21 Azer- Yirmibir Azer
Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı


Sunday, May 04, 2003  


آذربايجان ميللى حؤكومتى هيمنى-سرود حكومت ملى آذربايجان
سؤزلر-شعر: ميرمئهدى ائعتيماد-ميرمهدى اعتماد
موسيقى: جهانگير جهانگيروف




! ائى وطنيم آذربايجان
ابدى اودلاردان نيشان
آدلى سانلى(١) گئچميشين وار
سن بؤيوتدون قهرمانلار
قوجا شرقين چيراغىسان
آزادليغين بايراغىسان
تاريخ بويونجا ياديگار
ايفتيخارلى آثارين وار


سن سن بيزه آنا وطن
سن سن بيزه نئعمت وئره ن
سن سن بيزه روح و روان
! ياشا٫ ياشا آذربايجان


ال اوزاتدى يادلار سنه
پوزماق اوچون عيززتينى
قالخدى شرفلى فيرقه(٢) ميز
حيفظ ائيله دى حؤرمتينى
(آزادليغى برپا ائديب(٣
.نيشان وئردى قودرتينى


سن سن بيزه آنا وطن
سن سن بيزه نئعمت وئره ن
سن سن بيزه روح و روان
!ياشا٫ ياشا آذربايجان


!آذربايجان٫ آذربايجان
آسلانلارين مكانىسان
سن قوردوغون يئنى حيات
خالقيميزا وئردى نيجات
گؤزه ل گونلر گتيريب سن
ستتارخانلار يئتيريب سن
!قوى يوردوموز جننت اولسون
!دوشمن باغرى قانلا دولسون


سن سن بيزه آنا وطن
سن سن بيزه نئعمت وئره ن
سن سن بيزه روح و روان
(ياشا٫ ياشا آذربايجان!(٤


-----------------------
٤)- بوندان سونرا آذربايجان)
بير رؤوضه-يى ريضوان اولار
گئرچكله نر تازا حيات
كؤهنه دونيا ويران اولار
داغلار گولر٫ باغلار گولر
چؤللر بويو گولزار اولار


سن سن بيزه آنا وطن
سن سن بيزه نئعمت وئره ن
سن سن بيزه روح و روان
!ياشا٫ ياشا آذربايجان


١)- شانلى)
٢)- خالقيميز)
٣)- قوردو ميللى دؤولتينى)



Read more! posted by <21 Azer> | 6:17 PM


Friday, May 02, 2003  


بيست و يک آذر : يک روز و دو واقعه



ر.راسخ




پس از انقلاب مشروطه، مليتهای در بند برای کوتاه کردن دست های ناپاک استعمارگران خارجی و استثمارگران داخلی قدم به ميدان مبارزه گذاشتند. در اين ميان، نقش مبارزات زنان و مردم آذربايجان در تداوم انقلاب مشروطه و دفاع از دستاوردهای آن نظير: آزادی بيان، آزادی قلم، آزادی تجمع و تشکل و افشای نقش مستبدين تعيين کننده بود. شکست انقلاب مشروطه از طرفی و چرخش سياستهای انگليس که حالا ديگر خواستار ايجاد دولتهای متمرکز در کشورهای نظير ايران بود، سبب شد که شرايط لازم برای قدرت گرفتن رضا خان مير پنج فراهم شود. انگليسها بر اين باور بودند که سياست ايجاد دولتهای غير متمرکز، ديگر با ظهور دولت شوراها، کارکرد اوليه خود را از دست داده و برای مقابله با بلشويزم بايد دولتهای متمرکز و وابسته ايجاد نمود. با ظهور رضا خان، تمام دستاوردهای دوران مشروطيت فدای ايجاد يک دولت مرکزی مستبد شد و اولين قربانيان خويش را مليتهای غير فارس ايران قرار داد. در اين زمان بود که حکومت رضا خانی، تحميل فرهنگ فارس را بر ساير مليتهای ايران نظير: آذری، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن آغاز نمود. کليه مليتها از تکلم و تحصيل زبان مادری خود محروم شدند و حکومت سرکوبگر رضا خانی شروع به تحقير فرهنگ و شعائر ملی ملتهای غير فارس نمود؛ برای نمونه محسنی رييس فرهنگ استان آذربايجان در آن زمان می گفت: " هر کس که ترکی حرف می زند، افسار الاغ به سر او بزنيد و او را به آخور ببنديد." (1)


بعد از سقوط رضاخان و ورود ارتش شوروی به شمال ايران، ملتهای دربند ايران، از اين ارتش که آن را محصول انقلاب اکتبر و رهايبخش قلمداد می کردند استقبال کرده و همزمان به پا خاسته و به پس راندن اربابان مفتخوار پرداختند. تو گوئی که مجددا روح انقلاب مشروطه در کالبد جامعه ی خواب زده دميده شده است.


بر بستر همين جنبش وسعی مردم آذربايجان بود که در روز 17 آبان 1324 با شرکت اکثريت احاد مردم، کنگره خلق آذربايجان تشکيل شد. رهبری کنگره را فرقه دموکرات به عهده گرفت. در آبان ماه 1324 کليه نقاط آذربايجان به انتخابات پرداختند که بالغ بر يک ميليون نفر از مردم آذربايجان در اين انتخابات شرکت کردند. سيد جعفر پيشه وری رهبر فرقه در کنگره به سخنرانی پرداخت و گفت : " ما می خواهيم که خود را اداره نمائيم. ما آذربايجان را از ايران جدا نمی سازيم و فقط خودمختاری آذربايجان را خواهانيم." (2) اعضای شرکت کننده در کنگره، هئيتی موسوم به «هئيت ملی» که مشتمل بر 39 نفر بودند را تشکيل داد تا به اجرای خواستهای بر حق مردم آذربايجان نظارت کند.


حکومت مرکزی ايران اما، شروع به توطئه نسبت به جنبش آذربايجان آزاد نمود؛ چرا که عوامل وابسته به استعمار خارجی نظير محمد رضا پهلوی بر اين باور بودند که وجود اين الگو درچارچوب ايران استبداد زده سبب ظهور مبارزات ساير ملتهای تحت ستم بر عليه دولت مرکزی خواهد شد. لذا در آستانه ورود نمايندگان حکومت مرکزی در تاريخ 21 آذر 1324 به آذربايجان، به واحدهای نظامی در آنجا دستور محرمانه ای رسيد که بر عليه اين جنبش اقدام کنند. واحدهای سرکوبگر ژندارم در شهرهای تبريز، ميانه، خوی، اهر، مياندوآب، سراب، اردبيل و ساير شهرها تدارکات لازم برای ايجاد يک کودتا را فراهم نمودند. نقل و انتقالات ژندارمها و خبرهای که ازدرون پادگانها به بيرون آمده بود سبب شد که ارتش فدائيان آذربايجان برای جلوگيری از اجرای نفشهای شوم حکومت مرکزی وارد صحنه شده و به خلع سلاح کردن پادگانها و مراکز سرکوب بپردازد. در اکثر هجوم های غافلگيرانه فدائيان توانستند ، بدون کوچکترين دفاعی دژهای سرکوبگر را تسخير کنند. فقط در چند شهر از جمله اروميه آدمکشانی نظير سرهنگ زنگنه توانستند که تعدادی از مردم بی گناه را اعدام کرده و بر اثر پيشروی فدائيان فرار را بر قرار ترجيح دهند.


به هر روی، در روز 21 آذر 1324 ، جنبش مردم آذربايجان به پيروزی رسيد و کليه مسئوليتهای هيئت ملی به مجلس واگذار شد. مجلس نيز سيد جعفر پيشه وری را بعنوان رئيس حکومت ملی تائيد و تصديق کرد.


جمهوری آذربايجان، در طی حيات يک ساله خود دست به يک سلسه اصلاحات اجتماعی زد که بيشتر از 20سال حکومت پهلوی تا آن زمان، برای آذربايجان آبادی، عمران و پيشرفت حاصل نمود. « شميده» بعنوان يکی از فعالين و بنيانگذاران جمهوری آذربايجان در کتاب خاطرات خود می نويسد: " سالهای سال بود که مردم آذربايجان از ابتدائی ترين حقوق مدنی و فرهنگی به زبان خودشان محروم بودند، يک مدرسه ابتدائی هم به زبان آذربايجانی برای ميليونها مردم در سراسر آذربايجان موجود نبود، حالا [ جمهوری] نه اينکه مدرسه ابتدائی بلکه دانشگاه هم در تبريز افتتاح کرد و در آنجا در فا کولته های مختلف به زبان آذربايجانی تدريس می شد. ايستگاه راديو دائر شد که گويندگان آن به چند زبان آمال و آرزوهای آذربايجانيان را به همه کشور پخش می کردند. تاتر و روزنامه در تبريز افتتاح شد و ساز و آواز به زبان آذربايجانی که مورد پسند اکثر اهالی بود دائر گرديد. جلوگيری از جنايات ارگانهای دولتی، جلوگيری از فساد ( تمام فاحشه خانه های تبريز بسته شد) فکر اين کارها می توانست مردم ميهن پرست را بی تفاوت نگهدارد. حتی يک چاقو کش معروف بنام کاظم شکم پاره در ملا عام اعدام شد و اين موضوع چقدر به بازاريان و کاسب کاران شهری تاثير کرد. به همين جهت بود که در نهضت آذربايجان نه تنها کسانيکه با مسلک مارکسيستی وارد اين جريانات شده بودند بلکه اشخاصی که خيلی دور از اين مسائل بودند نيز فعالانه شرکت می کردند. نمونه های کوچک يکانی، قيامی، الهامی و غيره بودند که کارهای مهم دولتی خود را ترک کرده به نهضت گرويدند. روشنفکرانی مانند فريدون ابراهيمی، دکتر جهانشاهلو، افسران آذربايجانی و يا افسرانی که از تهران آمده بودند و جان خود را فدا کردند. حقوق انتخاباتی زنان که تا آن موقع در قانون اساسی ايران نبود در اينجا تا حدی بر قرار شد. خلاصه اينطور به نظر می رسيد که عدالت اجتماعی و دمکراسی تا حدی در اين جا داشت محقق می شد" (3).


با شکست توطئه ها ی حکومت مرکزی بر عليه جمهوری آذربايجان، قوام السطنه به مسکو اعزام شد تا ضمن واگذار کردن امتياز نفت شمال به استالين موجبات حمله و سرکوب جمهوری آذربايجان را فراهم کند. بعد از سفر قوام به مسکو، سياست جديدی توسط نظريه پردازان استالينيست در بوق و کرنا زده شد که حکومت شاه آنقدرها هم بد نيست و به خاطر « صلح جهانی»، مردم آدربايجان و کردستان بايد از خر شيطان پايين آمده و از حق تعيين سرنوشت خود چشم پوشی کنند.


عوامل حزب توده در آذربايجان نيز که خودشان را در درون فرقه منحل کرده بودند، شروع به دفاع کردن از سياستهای رهبران کرملين نمودند. ايجاد دو دلی و تشتت در جنبش آذربايجان که محصول سياستهای جنايتکارانه ای استالين بود سبب شد که رهبران جمهوری، گاردهای فدائيان و مردم در مقابل حمله ارتش مرکزی از خود مقاومت چندانی نشان نداده، در نتيجه ارتش سرکوبگر شاهنشاهی در تاريخ 21 آذر 1325 وارد آذربايجان شده و دست به کشتار و قتل و عام مردم بی گناه آذربايجان بزنند.


در اين مورد ويليام داگلاس، قاضی دادگاه عالی آمريکا که هيچ گونه سمپاتی نسبت به جنبش مردم آذربايجان نداشته ولی بر حسب اتفاق در آنزمان در آنجا بوده می نويسد: " ... وقتی ارتش ايران به آذربايجان بازگشت، وحشت بر پا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج براه انداختند...در آذربايجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. گرچه رسالت ارتش ايران آزادی آذربايجان بود، ولی آنها مردم را غارت کرده و پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند". (4) شميده نيز در اين رابطه در قسمتی از خاطرات خود می نويسد: 10 تا 25 هزار نفر از افراد که در ميانشان از فدائيان ساده گرفته تا افسران، از پير و جوان ، زن و مرد از بين رفتند. بعلاوه ده ها هزار نفر از مردم آذربايجان از مسکن و ماوای خود بطرز فجيعی به شهرهای جنوب تبعيد شدند و با وضع فلاکت باری در آنجا ماندند (5).


بعد از سرکوب جنبش آذربايجان، کم و بيش نظرات شخصيت ها و احزاب سياسی همسو و به هم نزديک بود. محمد رضا پهلوی روز سرکوب جنبش آذربايجان را روز نجات آذربايجان نامگذاری کرد. حزب توده اعلام نمود که آذربايجان و کردستان بايد فدای صلح جهانی می شدند و جبهه ملی نيز از سرکوب مردم آذربايجان که آن را توطئه خيانتکاران و وطن فروشان می دانست، پشتيانی کرد.


امروز، 56 سال بعد از سرکوب جنبش آذربايجان، کاسه همان کاسه است و آش همان آش. حکومت ستم شيخی از تجمع ميليونی مردم آذربايجان در بزرگداشت بابک، در قلعه کليبر و جاويد در هراس اند، طرفداران سلطنت از شقه شقه شدن ايران و کمونيست نماهای کارگری در کنار متحدين سلطنت طلب خود، به تئوريزه کردن اين مطلب می پردازند که حق تعيين سرنوشت ملل خرافی و غير واقعی است.


اما بدور از دايه های داغ تر از آش خارجی و داخلی، ما شاهد گسترش جنبش مستقل مردم آذربايجان برای کسب حق تعيين سرنوشت خودشان هستيم. جنبشهای که ضمن افشای ماهيت سرکوبگر حکومت ستم شيخی ، خواستار حقوق برابر سياسی ، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای کليه ملتهای دربند داخل ايران هستند. از همين روست که مبارزه مردم آذربايجان با طرد ناسيوناليزم کور ، ديناميزمی انقلابی به خود گرفته و آزادی خود را جدا از آزادی ساير ملل دربند ايران نمی دانند.


برخی از منابع :
1) گذشته چراغ راه آينده است، صفحه 240
2) 12 شهريور 1324 در تبريز
3) خاطرات شميده به کمک بهرام چوبينه
4) مجله دنيا، آبان 1354
5) منبع شماره سه


Read more! posted by <21 Azer> | 8:58 AM
Azərbaycan Milli HökümətiAzerbaycan Demoqrat Firqesi
21 Azer - 1945-1946 South Azerbaijan (Iran)
سؤزوموز-بلاگ اسپات
سؤزوموز-پرشين بلاگ









email
archives
Photo Albums
پيشه ورى: يازيلار -نوشته ها
توركجه مقاله لر
مقاله هاى فارسى
English Articles
عكس- فيلم-راديو
سندلر-اسناد
كتاب شناسى
دئموقراتلار-دموكراتها
صفرخان قهرمانى
پان ايرانيست-دؤولت گؤروشو:ديدگاه پان ايرانيستى-دولتى
Counters
Rent Movies Online