت بولماقلا با هم اونو دا ياخشي بيليريك كي آزادليغي سئوهن بير ميللهت بيرليك و موباريزهني ائتمهليدير. آزادليق موباريزهسيز و قانسيز مومكون دئييلدير. بيز كورد ميللهتي هئچ واخت تئهران`ا باش اهيمهريك، لاكين سيزدهن بير خاهيشيم وار: ١-كورد ميللهتيني اؤز قايغي يوواسيندا (؟) بسلهدييينيز كيمي، اونلاري اوچونجا (؟) ياددان چيخارمايين و داييمهن گؤز قولاق وئرين. سيز بيزه بير، بيز كورد خالقي موقابيلينده يوز بورجلو اولماغا حاضيريق. ٢-بير خاهيشيم وار كي بيزه گؤندهرديينيز يولداش عيسي زاده تئزليكله گئري قايتارماق، منه بوايش چوخ تعهججوب گلير. بير اينسان كي ناموسلا ايشلهيه، زحمهت چكه، خالق مودافيعه قوشونو يارادا، سرحهددي مؤحكهملهنديره، خالق آراسيندا حؤرمهته ماليك اولا، بيردهن ايسه روسلارين گئتمهسي و كورد خالقينين دوشمهنله موباريزه ايمتاحانيني وئرهن زامان، يولداشيني گتيرمهك فيكرين[ه] دوشهرهك بيزي ترك ائتمهسي، مني موعهططهل قويور. دييهسهن بو باهانا ايدي منه گؤره صلاح الدين`ه بيزيم حاققيميز سيزينكي قدهر اولابيلهر. چونكو او اهووهلهن سوويئت اوغلو و ايكنجي كورددور. بونا گؤره سيزدهن خاهيش ائديرهم هئچ اولماسا ايشي باشا چاتديرانا قدهر، يولداش عيسي زاده`ني و يولداشينين تشريفيني گئري قايتاراسينيز. چوخ ساغ و خوشباخت اولاسينيز. سيزي اونوتمايان، هم دوست محهممهد قاضي ---------------------- اوچونجو مكتوب: ---------------------- بؤيوك آزهربايجان`ين موعهظظهم رهبهري، آتا و باش موعهلليميميز مير جعفهر باقيروف حضرهتلهري ايندي كي بيزيم كيچيك تمهددون كاروانيميز اؤز مورهخه صلييي[ني] تامام ائديپ، يئنيدهن كسب-ي عئلم و كامال و اؤز اؤلكه[سي]ني ايشيقلانديرماق اوچون قاييديرلار، واختي غنيمهت بيليرهم اؤز صميمي سالاملاريمي تقديم ائديپ و تقاضا ائيلهيهم كي مواككهد دستور بويوراسيز كي سيزين مراحيم و بويور[دوغو]نوز كوردلهرين بارهسينده كاميلهن عمهلي اولوپ و او جنابين خئييرخاهليق لوطفلهري جيدديرهك تعقيب اولسون محهممهد قاضي Read more! posted by <21 Azer> | 11:08 AM Sunday, December 26, 2010
Read more! posted by <21 Azer> | 10:40 AM Saturday, December 18, 2010 ملاقات ملكه مادر، مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو با سيد جعفر پيشه وري در سالهاي پس از انقلاب، كتاب خاطرات بسيار منتشر شده است. از هر سو و با هر عينكی به حوادث ايران نگاه شده است. در ميان كتابهای خاطرات كه بسيار كم درباره آن تبليغ و حتی صحبت شده، "خاطرات ملكه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا" ست . سه تن، در نوبتهای مختلف كه تاج الملوك حال و روز ديدار و گفتگو داشته با او مصاحبه كرده اند: دكترمليحه خسروداد، تورج انصاری و مهندس محمود علی باتمانقليچ. اين مجموعه گفتگو، همراه با تعدادی عكس، در 479 صفحه و از سوی بنياد تاريخ شفاهی ايران منتشر شده است. مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو از ايل آيرملو و ترك بود و گويا در اورميه به دنيا آمده است. در متن زير كه از كتاب مذكور انتخاب شده و شرح ملاقات ملكه مادر با مرحوم پيشه وري مي باشد. توجه كنيد كه سيد جعفر پيشه وري در متن اصلي جواد پيشه وري نوشته شده است. ديدار با پيشه وري اولين حزب كمونيست ايران قبل از روی كار آمدن رضا شاه پهلوی درست شد. يعنی 3 سال قبل از كودتای حوت 1299.خود جواد پيشه وری كه درزمان قوام السلطنه برای مذاكره به تهران آمده بود برای من داستان تشكيل حزب كمونيست ايران را تعريف كرد. من در ماجرای آذربايجان يك بار پيشهوری را ديدم و اين مدتها قبل از حركت ارتش ايران به آذربايجان و بيرون كردن قوای پيشه وری بود.درست يادم نيست پيشه وری برای چه به تهران دعوت شده بود. شايد نماينده مجلس شده بود. خلاصه هنوز روابطش با محمد رضا و قوام السلطنه خراب نشده بود.قوام به من گفت شما چون با پيشه وری هم زبان وهم شهری هستيد. با او صحبت كنيد. من قبول كردم و قوام السلطنه ، پيشه وری را نزد من آورد. پيشه وری از موقعی كه طفل بود در مسكو بزرگ شده بود. يك آدم اهل باد كوبه بود كه پدرش به مسكو مهاجرت میكند وپيشه وری دوران كودكی و جوانی را در مسكو میگذراند.خيلی آدم شيرين سخن وبا سوادی بود. فوق العاده به مسايل تاريخی احاطه داشت و موقعی كه پيش من بود اطلاعات جالبی را در اختيار من قرارداد. پيشه وری میگفت او و رفقايش برای آذربايجان خود مختاری میخواهند تا حكومت محلی تشكيل داده و اوضاع و احوال مردم بيچاره و پريشان را بهبود ببخشند! البته بعد از مدت كوتاهی اوضاع عوض شد و پيشه وری ا ز ترس دستگير شدن جرئت نكرد به تهران بيايد و در آنجا حكومت اشتراكی درست كرد و زمينهای ارباب را گرفت و بين زارعين تقسيم كرد. حتی تا زمينهای زنجان را هم گرفته و بين فعلهها و رعيتها تقسيم كرده بود. يادم هست كه اربابهای زنجان كه روابط خوبی با محمدرضا داشتند به ملاقات محمدرضا آمده و از او می خواستند ارتش بفرستد و كشاورزان را از سرزمينهای آنها بيرون كند. آقای ذوالفقاری كه از ملاكين بزرگ نواحی زنجان بود به محمد رضا گفت خدا پدرت را بيامرزد. او گردنكشان و ياغیها را سر جايشان نشاند. تو پسرهمان پدری چرا اجازه میدهيد مجددا ياغیها سر برآورند! و در همين حال گريه میكرد. فهميدم كه تفنگچیهای حكومت اشتراكی آقای پيشه وری همه ملاكين را از منطقه آذربايجان با دست خالی بيرون كرده اند و ازجمله همين ذوالفقاریها آنقدر دست خالی مانده اند كه نمی توانند مخارج اقامت خود را در تهران تاديه نمايند! اورمولو تایماز پايان قسمت چهارم Read more! posted by <21 Azer> | 3:32 PM Friday, December 17, 2010 در حوادث حكومت ملي آزربايجان، دولت ايران مرتكب كشتار جمعي و نسل كشي، چندين جنايات عليه بشريت و جنايات جنگي شده است. گفتگو با مهران بهاري - آزربايجان دموکراسي اوجاغي اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود. ------------------------- س- آيا مي توان از وجود روند تبديل هويت ائتنيكي به مساله حق تعيين سرنوشت خود در باره ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان سخن گفت؟ در سايه آنچه گفته شد، بنظر من اين روند موجود و در جريان است. در اينكه در ايران و آزربايجان "هويت ائتنيكي-ملي" ترك وجود دارد شكي نيست. اين هويت ائتنيكي خود را به صورت زبان تركي، ادراك ديني خاص (اسلام تركي)، فرهنگ ويژه (آشيقها، فولكلور، و ...) بروز مي دهد. سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي موفق به كم رنگتر كردن برخي از اين مولفه ها در شماري از زيرگروههاي ملت ترك شده است، با اينهمه هويت ائتنيك-ملي ترك با همه مولفه هاي خود هنوز پابرجاست. اين هويت ائتنيكي خصوصيات "ملت محكوم" را دارد، يعني دولت ايران از سال ١٩٢٥ به بعد به لحاظ ائتنيك-ملي ممثل او نيست و تمثيلگر ملت حاكم فارس است. تاريخ ١٩٢٥ سال تاسيس دولت پهلوي بسيار مهم است زيرا تاريخ تبديل ملت ترك به ملتي محكوم و ملت فارس به ملتي حاكم و در نتيجه تاريخ زائيده شدن حق تعيين سرنوشت خود-خارجي ملت ترك ساكن در ايران است. پيش از ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار، حاكميت سياسي ايران تحت كنترل عنصر ترك بود. بنابراين تركان ساكن در ايران در آن برهه زماني را نمي توان ملتي محكوم قبول نمود، بلكه آنها در توصيف ملت حاكم مي گنجند. نتيجتا جنبشهاي اجتماعي-سياسي تركان در آن دوره را نيز نمي توان در گفتمان تعيين سرنوشت خود-خارجي كه امري مربوط به ملت محكوم است بكار برد، هرچند داراي تاثيرات معين مثبتي بر آن بوده باشند. به عنوان نمونه شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطه آزربايجان و جنبش آزادستان كه عبارت از كشمكش ملت حاكم ترك با دولتي با منسوبيت ائتنيكي ترك مي باشند، در بهترين حال مبارزه حق تعيين سرنوشت خود-داخلي بشمار مي آيند و بي ارتباط با مبارزه ملي-ائتنيكي (حق تعيين سرنوشت خود-خارجي) ملت ترك اند. اين نوع مبارزه، يك مبارزه دمكراسي صرف است و نمي تواند با مبارزه ملي-ائتنيكي كه مربوط به تعيين سرنوشت خود-خارجي است از يك صنف به حساب آيد. وجود شعارهاي دمكراتيك در حركت ملي ترك معاصر نيز باعث نمي شود كه هر حركت دمكراسي خلق ترك در گذشته را نيز -به صرف اين اشتراك- حركتي ملي فرض نمود. شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطيت آزربايجان و جنبش آزادستان بخشي از مبارزات ملت حاكم ترك براي دمكراسي (حق تعيين سرنوشت خود-داخلي) و بخشي از مبارزه همگاني ضداستبدادي كل مردم ايران در آن دوره بودند كه صرفا و به اقتضاي شرايط در مدرنترين مملكت محروسه ايران يعني آزربايجان رخ داده اند. ساقط نمودن حكومت ملي آزربايجان كه برخواسته از راي آزادانه مردم در رفراندمي دمكراتيك بود، رد صلاحييت و تصفيه آيت الله شريعتمداري، محمودعلي چهرگاني و اكبر اعلمي كه در مقاطي تمثيل كننده ائتنيك مردم ترك بودند، به علاوه سياستهاي فارسگرايانه جاري نظام جمهوري اسلامي، تقويت كننده ادعاي عدم مشروعيت تمثيل دولت ايران براي ملت ترك و ملت محكوم بودن وي اند. قيام هاراي هاراي من تركم در سال ١٣٨٥ و مديريت مساله ملي ترك توسط دولت ايران به روشهاي امنيتي، عدم شركت خلق ترك (به استثناي تركان تهران) در جنبش سبز، حتي پديده اخير تيم "تيراختور"سازي، دلائلي قطعي است كه نشان مي دهند هويت ائتنيكي ملت محكوم ترك، "موبيليزه شده" و تبديل به "بحران ائتنيك" گرديده است. س-آيا به نظر شما ضرورتهای سیاسی و تاریخی براي تعيين سرنوشت در ملت ترك ساكن در ايران وجود دارد؟ عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم كه معمولا براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از: داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي، استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛ داشتن نهادهاي خاص؛ رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ....)، شواهد و رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است و .... بنظر من نزديك به همه اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي در مورد ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي موجود اند. ساقط نمودن دولت مشروع و قانوني قاجاري در سال ١٩٢٥ با يك كودتاي نظامي توسط يك دولت استعمارگر خارجي و تسليم آن به اقليت ائتنيكي رقيب فارس، نخستين حادثه و يا ضرورت تاريخي-سياسي براي برخوردار شدن ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود است. كشتارها و قتل عامهائي كه توسط دولت ايران پس از آن تاريخ حين شورشها و اعتراضات ملت ترك در سراسر ايران انجام گرفته، بدون توجه به ماهيت و جهتگيري سياسي و اجتماعي شورشها و اعتراضات مذكور، فجايع انساني اي هستند كه مي بايد براي اثبات وجود ضرورت تاريخي، سياسي و امنيتي استحقاق ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود بكار روند. از اين جنبه مخصوصا تجربه حكومت ملي آزربايجان داراي اهميت منحصر به فردي است. مي بايست اعتراف نمود نخبگان و روشنفكران ترك تاكنون از آشكار كردن و روشنگري ضروريات تاريخي، سياسي و امنيتي موجود غافل و از مديريت آنها به سوي تعيين سرنوشت خود ملت ترك بالكل ناتوان بوده اند. به عنوان مثال براي روشنگري اهميت و معني ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار در امر تعيين سرنوشت خود تركان، هيچ كار قابل ملاحظه اي انجام نگرفته است. همچنين است اهميت حادثه حكومت ملي آزربايجان در همين رابطه. اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود. س-مصاديق مشخص اين ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي كدامها هستند؟ ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذبور را مي توان به شكل زير طور خلاصه كرد: -داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي: تركان ساكن در ايران و آزربايجان از سابقه و تاريخ بسيار طولاني دولت شوندگي برخوردارند، به واقع آنها تا سال ١٩٢٥ حاكميت و اقتدار سياسي ايران را در دست خود داشته اند. -استقلال-جدائي سرزميني در گذشته: در دوره طولاني حاكميت تركان، آزربايجان يا مستقل از بقيه ايران امروزي بوده و يا به عنوان يك مملكت محروسه استقلال نسبي سرزميني داشته است. آزربايجان در قرن بيستم نيز به مدت يكسال داراي استقلال سياسي كامل بوده است. -رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي: رقابت سياسي ملي بين تركها و فارسها پديده جديدي نيست و داراي تاريخي طولاني است. پديده اي كه در دوره صفوي از آن با نام "تعصب اويماقيت" ياد مي شود و در دوره قاجار فرم "بيزيمكي-اؤزگه" را به خود مي گيرد در جوهر خود رقابت و كشمكش ائتنيك بين ترك و تاجيك (بعدها فارس) بر سر اقتدار سياسي است. حتي لطيفه هاي تحقيرآميز بر عليه تركان كه سابقه آن به عهد سلجوقي مي رسد انعكاسي از همين كشمكش ائتنيك ترك و فارس است. -استعمار داخلي: آزربايجان مستعمره داخلي دولت ايران است. اكنون نخبگان فارس نيز از واقعيت استعمار تركان و ديگر ملل غيرفارس ساكن در ايران سخن مي رانند. -فجايع انساني-جنايات جنگي: قتل عام، نسل كشي: تركان ساكن در ايران پس از تاسيس دولت پهلوي تاكنون، به دفعات معروض به كشتارها، قتل عامها و هجومهاي نظامي بوده اند. كشتارهاي انجام گرفته توسط دولت ايران حين شورشهاي تركان جنوب در دوره پهلوي، قتل عام پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان، كشتار در واقعه- شورش خلق مسلمان، شورشهاي انتخاباتي متعدد در مناطق ترك نشين سراسر ايران، سركوب خونين تظاهرات توده هاي محروم ترك در اسلام شهر، شورش علويان ترك در اوچ تپه قوشاچاي (مياندوآب)، كشتار سولدوز (نقده) حين قيام هاراي هاراي من تركم، .... شماري از اينهاست. -سيل پناهندگان: دهها هزار تن پناهنده و فراري صرفا پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان به اتحاد جماهير شوروري مهاجرت كرده اند. -اشغال: آزربايجان پس از سقوط حكومت ملي به اشغال ارتش شاهنشاهي درآمده است. -رژيم سركوبگر: جمهوري اسلامي ايران يكي از سركوبگرترين نظامهاي جهان است. -نژادپرستي: نژادپرستي تباري و زباني، دولتي و سيستماتيك در قالب آرياگرائي و پست و خوار شمردن ترك و عرب و ... از مولفه هاي اساسي مليتگرائي فارسي و سياست نهادينه دولت ايران است. -رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است: فرياد هاراي هاراي من تركم، انجام اصلاحاتي در الفباي عربي و ايجاد الفباي فونئتيك خاص تركي كه با الفباي فارسي متفاوت است، طرح و برافراشتن پرچمهاي خاص آزربايجان جنوبي، ايجاد دهها تشكيلات سياسي و فرهنگي موازي با تشكيلات سراسري-فارسي كه خواستار فدراليسم ملي ويا استقلال اند، ... همه نشانگر آنند كه ملت ترك و آزربايجان جنوبي خواهان صاحب شدن به هويت ملي-ائتنيكي و سياسي جداگانه اي از ملت فارس و فارسستان است. Read more! posted by <21 Azer> | 8:03 PM ضرورت اقامۀ دعوی برای نسلکشی ۲۱ آذر ۲۵ در دادگاه لاهه - ابوذر آذران هیتلر خودکشی کرد، موسولینی کشته شد، جنگ خانمانسوز پایان یافت و جهان در غرقاب غم فرونشست. بازماندگان به تلاشی بزرگ برای چارهجویی برخاستند تا برای همیشه، جلوی جنگ و جنایت را بگیرند. زمانی که ترسایان شرق و غرب، دادگاههای جنایی متعددی چون نورنبرگ برپا کردند تا حق و عدالت را اعاده کنند، نمی دانستند در سوی دیگرجهان، در ایرانِ جسته از جنگ، ارتشی متعلق به نژادپرستترین دیکتاتور تاریخ، برای سرکوبی ملتی مدرن، قتلعام مخوفی راه انداخته و مشغول جنایت جنگی علیه بخشی از مردم خویش است. حتی ظهور قدرتمندِ پارادایم حقوق بشر در جهان معاصر نیز، نتوانست از نسلکشی خونین مردم آزربایجان در ۲۱ آذرِ ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) پرده بردارد. نخستین نسلکشی بعد از جنگ جهانی دوم را ارتش محمدرضا پهلوی مرتکب شد. این نسلکشی با کتابسوزی و تبعید دستهجمعی و تجاوز به دختران و کودکان همراه بود. فارسگرایانِ بافرهنگی که هنوز و هماینک ستایشگر قوامالسلطنه هستند و حمد احمد میگویند، معلوم نیست چگونه ننگینترین جنایت بشری عصر حاضر را توجیه میکنند. آنان مذاکرهکنندۀ بزرگ را در حالی ستایش میکنند که تنها چند روز پس از امضای مذاکرات فیمابین، دولت مرکزی برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خونخوار پهلوی را همچون وحشیگریهای دوران پیشامدرن، روانۀ آزربایجان کرد تا انسانهای بیپناه را قتلعام کند، انسانهایی که پس از چند دوره مذاکرات خائنانه در مسکو، تبریز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان کسی را میستایند که آزربایجان را زیر چکمههای دیکتاتور له کرد. بیتردید، آنچه در آذر۲۵ بر آزربایجان رفت، چیزی جز ژنوساید نیست. کشتار ۲۰ هزار انسان بیپناه و تبعید ابدی و اخراج اجباری ۷۰ هزار آزربایجانی از سرزمین خود، راهاندازی کارناوالهای کتابسوزی در شهرهای آزربایجان، تجاوز به دختران و زنان، راهاندازی جوخههای صحرایی و…، اگر جنایت علیه بشریت نیست، پس چیست؟ چگونه میتوان این جنایت را سرکوب غائله نامید، در حالی که تنها چند روز پیش از آن، معاهدۀ محکمی بین تبریز و تهران امضا شد که براساس آن، آزربایجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مرکزی، دولت محلیِ دموکراتها را به رسمیت شناخت. آزربایجان تماماً به تعهدات خود عمل کرد و تهران بهجای عمل به تعهدات، به آزربایجانِ بیدفاع لشکر کشید. تهران آشکارا امضای خود را زیرپا گذاشت تا بتواند آزربایجان را بر مسلخ دیکتاتوری ببرد. در جریان مذاکرات فیمابین، علاوه بر اینکه دولت مرکزی، دموکراتها را به رسمیت شناخت، نمایندگانی نیز بهعنوان استاندار و… برای آزربایجان انتخاب کرد. سلامالله جاوید را استاندار آزربایجان و شبستری را رئیس انجمن ایالتی و دیگر وزرای کابینۀ سیدجعفرپیشهوری را نیز، مدیرکل ادارات آزربایجان دانست. دولت مرکزی با نمایندگان خود قرارداد امضا کرده بود؛ اما تنها در کوتاهترین زمان ممکن، امضای خود را زیر پا گذاشت و به حکومتی که خود شناسایی کرده بود، حمله کرد. بعد از لشکرکشی غیرقانونی و غیرانسانی، نیروهای دموکرات، هیچ مقاومتی نکردند؛ اما ارتش پهلوی، انواع جنایات را مرتکب شد. این جنایت، نسلکشی از نوع جنایت جنگی است. جنایتکاران، قوم یا گروه قومی قدرتمندی نبودند بلکه ارتشیانی بودند که لباس رسمیِ رزم بر تن داشتند و عناوین نظامی بر دوش میکشیدند. جنایتکاران، سرهنگ بودند، سردار، امیر، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله کردند بسان صدام و کشتند بسان هیتلر و ویران کردند بسان چنگیز و کتابسوزی کردند بسان وحشیان تاریخ. آنها هر آنچه آزربایجان داشت، نابود کردند. از نخبههای آزربایجان برج نمرود ساختند و از کتابهای آزربایجانی آتشکدۀ زردشت. اغراق نیست اگر جنایت جنگی ارتش پهلوی را تمامعیار و مطلق بدانیم چه، آنان همۀ انواع جنایات را در عالیترین سطح ممکن مرتکب شدند. جنایاتی اعم از کشتار کودکان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، کتابسوزی، برچیدن دانشگاه تازهتاسیس آزربایجان، تبعید، اعدام صحرائی و… . دولت علاوه بر جنایاتی که خود بهطورمستقیم انجام داد، دست خانها و مرتجعان محلی نیز را در کشت و کشتارها آزاد گذاشت و جنایات بسیاری را نیز، بهدست آنها انجام داد. نسلکشیِ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) سهمگین بود و با سکوت جهان و تاریخ، سهمگینتر شد. تبریز ویران شد تهران جشن گرفت و جهان سکوت کرد. تاریخ و تریبون از ناله آزربایجان هیچ نگفت که هیچ، بلکه به ستایش مذاکرهکنندۀ بزرگ و ارتش جنایتکار نیز، پهلوی پرداخت. حتی انقلاب ۵۷ و سقوط دیکتاتور نیز بر این سکوت عذابآور پایان نداد و قتلعام گلها را روایت نکرد. بعد از انقلاب، دادگاههای انقلابی عریضوطویل برای محاکمۀ ستمکاران پهلوی بهراه افتاد. با محاکمههای کوتاه انقلابی، کارگزاران رژیم پهلوی، بهدلیل ایذاء مردم و جنایت علیه انقلابیها اعدام شدند. این اعدامها تأملات و حرفوحدیث فراوان دارد از جمله این تأملات، مسالۀ آزربایجان است. در این دادگاهها، به جنایت جنگی رژیم در آزربایجان هرگز توجهی نشد. نه تنها در دوران محاکمه و اعدام سران رژیم بلکه در هیچ زمان دیگری از این نسلکشی سخنی گفته نشد. گویا این جنایت دیکتاتور در نگاه عدالتخواهان، حقوقدانان و فعالان حقوق بشری ایران، نه جنایت که خدمت هم هست! برخی از آنان، این جنایت جنگی علیه بشریت را نجات آزربایجان و تنها خدمت قوام و رژیم پهلوی به ایران می دانند. وااسفا! قتلعام ۲۱ آذر ۲۵ درحالی بایکوت شد که بر اساس قوانین کیفریِ بین المللی، دولت جانشین جوابگوی جنایات جنگی و نقضهای حقوقبشری دولت پیشین است. نظام جایگزین اما، از همۀ جنایتهای دیکتاتوری پهلوی، اعلام برائت کرد جز نسلکشی فیزیکی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ و ژنوساید فرهنگی همهسالۀ آزربایجان. نظامی که با توالی انقلاب تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶، در ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بر سر کار آمد، نه تنها از جنایت جنگی شاه در آزربایجان اعلام برائت نکرد، بلکه گاهی از آن با عنوان «نجات آزربایجان» یاد کرد. در فصل سوم دیوان کیفریِ بین المللی، اصول خاصی درباره نسلکشی و جنایت علیه بشریت تدوین شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيتنداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸ سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت. براساس اصول فوق الذکر، قوانین نسلکشی و جنایات علیه بشریت درباره نسلکشی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) موضوعیت داشته و قابل پیگیری هستند. دیوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، باید درباره همه شقوق معنوی و مادی این جنایت از جمله قتل عام ۲۰ هزار انسان، تبعید ۷۰ هزار آزربایجانی و کتابسوزیهای متعدد در شهرهای آزربایجان، تحقیق و با تکیه بر ادلههای مستحکم موجود، رای صادر کند. فعالان حقوق بشر باید پروندۀ حقوقی ویژهای را در دیوان کیفری بین المللی، برای پیگیری جنایت ارتش پهلوی در آزربایجان تشکیل دهند و آن را تا صدور رأیی منصفانه پی گیرند. اقامۀ دعوی در این باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربایجان نیست، بلکه وظیفۀ همۀ بشریت است که برای احقاق حقوق قربانیان و محکومکردن ژنوساید و جنایت جنگی اقدام کنند. علاوه بر دیوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستانهای همۀ کشورها در ژنوساید ۲۱ آذر ۲۵ مسوولاند و وظیفۀ اخلاقی، مدنی و حقوقی آنان است که پرده از این ظلم ۶۵ ساله بردارند. نسلکشی ۲۱ آذر۲۵ علاوه بر اینکه آزربایجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام میراث معنوی آنان، ویران کرد، خسارات بیشماری نیز، بر آیندۀ آن تحمیل کرد و تبعات مادی و معنوی فراونی برجای نهاد. آزربایجان هنوز هم، از آن یورش سهمگین رنج میبرد. دربارۀ این خسارات بیشمار، باید تحقیق شود. کشتار نخبگان، از مهمترین خسارات بود؛ کشتاری که آزربایجان را به عصر دردآلود فترت وارد کرد. بعد از فاجعۀ ۲۱ آذرِ ۲۵، تا نیم قرن، جریان آزادیخواهی در آزربایجان به کما رفت. مهد مدرنیته سکوت کرد و مکتب تبریز فرو ریخت. سرزمینی که روزی دروازه مدرنیسم خاورمیانه بود، با کشتار نخبگان، به کویر سکوت بدل شد و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نشد. ژادکشی ۲۱ آذر ۲۵ ( ۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) تنها یک سال پس از فاجعۀ اتمی هیروشیما روی داد. رسانههای جهان و سازمانهای بینالمللی، جنایت هیروشیما را بهعنوان سمبل مبارزه با جنایت جنگی و نسلکشی، در تاریخ ثبت کردند؛ اما دریغ از حتی یک بیانیه در محکومیت جنایتی بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان. یادمان باشد محکوم کردن فاجعۀ نسلکشی، ربطی به دیگر رویدادها و شخصیتها ندارد. محکومیت نسلکشی به معنی قومگرایی، ناسیونالیسم، فرقهگرایی، تجلیل از افراد مختلف مثل سیدجعفرپیشهوری و حتی آزربایجانگرایی نیست چه، مسائل تاریخیوسیاسی، علقههاوسلیقهها و خواستههاومطالبات جای خود دارند و حقوق نخستین انسانها جای خود. حقوقبشر مفهومی فراتاریخی و فرازمانی است و ربطی به گرایشهای سیاسی ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سودای ستایش دموکراتهای دهۀ ۲۰ آزربایجان است و نه در اندیشه تخطئۀ آنان. سکوت جهان در برابر این جنایت، جنایتی مضاعف و جنایتکارانهتر از خود فاجعه است. به راستی، چه کسی مسوول این سکوت مشکوک است؟ چگونه است که کودتای سقوط مصدق، بر تارک تاریخ مینشیند اما قتل آزربایجانیها ستایش میشود؟ چگونه است شکست ارمنیان از عثمانیها در جنگهای پیشامدرن، بر خیابانهای شیک اروپا و آمریکا و حتی بر کوچههای پایتخت کشور مسلمان ایران کوبیده میشود اما دریغ از یک و تنها یک جمله در محکومیت این رویداد جنایتکارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطین، صدرنشین همیشگیِ اخبار کشورمان است اما دریغ از یک بزرگداشت کوتاه برای کشتار مسلمانان ایرانی در آزربایجان؟ چگونه است کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ در تقویم تاریخ ثبت و روز تعطیل اعلام میشود اما دریغ از کشتار ۲۱ آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ کثافتکاریهای ریز و درشت دودمان پهلوی کتابها نوشته و سخنها گفته میشود، اما دریغ، دریغ، دریغ… . دریغ از یک واژه: آزربایجان دریغ از یک رویداد: قتلعام آزربایجانیها دریغ از یک تاریخ: ۲۱ آذر Read more! posted by <21 Azer> | 8:02 PM Tuesday, December 14, 2010 کدام بیست و یک آذر؟/ ایواز طاها http://www.eyvaz.org/post-127.aspx مطلب حاضر را در سال 1382 نوشتهام و به عنوان تیتر اول هفتهنامهی "آوای اردبیل" چاپ شده است. در آن سال متعاقب درگذشت حیدر علیاوف، رسانههای ایران هرچه میتوانستند درباره انتخابات ریاست جمهوری در آذربایجان ناسزا گفتند. رسانههایی که به رغم آن هیاهو، طبق معمول از کنار حادثهی اصلی 21 آذر گذشتند. البته در آن زمان مسئلهی من تأیید یا تکذیب انتخابات آن سامان نبود، مسئلهی اصلی دورویی رسانههایی بود که با آن همه انتخابات معلومالحال داخلی بازهم غصهی تقلب در خارج از مرزهایشان را میخوردند. همین تناقضها سبب نگارش نوشتهی حاضر شد. نوشتهای که برای من و سردبیر وقت نشریه بیهزینه نبود. بعدها سردبیر عوض شد و ... در اینجا نوشتهی مذکور را بدون هیچ تغییری جز با تغییر عنوان (عنوان اصلی "گریز از همسایه" بود) میخوانید. 1 بیست یکم آذرماه علی اوف رئیس جمهوری آذربایجان چشم بر جهان فروبست. بیست و یکم آذرماه، حکومت مردمی پیشهوری به دست سپاهیان محمدرضا شاه بر افتاد، روز بیست و یکم آذرماه رضا براهنی، منتقد برجستهی آذربایجانی دیده به جهان گشود. میدانم که تولد براهنی را با مرگ علیاف پیوندی نیست و اساسا ساحت فعالیتهای این دو شخصیت چندان متفاوت و دیگرگونه است که نیازی به مقایسهشان نیست. اما بنا به دلیلی که پس از این خواهم گفت، نکتهی ترفهای در تقارن زمانی، سه حادثه نهفته است. نکتهای ترفه که جز حسرت و افسوس بهرهای از آن نمیتوان گرفت. این را نیز میدانم که رضا براهنی، اندیشمند بزرگی است. وی در گسترهی نقد ادبی سه دهه حضور انکارناکردنی داشته است؛ در شعر نو جریانی به شمار میرود؛ مدتی رئیس انجمن قلم کانادا بوده است، روشنفکری آگاه و ناخرسند و منتقدی باریکبین و صریحاللهجه است. و یک نکتهی شخصی آنکه، فضای رمان "رازهای سرزمین من"اش بیشتر با زادگاه فراموش شدهی من در آمیخته است. با اینهمه و بیآنکه قصد تحقیری در میان باشد، هر آنچه برشمردم نمیتواند براهنی را در جایگاهی فراتر از آنچه در خورش است، بنشاند. روشنتر بگویم. چند روز پیش تیتر "بیست ویکم آذرماه" در اندیشمندانهترین روزنامهی سراسری کشور، یعنی "شرق"، توجهام را جلب کرد. شگفتا روشنفکران ایرانی درچرخشی آشکار به بنیادیترین وجه دموکراسی، یعنی تکثر و حقوق اقوام توجه کرده بودند. اما عنوان فرعی مقاله که به زندگانی رضا براهنی اختصاص داشت، آب پاک بر سر توهم نابجایم ریخت. دانستم آن "بیست و یک آذر" نه اشارهای به فروریختن مردمیترین حکومت محلی خاورمیانه، که تجلیل معتادی از آثار یک نویسنده است. این دومی شایستهی ملامت نیست، اما آیا درهم پیچیدن بساط نخستین حکومتی که تکثرگرایی و دموکراسی بومی را جایگزین خودکامگی تمرکزمحور کرد، شایان تحلیل یا اشارتی کوتاه نیست؟ 2 رسانههای داخلی اگر از کنار آن حادثهی بزرگ و غمانگیز همچون سالیان گذشته با فراموشی گذشتند، اما حادثهی جدید بیست یکم آذرماه را به تمامی در طاق نسیان ننهادند. روز بیست یکم آذرماه چنانکه اشاره کردم، روز درگذشت حیدر علیاوف، رئیس جمهوری دیرسال آذربایجان نیز بود. علیاوف یکبار از سال 1969 تا 1982 در زمان اتحاد جماهیر شوروی، و بار دیگر از سال 1993 تا 2003 رئیس جمهوری آذربایجان بود و در 40 سال گذشته تأثیری بیبدیل در تکوین دگرگونیهای این جمهوری گذاشته بود. به رغم این موفقیتهای درخشان، نکتهی آزارنده، رویکرد متضاد و بدبینانهی رسانههای داخلی به حاثهی مرگ او بود. چندانکه شیوهی بازتاب درگذشت رئیس جمهوری آذربایجان از ارزیابی کارکرد آن سیاستمدار برجسته فراتر رفت و به دغدههای همیشگی مسئولان سیاسی ایران بیاغشت: دغدغهی گریز از همسایهی آذربایجانی. پس از ناکامی یورش بیملاحظهی برنامهی "کومپاس" به الهام علیاوف، اغلب رسانههای داخلی بدون آگاهی ژرف از جریانهای اجتماعی آن سامان، به منفیگوییهای معمول روی آوردند و از احتمال فروپاشی ساختار کنونی نهاد حکومت آذربایجان گفتند. گرچه حیدر علیاوف در کنار تقدیرهای بسیار در داخل کشور با انتقادات زیادی روبرو بود، با این همه، وی در سطح بینالمللی سیاستمداری آشنا و مورد اعتنا بود. شگرفی استعداد وی را از آنجا میتوان دریافت که درمیان دو قدرت محلی، یعنی ایران و ترکیه، و دو قدرت فرامنطقهای ، یعنی آمریکا و روسیه تعادلی برقرار کرد. بر خلاف قزاقستان و ترکمنستان که منافع صنایع نفتیشان در هالهای از روسگرایی پیچیده است، حیدر علیاوف نفت را به صورت عاملی برای ارتقاء موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان درآورد. 3 لیکن اینهمه تلاش و توفیق، در میانهی ارزیابیهای کوتهنظرانهی اخیر که در بارهی تحولات آن سرزمین به عمل آمد، به فراموشی سپرده شد. چند سال پیش پس از آنکه سید محمد خاتمی بر کرسی ریاست جمهوری نشست یک کارگزار سیاسی ایران در باکو پیوسته میکوشید خاتمی را پیرو کامل سیاستهای هاشمی نشان دهد. براین ادعا حرجی نبود، اما هنگامی که جامعهی آذربایجان به رویکرد اصلاح طلبان از روزنهی مصاحبهی خاتمی با سی.ان.ان مینگریست تناقضی مییافت که دستگاه سیاست خارجی ایران پاسخی بر آن نداشت. اینک نیز وقتی مردم تحولات جمهوری آذربایجان را از دریچهی برخی رسانههای بدبین مینگرند، دشوارهای تناقضآمیز رخ مینماید: کسانی که مطبوعات کشورشان به اندک لغزشی بسته میشود، مصوبات راهبردی مجلسشان با وتوی پیدرپی نهادهای منصوب روبرو می شود، و نمایندگان مردمش به فضلهی موش تشبیه میشوند چگونه میتوانند به انتخابات ریاست جمهوری کشوری که رسانههای همگانیاش از آزادی کاملی در بیان عقاید خویش برخوردارند ایراد گیرند. Read more! posted by <21 Azer> | 11:15 PM نامه به زبان ترکی(انتقال استاد ابوالحسن خان اقبال آذر) http://dashlibolakh.blogfa.com/post-96.aspx تبریز شهر اداره سی چون آقای ابوالحسن اقبال آذر اول فروردین ۲۵دن او وزارتخانه ده استخدام اولوبلار خواهش اولور دستور بویوراسیز اونلارین کارگزینی پرونده سینی معارف وزارتنه گوندرسینلر- آذربایجان معارف وزیرینین اداره سی معاونی یرینده- صفری ۱۲/۲/۲۵ اداره شهرداری تبریز چون آقای ابوالحسن اقبال آذر از اول فروردین ۲۵ به استخدام این اداره در آمده اند ،تقاضا می شود دستور بفرمایید پرونده کارگزینی ایشان را به وزارت معارف ارسال کنند. کفیل معاون اداره وزارت معارف آذربایجان- صفری ۱۲/۲/۱۳۲۵ Read more! posted by <21 Azer> | 10:57 PM Sunday, December 05, 2010
Read more! posted by <21 Azer> | 5:40 PM Sunday, January 18, 2009 بخشی از خاطرات رضا رسولی، وزیر تجارت و اقتصاد آذربایجان۲۵-۱۳۲۴ تهیه و تنظیم: علیرضا صرافی مقدمه رضا رسولی فرزند یک خانواده ی روشنفکر و آزادیخواه آذربایجانی (امین و رسولی) است، وی در دوره ی پهلوی اول، کارمند عالیرتبهای در وزارت کشور بود و مدت مدیدی در شهرداری تبریز، اصفهان و کرمانشاه اشتغال داشت، در شهریور سال ۱۳۲۱ زمانیکه سمت ریاست شهرداری مراغه را بر عهده داشت از سوی فهیمی استاندار وقت به تبریز دعوت و به سمت ریاست خواربار شهرداری تبریز منصوب میشود، وی با کار بیوقفه در این سمت موفق میشود مشکل بزرگ نان (که در سالهای جنگ جهانی معضل بسیار حادی بود)، را برطرف سازد. به سبب موفقیت وی در حل این بحران اقتصادی و اداره ی مرتب وضعیت ارزاق عمومی، هم چنین به علت اعتبار خانوادگی وی در میان تجار و بازاریان آذربایجان، از سوی دموکراتها به سمت وزیر تجارت و اقتصاد آذربایجان تعیین میگردد. در این دوره نیز وی خدمات ارزندهای در زمینه ی اقتصادی انجام میدهد و بیشک بخش قابل توجه ی از موفقیتهای اقتصادی دموکراتها (مهار تورم و ارزانی قیمتها ، دعوت از سرمایهداران آذربایجانی برای ادامه و توسعه ی فعالیتهایشان در آذربایجان تاسیس کارخانجات و….) مرهون زحمات مشفقانه ی رضا رسولی و دیگر همکارانش در فرقه بوده است. پس از حمله ی نیروهای حکومت مرکزی به آذربایجان بساط بگیر و ببند و کشت و کشتار وسیعی به راه میافتد، بسیاری از سران فرقه ناگزیر به آن سوی مرز متواری میشوند، اما وی با تصمیم قبلی، ماندن در تبریز را ترجیح میدهد و قریب دو سال در تبریز مخفی میشود و نهایتا با وساطت و شفاعت تنی چند از آشنایان در ۰۷/۰۹/۱۳۲۷ به تهران آمده خود را به ستاد دادرسی ارتش معرفی مینماید، وی پس از کش و قوسهای فراوان روانه ی زندان شده و در محاکمات اولیه به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم میگردد، اما اوائل آذرماه ۱۳۲۸، مشمول عفو قرار گرفته، مجازات حبس وی موقوفالاجرا میشود. وی در طول دو سال اختفا در تبریز در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ خطاب به فرزندانش جزوه ی کوچکی نوشته، که در آن از سابقه ی ورودش به فرقه و برخی مسائل داخلی فرقه پرده برداشته است، اوراق پایانی این یادداشتها در تهران و به سال ۱۳۲۸ نوشته شده است. مجموعه ی نوشتههای وی ۴۹ صفحه است که اخیرا در اختیار من قرار گرفته است. از مطالعه ی این جزوه برایم روشن شد که فرقه ی دموکرات آذربایجان از دو جناح راست و چپ تشکیل شده بود، (هرچند که در آن موقع چنین نامگذاریای انجام نشده باشد) اغلب موسسین فرقه و اعضای اولیه ی آن، جناح راست فرقه را تشکیل میدادند و عموما در مقابل حزب توده موضع مخالف داشتهاند، اما وقتی به توصیه ی شورویها کمیته ی ایالتی حزب توده منحل و در فرقه ادغام میشود، به تدریج سیاستهای شوروی، بر سرنوشت فرقه حاکم میشود، رضا رسولی بیشک جزو گروه اول بود، وی جزو ده نفر نویسندگان و امضا کنندگان اولیه ی بیانیه ۱۲ شهریور بود، با کش و قوسهایی چند مصمم به همکاری کامل با فرقه میشود. وی در طول دوره ی وزارت خویش در مقابل عملکردهای چپروانه، مقاومت کرده و در تعدیل سیاستهای اقتصادی فرقه موثر بوده است. اینک چند برگی از نوشته ی رضا رسولی که در آن زمینه ی تنظیم بیانیه ی ۱۲ شهریور و چگونگی عضویتش در فرقه و بیان تردیدها و دودلیهایش (که در اتخاذ تصمیمات مهم برای هر فرد دیگری نیز مسلما پیش میآید)، عینا ارائه میشود. رسولی این نوشتهها را بعد از شکست دموکراتها نوشته است. در شرایطی که حکومت شاه با به راه انداختن سرکوب خونین در این سوی ارس بر اوضاع چیره شده بود و شریک شوروی وی نیز با اعمال ترور و تبعید دست و پای دموکراتها را در آن سوی ارس بسته بود. لذا در تنظیم آن ملاحظات بسیاری را مد نظر داشته است، به نحوی که اگر این یادداشتها به دست دشمن افتاد مدرکی برای تشدید مجازات وی نباشد و یا برای دیگرانی در طول اختفایش به وی کمک نموده بودند را دچار دردسر نسازد. گفتنی است، بخش از جزوه که ارائه خواهد شد از صفحه ی ۵ جزوه دست نوشته (که وی در تیرماه ۱۳۲۴ پس از سی و چهار ماه کار خسته کننده در سمت رئیس دایره ی خواربار، به قصد معالجه و استراحت به بندر گلمانخانه میرود.) الی صفحه ی ۹ جزوه ی دست نوشته ی اصلی را شامل میشود.. اصلاحات داخل کروشه [] و تیترها از طرف من است. علیرضا صرافی ۱۲ شهریور ۱۳۸۶ تابستان بیست و چهار در آستانه تشکیل جبهه ی آزادی با دوست ارجمندم جناب سرهنگ رحیم خاکپور که در آن موقع رئیس شهربانی استان هم بودند، ایشان هم مرخصی داشتند و به واسطه ی ابتلا به رماتیسم در نظر داشتند که از آب دریاچه ی رضائیه [ارومیه] استفاده نمایند، قرار شد که برای احتراز از مالاریای بندر شرفخانه به رضائیه [ارومیه] رفته، در بندر گلمانخانه از آب دریا استفاده شود به اتفاق [ او و] با پسر کوچکم مسعود از تبریز حرکت با خط آهن تا شرفخانه و با کشتی تا بندر گلمانخانه رفته مسعود را به رضائیه [ارومیه] پیش خواهرم [طیبه خانم (نقشینه)] که در آنجا سکونت داشت، فرستادم. بیست روزی با فراغت خاطر دور از جار و جنجال شهر در بندر گلمانخانه از آب دریا استفاده میشد. روزی یادداشتی از رئیس پلیس رضائیه به جناب سرهنگ خاکپور رسید که یکی از دوستان (آقای دواچی) به طور خصوصی به وسیله کارمندان تلگرافی اطلاع میدهد که سرهنگ خاکپور فوراُّ به تبریز مراجعت نماید، خیالات گوناگونی از این احضار ناگهانی فراهم [شد] پس از تحقیق موضوع معلوم شد عدهای از زندانیان شهربانی شورش نموده، خیال فرار داشتهاند این بود صلاح دیدهاند که رئیس شهربانی به تبریز مراجعت نماید ایشان هم از مرخصیای که داشتند چند روزی بیشتر نمانده بود مراجعت به تبریز نمودند، من هم چون موقع استفاده از آب دریا میگذشت در گلمانخانه نمانده، برای دیدن خواهرم به رضائیه [ارومیه] رفتم. اواخر مرداد ماه ۱۳۲۴ به تبریز مراجعت [کردم] در ایستگاه تبریز از ماجرای لیقوان و قتل فجیع مرحوم حاجی احتشام و چند نفر از کسانش و کتککاری دادستان شهرستان تبریز (آقای موسوی) از طرف عمال حزب توده اطلاع حاصل نمودم، اوضاع خیلی بد [بود]. از غائله ی لیقوانی و فجایعی که شده بود و کشته شدن چند نفری هم از تودهایها، چشم عدهای را خون گرفته از هر دهنی حرفی و از هر سازی آوازی میآمد، کفیل استانداری کنارهجوئی نمود در خانه نشسته[بود]. رؤسای ادارات مرعوب شده[و] قدرت دم زدن ندارند. تبریز چه حالی را داشت، تجسم آن در این صفحات از عهده ی نگارنده خارج است. تا این تاریخ من در هیچکدام از احزاب سیاسی عضویتی نداشتم و داخل هیچ دسته و جمعیتی نبودم این روزها جنگ به نفع متفقین خاتمه یافته، دوره ی توپ و تفنگ گذشته نوبت به نطق و سخنرانی رسیده [بود]. کشمکشها و نظریات سیاسی که زیر پرده بود علنی میشود تحریکات شروع گردیده، برای ملت ایران نفت هم بلائی شده، ملّت بیعلم و بیسواد و از همه جا بیخبر آلت غرضرانی گردیده، رجال مملکت و وکلای برگزیده ی ملت فقط فکری که در سر دارند حفظ مقام و کسب جاه و جلال و بدست آوردن مال و منال است و بس در یکی از روزهای پرآشوب تبریز به جبهه ی آزادی دعوتم کردند. این جبهه ی آزادی از چه اشخاصی تشکیل میشود؟ باید رفت و دید شاید چارهای برای این بیچارگیها بشود در ساعت معینه در مجلس دعوت حاضر شدم حاضرین عبارت بودند از آقایان حسن بیرنگ، آقای[؟] مدیر روزنامه شاهین و تقی بیت الله و شبستری چند نفر دیگری هم که از آزادیخواهان بوده از اوضاع اخیر تبریز ناراضی در پی چارهجوئی و سروسامان دادن به این بیسروسامانیها. قبل از رسمیت جلسه گفتگوهایی شد، درددلهایی به عمل آمد، با تکمیل عده ی دعوت شدگان جلسه رسمی شد. صحبت سر این بود که باید دست به دست داده، حکومت را تقویت و این هرج و مرج و لجامگسیختگیها را خاتمه داد. در این موقع آقای سیدجعفرپیشهوری که در دوره ی ۱۴ از تبریز سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشت و اعتبارنامهاش رد گردیده به تبریز آمده بود در جلسه حضور بههم رسانید و در مذاکرات جلسه شرکت نمود پس از مدتی تفکر و سر به پائین انداختن به سرشناسان مجلس متوجه شده، اینها را مورد تنقید و تقبیح قرار داده، گفت: شماها که باقی ماندگان بدو مشروطیت هستید آیا در این شهر بودید که قضیه ی لیقوان اتفاق افتاد و آرداشس ارمنی (نماینده ارامنه ی شمال در دوره ی ۱۴) به لیقوان قشونکشی نموده [و جسارت کرد] پیرمرد نود ساله را با آن وضع فجیع به قتل برساند؟ یا در خیابان و معبر عام چند نفر بیسروپا که دادستان را کتک کاری نمود، شماها هم ناظر این عملیات باشید [=بودید] چرا مانع نشدید و جلوگیری از این کارهای بیرویه نکردهاید؟ این نطق و بیان پیشهوری در آن موقع در حاضرین جلسه و هر وطنپرست دیگری که از اوضاع آن روزی دل پرخونی داشت، چه عکسالعملی تولید کرد و میکند و تاثیر آن چه میباشد به قضاوت منصفانه ی خواننده ی گرامی واگذار میشود برای دفاع از خود و بیگناه معرفی کردن خود نیست که من این یادداشتها را شروع نمودهام نخیر من که متواری هستم هنوز گذارم به دادگاه نیافتاده، بلکه در وهله ی اول رفع سوءتفاهم از دو فرزند خود و در مرحله ی ثانی گفتن بعضی حقایق است که مرا وادار به شرکت در ۲۱/۰۹/۱۳۲۴ نمود و به کوران سیاسی داخلم کرد. در آخر جلسه نتیجهای که آقای پیشهوری از بیانات خود گرفت این بود که بیائید همگی متفق و متحد شده دست به هم بدهیم و جمعیتی تشکیل داده سر و صورتی به کارها داده، آذربایجا ن و تبریز را از این اختلال و هرج و مرج نجات و با چارهجوئی به دردهای بیدرمان [بپردازیم]. برای حزب توده هم حد و حدودی قائل شویم و نگذاریم از حدود خود خارج و مجدداُّ موجبات شورش و بلوا را فراهم بیاورند. بدیهی است حضار با شوق و شعف پیشنهاد پیشهوری را مبنی بر تقویت حکومت و جلوگیری از تودهایها حسن استقبال نموده، قول همه گونه همکاری و اتحاد و اتفاق را به همدیگر دادند قرار شد از خارج هم اشخاص و اهالی شهر را با الحاق همراهی با این جمعیت تشویق نموده و در جلسات بعدی از آنها هم دعوت شود. روز دوم یا سوم بود، شبستری به من گفت: شب را بعد از افطار جلسه ی مهمی در منزل مرحوم فرشی تشکیل خواهد شد، شما هم بیائید. جلسه شبانه برای تنظیم بیانیه ی ۱۲ شهریور حاجی میرزا آقا فرشی یکی از تجار معتبر و محترم تبریز بود، از بدو مشروطیت هم جزو آزادیخواهان خدماتی را انجام داده و دورههای متعدد سمت نمایندگی تبریز را داشته پس از خودش آقای غلامحسین فرشی در دوره ی ۱۲ و ۱۳ از تبریز انتخاب شده بود. در ایرانی بودن و علاقهمندیش به اصلاحات مملکت شک و شبههای نبود، شبستری هم داماد مرحوم فرشی و شوهرخواهر آقای غلامحسین فرشی بود. با وجود اینکه همان شب را برای یک کار فامیلی (مقدمه ی خواستگاری خواهرزادهام مهدی نیوشا [خراسانچی]) وظایفی به عهده ی من واگذار شده بود، پس از برگزاری وظایف خود اگر چه از وقت مفید گذشته بود، به منزل فرشی رفتم. تشکیل جمعیتی بنام حزب دموکرات مطرح بود بیانیهای هم تهیه شده بود [که قرار بود] منتشر شود. فقط اختلاف برای این بود که عده ای میگفتند بیانیه به فارسی و بعضی هم عقیده داشتند به ترکی آذربایجانی نوشته شود بالاخره اکثریت آراء بر این شد که به دو زبان فارسی و ترکی چاپ شود. ۱۲ ماده ی بیانیه یکی یکی مورد شور و بحث گردید چون عده[ی حاضرین] از ده نفر بیشتر نبود, [و چند تن از] جمعی که دعوت داشتند، حاضر نبودند، قرار شد پس از اینکه امضای بیانیه به چهل، پنجاه نفر رسید، در دسترس عامه گذاشته شود. پس از ختم جلسه به اتفاق آقایان بیتاله و [؟] چلبی از منزل فرشی بیرون آمده بین راه در اطراف تشکیل جمعیت و انتشار بیانیه صحبت مینمودیم من از مرحوم چلبی عقیدهاش را جویا شده گفتم: تا چه حد و تا کجا پیشرفتی در این کار حاصل میشود آیا به نفع مملکت تمام خواهد شد یا کاسهای زیر نیمکاسه هست؟ گفت: من که مانعی در کار نمیبینم ظاهراُّ هم اگر مراد بیانیه اجرا شود به نفع آذربایجاناست باید اختیارات بیشتری به شهرستانها داده شود فعلاُّ هم ما از امضاکنندگان آن هستیم باید مراقب آتیه شد و دید چه جوری از آب در میآید اگر شکل کار بعداُّ عوض شد ما کنارهگیری کرده و مداخله نمیکنیم. بیانیه با بیشتر از چهل پنجاه امضا منتشر شد تشکیل حزب و دموکرات و باز شدن دفتر نامنویسی برای عضویت یا نشر آگهی به اطلاع عموم رسید استقبالی که از طرف اهالی به عمل آمد موجب تعجب گردید، مشاهده شد نظر به اینکه اکثریت از وضع شهر و رفتار حزب توده ناراضی و شاکی بودند قد علم کردن حزب دموکرات را در مقابل حزب توده حسن استقبال نمود و فوز عظیمی دانستند و نامنویسی میکردند، ضمناُّ جمعی هم با دیده ی شک و تردید نگاه کرده، انتقاداتی مینمودند. دوستانم بعضی تشویق در اینکار و برخی تنقیدم میکردند. بعضاُّ ناراحتی فکر و اضطراب خاطر برایم فراهم میشد با خود میگفتم آیا در این راهی که گرفتهام صائب هستم یا خاطی؟ خادم میباشم یا خائن؟ خلاصه بر سر دو راهی گیر کردم. تردیدها و دودلیها یکی از اقربای و قوم و خویشان دور که خودش در حزب توده عضویت داشت و خیلی هم [پر و] پا قرص بود گفت: امضای شما را هم در بیانیه فرقه دموکرات دیدم. گفتم: بله مگر مانعی بود؟ گفت: این خیانت بود که پیشه وری کرد و شما هم ندانسته و نفهمیده تبعیت کردید. من از تبریز میروم. شاید حزب توده در آتیه بخواهد با فرقه دمکرات تشریک مساعی نماید ولی من عقیده ندارم. عضویت حزب توده را به فرقه ی دموکرات ترجیح میدهم. دودلی و دغدغه ی خاطر ناراحتم کرده بود روزی در ساعت دو بعد از ظهر با وجود اینکه فصل تابستان هوا گرم برای ملاقات هم بیموقع بود به سراغ دوستی که مطلع به اوضاع دنیا و آشنا به سیاست بود، رفتم از خواب شیرین بیدارش نمودم، خیلی تعجب کرد و نگران شد که چه اتفاقی افتاده که در این وقت به دیدنش رفتهام گفت: به نظرم قدری مضطرب هستی, حال و حکایت چیست؟ موضوع عضویت خود را در فرقه دموکرات و امضای بیانیه را شرح دادم دلداریم کرد و قوت قلبم داده، گفت: در کنار نشستن و گردن به معرکه دراز کردن فایدهای متصور نیست. بالاخره همگی اهل این مملکت هستیم باید در مقدرات شرکت نمائیم اگر شماها نباشید اشخاص نامناسب روی کار آمده همان بساط حزب توده را تجدید میکنند، بیانیه را هم دیدهام مطلبی برخلاف حقیقت یا لطمه به استقلال کشور برساند به نظرم نرسید. فعلاُّ هم اشخاص درستکار که در آزادیخواهی و وطنپرستی سابقهدار میباشند دستاندرکار هستند بعدها اگر دیدی که برخلاف مصلحت کشور کارهایی میشود، خودت را کنار بکش چون عقیده ی ایمانی به آن دوست خود داشتم تا اندازهای از گفتههایش تسکین قلب برایم حاصل شد. روزی هم آقای نظامالدوله رفیعی از جمعی به منزل خود دعوت نموده بودند، من هم از جمله مدعوین بودم مالک، تاجر، کسبه، اداری جمع بودند، آقای نظامالدوله از طبقه ی اعیان و از رجال تبریز بودند، چند دوره هم سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشته، البته دعوت چنین شخصی را همه قبول کرده بودند. آقای نظامالدوله که از امضاکنندگان بیانیه بودند جلسه را افتتاح [و] شرحی در اطراف مرام و مقصد جمعیت تازه تشکیل شده صحبت نمود. گفته شد که از بین حاضرین جلسه عدهای بنام کمیته ی فرقه ی دموکرات انتخاب شوند چند نفری از دوستان و آشنایان که حاضر مجلس بودند مایل بودند که من هم به عضویت کمیته انتخاب شوم با عرض سپاسگذاری از حسن نظر آنها جداُّ عذرخواهی کردم [و] گفتم بیخودی رای خود را هدر ندهید من عضویت کمیته را قبول نخواهم کرد. میل دارم که از افراد فرقه شوم نه از سران فرقه. بعدها هم به واسطه ی آمدن نمایندگان از سایر شهرستانها و بخشهای تابعه آذربایجان کنفرانسی در پیرامون تشکیل فرقه ی دموکرات در سالون دبیرستان فردوسی داده میشد، قرار شد از مابین حضار کمسیونی به نام کمسیون تفتیش که عده آن ۱۱ نفر باشد، انتخاب شود. وظیفه این کمسیون رسیدگی به سوابق و وضعیت قبول کنندگان عضویت فرقه و تشخیص صلاحیت عضویت آنها باشد، انتخاب به این ترتیب به عمل [می] آمد [که] اسم یک نفر را میگفتند اگر مخالفی نبود قبول و الا رد میشد. من هم یکی از اشخاص بودم با اکثریت قبول شدم. چون مایل نبودم پس از تشکر از حسن نظر رایدهندگان به واسطه ی حساس بودن شغل اداری (اداره کردن نان شهر) و گرفتاریای که داشتم از قبولی این وظیفه عذر خواستم و حاضر نبودن خود را اعلام نمودم. پیشهوری به این عمل من اعتراض کرده، گفت: عضویت کمسیون تفتیش مانع کارهای اداری نمیباشد. افکار عمومی قابل تقدیر و ستایش است، نباید از کار شانه خالی کرد، مگر در این شهر زندگی نخواهید کرد؟ مگر نمیخواهید به وطن خود خدمت نمائید؟ معذرت شما پذیرفته نیست و رد میشود. روز به روز پیشرفتهای محسوس در کارهای فرقه دموکرات دیده میشد استقبالی که از طرف اهالی شهر تبریز یا سایر شهرستانها و بخشهای آذربایجان میشد حزب توده را مجبور به سکوت کرده، در گوشهای نشسته و دم فرو بسته [بود]، پسرهای اقبالالسلطه از ماکو پسر امیرامجد از خوی، وهابزاده از اردبیل نظام الدوله از تبریز که همگی مالک و از سرشناسان آذربایجان بودند، عضویت فرقه دموکرات را قبول نموده و برای جلوگیری از اعمال و نفوذ حزب توده یکدل و یک جهت شده اند… *** ۱- شادروان رضا رسولی دائی بزرگ من بودند. وقتی در سن ۱۷ سالگی (سال ۱۳۵۰) به اتفاق خانواده ی خویش از آذربایجان به تهران منتقل شدم، فرصت مناسبی برای کسب بهره از تجارب و خاطرات تاریخی ایشان برایم فراهم شد. ایشان بسیاری از کتب آن دوره از جمله اوراق زرین (قیزیل صحیفهلر) که مجموعه ی مقالات و سخنرانیهای پیشهوری در سالهای ۲۵-۱۳۲۴ بود و دوازده شهریور (شهریورین اون ایکیسی) که سالروز اعلام موجودیت فرقه و انتشار مراجعتنامه ی مشهور ۱۲ شهریور بود، را برای مطالعه در اختیارم قرار داده، به سئوالاتم پاسخ میگفتند. پس از وفات ایشان در اوائل دهه ی شصت، متاسفانه کتابخانه و یادداشتهای شخصی ایشان (که جزوهای مربوط به زندگی نامه و خاطرات ایشان در طول سالهای ۲۸-۱۳۲۴ بود)، سرنوشت نامعلومی یافت. تا اینکه اخیرا دست نوشته ی ایشان پیدا شد. اصل نوشته به شیوه ی خاطره نویسی است که گاه حالت شخصی پیدا میکند. لذا انتشار کامل این متن بدون هماهنگی با خانواده ی وی عملی نخواهد بود. Read more! posted by <21 Azer> | 11:18 AM Friday, December 12, 2008
Read more! posted by <21 Azer> | 8:01 PM Thursday, December 11, 2008
Read more! posted by <21 Azer> | 3:41 PM
Read more! posted by <21 Azer> | 1:09 PM
Read more! posted by <21 Azer> | 12:54 PM |
|
||||
Rent Movies Online |
|||||