21 Azer- Yirmibir Azer
Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı


Sunday, December 26, 2010  



قوميتگرائي افراطي فارسي و مراسم كتابسوزي

by Mehran Baharli on Sunday, December 26, 2010 at 4:21am

قوميتگرائي افراطي فارسي و مراسم كتابسوزي

مئهران باهارلي

سؤزوموز



آئينهاي كتابسوزي در تاريخ

کتاب‌ سوزی نابود كردن کتاب و یا دیگر مکتوبات به وسیله آتش است. این عمل معمولا به طور علنی و در حين مراسم و يا آئينهاي خاصي انجام می‌شود و عموما دارای انگیزه‌های سیاسی، دینی و اخلاقی است. از برجسته ترين نمونه هاي كتابسوزي در تاريخ، سوزانيدن مكتوبات دين موسوي و کتاب‌های یهودیان در اروپاي قرون وسطي توسط كليسا و سپس در قرن بيستم توسط نازيهاست. در اروپا اين امر اول بار به وسیله پاپ جرج نهم آغاز شد و بعدها به وسیله پاپهای بعدی ادامه پیدا کرد، زيرا کلیسا و دولتهاي مسیحی كتب موسوي و بويژه تلمود را کتبي منفور و توهین‌آمیز به تعليمات مسیح می‌دانستند. در تاریخ جدید اروپا، کتابسوزان شب ۱۱ مه ۱۹٣٣ در برلين توسط نازیهای آلمان نيز كتب موسوي-يهودي را هدف قرار داده بود.

كوره هاي كتابسوزي در كشور آفريقاي جنوبي نمونه ديگري مربوط به دوران معاصر است. از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۱ میلادی، هزاران جلد کتاب و سایر مکتوبات در موضوعات مختلفی مانند سیاست، ادبیات کلاسیک و مسائل قومی از کتابخانه‌های عمومی و خصوصی آفریقای جنوبی جمع‌ آوری و در کوره‌ های کتابسوزی سوزانده شده اند. از آخرين نمونه هاي كتابسوزي در سالهاي اخير، سوزانيدن کتاب‌ها در افغانستان توسط نیروهای پشتون طالبان و تخريب و آتش زدن كتابخانه ملي سارايوو در بوسني بدست نيروهاي صرب را مي توان نام برد.

قوميتگرائي افراطي فارسي و مراسم كتابسوزي: جشن كتاب سوزان كسروي و پاكدينان

دو نمونه برجسته كتابسوزي ثبت شده در تاريخ معاصر ايران، محصول قوميتگرائي افراطي فارسي و در ارتباط با ايدئولوژيهاي نژادپرستانه پان ايرانيسم، آريائيگري و ايرانزمين پرستي بوده اند.

نخستين كتابسوزي در تاريخ جديد ايران با نام احمد کسروی پيوند خورده است. وي پان ايرانيست و هواخواه ناسيوناليسم افراطي فارسي بود. كسروي و برخی از پیروان‌ و هم‌ باوران‌ پاكدين وي در شب‌ اول ماه دی‌ دور هم‌ جمع‌ مي‌شدند و کتابهایی که به نظرشان باعث عقب ‌افتادگی ایران از کشورهای پیشرفته آنزمان بود (آثار مولوي‌، حافظ‌، سنايي‌، عطار، امام‌ محمد غزالي‌، رازي، ابولخير، سهروردي‌ و ...) و يا كتب دعا و كتابهائي كه به گمان آنها به خرافات دامن‌ می‌زد (مفاتيح ‌الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و ...) را در آتش‌ مي‌ انداختند و اين‌ مراسم سوزانيدن كتابها را جشن‌ كتاب‌ سوزان‌ مي‌گفتند. كسروي‌ خود در اين‌ باره‌ مي‌گويد: "چون‌ ديديم‌ سرچشمه‌ گمراهها و نادانيها كتاب‌ است،‌ اين‌ است‌ كه‌ داستان‌ كتاب‌ سوزان‌ پيش‌ آمده‌ است‌. جشن‌ كتابسوزان‌ در يكم‌ دي‌ ماه ‌است‌ و يك‌ دسته‌ سوزانيدن‌ مفاتيح‌ الجنان‌ و جامع‌ الدعوات‌ و مانند اينها را دستاويز گرفته‌ و هوچيگري‌ راه‌ انداختند. .... قرآن‌ هر زمان‌ كه‌ دستاويز بدآموزان‌ و گمراه‌ كنندگان‌ گرديد، بايد از هر راهي‌ قرآن‌ را از دست‌ آنان‌ گرفت،‌ گرچه‌ به‌ نابود گردانيدن‌ آن‌ باشد". جشن كتاب سوزان كسروي و ياران وي، عملي دولتي نبود.

سوزانيدن كتابهاي تركي توسط دولت پهلوی: كتابسوزي ٢٦ آذر سال ١٣٢٥ در آزربايجان (دسامبر ١٩٤٦)

دومين نمونه كتابسوزي در ايران، سوزانيدن كتابهاي تركي توسط دولت پهلوی در آزربايجان به تاريخ ٢٦ آذر سال ١٣٢٥ است. اين كتابسوزي را مي بايد در بستر جنايات وقوع يافته در حين و پس از اشغال سرزمين آزربايجان توسط ارتش ايران بررسي نمود. به عبارت ديگر كتابسوزي و يا نسل كشي فرهنگي تاريخ ٢٦ آذر، متمم نسل كشي فيزيكي ۲۱ اذر بود. در اين حوادث دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر شاهنشاهي و نيروهاي دولتي به قتل رسيدند. اين، يك كشتار جمعي انتقامجويانه و بنا به برخي از صاحبنظران يك نسل كشي سيستماتيك انجام گرفته توسط دولت ايران بود. در حين اين رويداد فاجعه بار، دولت ايران، ارتش، ديگر نيروهاي طرفدار دولت و دسته جات مسلح مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت و آوارگي، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي متعدد (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما و غارت، تخريب و ويران نمودن خانه و محل کسب...) شده اند.

سوزاندن كتابهاي تركي پس از کشتارهاي سياه روز ٢١ آذر ماه آغاز گرديد. در ۲۶ آذر ۱۳۲۵ چند روز پس از اشغال آزربايجان توسط ارتش شاهنشاهي ايران و فروپاشی حکومت ملي آزربايجان به رياست دولتمرد ترك پیشه ‌وری، تمام كتب، نشريات و ساير مكتوبات ترکی جمع ‌آوری و در طي مراسمهائي در چند نقطه شهر تبريز و ديگر شهرهاي آزربايجان صرفا بدین بهانه كه به زبان تركي نوشته شده اند به آتش كشيده شد. عاملان اين كتاب سوزي، همان ماموران دولت ايران و ارتش غالب و اشغالگر بودند كه ٥ روز قبل به دستور تهران و بعد از سركوب حكومت ملي آزربايجان در طي يك روز بيش از دوازده هزار تن ترك را قتل عام كرده و در شهرهای آزربايجان سیل خون به راه انداخته بودند. فرمان اجراي اين اقدامات مستقيما از جانب دولت ايران و تهران صادر ‌شده است.

سوزانيدن كتب تركي همزمان با تبريز، در چند شهر ديگر آزربايجان نيز به وقوع پيوست. در شهر تبريز، كتابسوزي در چندين نقطه از جمله میدان ساعت و ميدان شهرداري تبريز؛ دانشسراي اين شهر و در بسياري از مدارس انجام شد. به گفته شاهدان عيني که برخي از آنها اکنون نيز در قید حیات اند كودكان و دانش ‌آموزان دبستاني را به صف كرده و آنها را مجبور مي کردند تا جهت کسب اجازه براي ادامه تحصيل، با تشکیل صفهای متعدد منتهی به تلهاي آتش، کتابهاي درسي دریافتی خود از مدارس را که به زبان تركي بودند و مخصوصا كتاب درسي "آناديلي" (زبان مادري) را "زنده باد شاه" گويان و با دست خود در آتش اندازند. بسیاری از کودکان به دلیل امتناع از به آتش انداختن كتب درسي خود به شدت مضروب گرديدند و یا آتش در کف دستانشان گذاشته شد.

اين كتابسوزي در آنچنان مقياس وسيعي انجام گرفت كه ستونهای غلیظ دود ناشی از سوزانيدن كتب و مكتوبات تركي برای ساعتها از همه جای اين شهر بزرگ قابل رویت بود. در همان روز در میدان دانشسرای تبریز تعدادي از جوانان ترك به دار آویخته و بنا بر برخي از ادعاها چند معلم زنده زنده در آتش افكنده شدند. در شهرهاي تبریز، اورمو، زنجان و اردبیل و ... منازل بسياري از روشنفکران و مبارزان به دلیل مخالفت با تحویل کتابهای ترکی همراه با اعضای خانواده هایشان به آتش کشیده شد. در تبريز همزمان با فاجعه كتابسوزي، دانشگاه تازه تاسيس شده آزربايجان از سوي نيروهاي اشغال تخريب گرديد.

جشن كتاب‌سوزان پس از ٢٦ آذر نيز به مدت چندين روز ادامه يافت و كم كم علاوه بر كتابهاي درسي مدارس، شامل كتب غيردرسي نيز شد. دولت ايران، تنها به سوزاندن كتاب‌هاي درسي تركي اكتفا نكرد و به انهدام كليه آثار مكتوب آزربايجاني و تركي، و هر آنچه نشاني از زبان و فرهنگ و تاريخ تركي داشت نيز پرداخت. نيروهاي دولتي ايران و ارتش اشغالگر صدها هزار جلد کتاب چاپي و خطي و نشريات، اعلاميه ها، رساله‌ها و اسناد، اسكناسها و سایر مکتوبات نگاشته و طبع شده به زبان ترکی و سپس كتابهائي كه به گفته مقامات كمونيستي بوده اند را از دفاتر ادارات، کتابخانه ها، دانشگاه ها، مدارس، و حتي کیف دانش اموزان و طاقچه خانه ها جمع اوری نموده و سوزاندند. حال آنكه اكثر كتب گويا كمونيستي، مندرجه اي جز ادبيات شفاهي آزربايجان و اشعار كودكانه تركي نداشتند. در پي اشغال آزربايجان، دولت ايران به منظور ريشه كن كردن تركي مكتوب، چاپخانه هاي تركي را نيز مهر و موم كرد؛ آموزش و تحصيل به زبان تركي در مدارس را ممنوع اعلام نمود؛ با دستورالعملهائي كه براي ادارات و مدارس آزربايجان صادر كرد، تحصيل به زبان ملتي ديگر يعني زبان بيگانه فارسي در آزربايجان را اجباري دانست و بلافاصله كتاب‌هاي درسي جديد را كه به فارسي تهراني تدوين شده بود، جايگزين كتب تركي گردانيد.

آرزوهاي بر باد رفته

اين رویداد زشت و تلخ، تلاشي بود مايوسانه از سوي دولت فارسگراي ايران، براي آنكه هیچ نوشته و سندی از زمان حکومت ملی و مخصوصا به زبان ترکی و برای نسل های اینده ملت ترك باقی نماند. هدف اوليه، از بین بردن نشانه های هویت مستقل و زدودن اين برهه غرور آفرين و افتخارآميز از حافظه تاريخي ملت ترك و مردم آزربايجان بود. جشن كتاب‌سوزان دولت و ارتش ايران در آزربايجان، يكي از عاجزانه ترين اقدامات اين دولت در راستاي گسست فرهنگي ملت ترك و مردم آزربايجان از خويشتن خويش بود. هدف ديگر، انهدام میراث مكتوب تركي ملت ترك و وطن آزربايجاني بود. انهدام كتاب‌هاي درسي دانش ‌آموزان مدارس آزربايجان در آن روز، از اساسي‌ترين اقدامات دولت ايران در راستاي آزربايجان ستيزي و تركي زدائي بود. دشمني دولت پهلوي با تركي مكتوب آنچنان بود كه تا سالها بعد از آن رويداد نيز پيدا شدن كتابي تركي در خانه يك شخص و يا كتابفروشي، منجر به گرفتاري و تعقيب و آزار و تحمل مصائب بسيار صاحب وي از سوي ساواك، پليس امنيتیي و مخفي رژيم پهلوي مي گرديد. در مقياسي بزرگتر، سوزانيدن كتب تركي توسط دولت ايران اقدامي كودكانه به منظور هموار كردن راه فارسسازي ملت ترك و آزربايجان و ايجاد فرهنگ يكسان فارسي در سراسر ايران بود كه پيشتر با تاسيس فرهنگستان زبان فارسي آغاز گرديده بود و اكنون با جشن كتاب سوزان ٢٦ آذر ١٣٢٥ به اوج خود مي رسيد.

در پي تسلط مجدد دولت ايران بر آزربايجان، سردمداران دولت پهلوي، تمام توان خود را براي از بين‌ بردن مظاهر تركيت مردم آزربايجان به كار گرفتند. از آن تاريخ تاكنون، دولت ايران بدون وقفه و با انجام اقدامات بي شمار به ظاهر فرهنگي، تحت عنوان سوادآموزي، سپاه دانش، پيكار با بيسوادي، مدارس عشايري، نهضت سوادآموزي و ...، حركت ترك‌ستيزي خود و فارس سازي سيستماتيك آزربايجان و ملت ترك را شدت و وسعت بخشيده است. اكنون نيز يعني بيش از ٦٥ سال پس از آن كتابسوزي، جمهوري اسلامي ايران با همان انگيزه ي بي سرانجام، به شدت ممنوعيت غيرانساني و سبعانه تعليم و تعلم به زبان تركي براي تركان در ايران و آزربايجان جنوبي را اعمال مي كند.

پس از گذشت ٦٥ سال، دولت ايران به هيچكدام از اهداف خود نائل نشده است. اكنون ملت ترك و مردم آزربايجان ٢١ آذر، روز تاسيس حكومت ملي آزربايجان به رهبري جعفر پيشه وري را هر سال، باشكوهتر از سال قبل و تحت نام روز دولتمداري آزربايجان جشن مي گيرند. از آن سوي، سالگرد آن کتابسوزان شرم آور را با نام "كيتاب سونما گونو" برگزار كرده و در آن روز، به یاد هر شهید ترك كه خون وي بر زمين روان شد و هر کتابی که در آتش نفرت نژادپرستان خاکستر گرديد، کتابی تركي را به پیوست یک شاخه گل میخک سرخ به رسم یادبود تقدیم دوستان، آشنایان و نیز همكشوريهاي آزادیخواه می کنند.

داستان هميشگي: بايكوت فارسي و غفلت تركي

يكي از نكات حيرت آور در باره كتابسوزي فوق و كلا جنايات انجام شده حين و پس از اشغال آزربايجان در سال ١٩٤٦، بايكوت و سكوتي است كه در اين باره وجود دارد. تاكنون در ‌باره اين رويداد به تفصيل و دقت سخن گفته نشده است. كلا و بنا به قاعده اي عمومي، نخبگان فرهنگي فارس كه هميشه از كتاب‌سوزان واقعي و يا فرضي عرب‌ها در ايران انتقاد مي نمايند، هرگز اشاره اي به كتاب سوزان شاهنشاهي در آزربايجان نمي كنند. افزون بر آن، سوزانيدن كتابهاي تركي توسط نيروهاي دولتي و ارتش ايران در آزربايجان، نه در آن هنگام و نه تا به امروز با كوچكترين اعتراضی از سوی کتابداران و کارمندان کتابخانه‌ها و روشنفكران و ادبا و اهل قلم فارس مواجه نشده است. حتي در بسياري از موارد از حمايت ضمني و آشكار آنها نيز برخوردار گرديده است. عده اي از افراطيون فارس و ماشين تبليغاتي نظام جمهوري اسلامي ايران نيز پا را از اين فراتر گذاشته، خود تركان را متهم به كتابسوزي در آن سالها نموده اند. (به عنوان نمونه مقاله جشن كتاب سوزان فرقه دمكرات در تبریز در شماره ٢١٠ نشريه ميثاق و مقاله اي به همان نام به قلم يلدا رنجبر خراساني، روزنامه جام جم، پنجشبنه، دوم دي ١٣٨٩- http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100894395237)

نكته مهمتر ديگر، غفلت نخبگان و روشنفكران ترك از آشكار كردن و مستند نمودن اين كتابسوزي، كشتارهاي جمعي و يا نسل كشي و ديگر جنايات انجام گرفته شده در حين و پس از اشغال آزربايجان است. براي روشنگري و شكستن بايكوت فارسي موجود در باره اين جنايات، تاكنون هيچ كار قابل ملاحظه علمي از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني انجام داده نشده، حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي نيز تاليف نگرديده است. به عنوان نمونه تا به امروز ليستي كامل از هويت دهها هزار مقتول حين اشغال آزربايجان توسط ارتش ايران و حوادث بعد از تهيه نشده است. اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را، علاوه بر آرشيوها و موزه ها، حتي در اينترنت نيز مي تواند ببيند. بي شك در صورت آشكار كردن جنايات فوق و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي داخلي و خارجي، امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي ناآگاهي موجود در باره جنايات فوق، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود.

به دليل بايكوت فارسي و غفلت تركي، بخش عمده‌ای از اخباری که در زمینه سوزانيدن كتابهاي تركي توسط نيروهاي دولتي ايران در سال ١٩٤٦در دست می‌باشد، مربوط به روزنامه‌هایی که در آن دوران منتشر می‌شده‌اند و يا اطلاعات تدوين نشده اي كه برخي از شاهدان زنده آن حوادث نقل مي كنند است. بدين سبب نيز برآورد دقیق تعداد کتاب‌های تركي منهدم شده در این كتاب سوزي، شهرهائي كه كتاب سوزي در آنها انجام گرفته و موارد ديگر سوزانيدن كتابهاي تركي كه در سالهاي بعد از آن در دوره پهلوي به وقوع پيوسته است، به سادگی امکان‌پذیر نیست. با اين همه از بررسي دو دسته اطلاعات پراكنده فوق مشخص مي شود كه سوزانيدن مكتوبات تركي در حين و پس از اشغال آزربايجان توسط دولت ايران و ناسيوناليستهاي فارس علاوه بر تبريز در چندين شهر ديگر آزربايجان نيز رخ داده و همچنين سوزانيدن كتب تركي پس از اين حوادث، به‌ طور پیوسته و طی دوره‌های زمانی منظم، به هر دو صورت علني و پنهاني ادامه يافته ‌است.

انعكاس به آتش كشيدن كتابهاي تركي در چند نوشته

١-واقعيت اين است كه حتي انبوه اسناد مكتوب، در برابر آنچه در ٢٦ آذر ١٣٢٥ در ميدان ساعت تبريز روي داد گنگ و نارسا مي‌نمايد. در آن روز دانش‌آموزان دبستاني به صف كشانده شدند تا كتاب درسي «آناديلي» (زبان مادري) را «زنده باد شاه» گويان در آتش اندازند. آن جشن كتاب‌سوزان ساعت‌ها و روزها ادامه يافت و كتاب‌هايي در آن سوختند كه جز ادبيات شفاهي آزربايجان و چند اشعار كودكانه چيزي در آنها يافت نمي‌شد. شايد هدف از آن آتش‌سوزي كه اندكي بعد انبوه كتاب‌هاي غير درسي را نيز در كام خود كشيد، رفع موانع و هموار كردن راه براي ايجاد فرهنگ عمومي بود كه سنگ زيربناي آن در فرهنگستان اول گذاشته شده بود. (پاسخ به یک مقاله . فرقه‌ي دموكرات آزربايجان و داوري يكجانبه. ايواز طه)

٢-زبان تركي به عنوان زبان پرشمارترين قوم ممالك محروسه از دايره‌ي اين يكسان‌سازي كه با جشن كتاب‌سوزان آذر ١٣٢٥ (دسامبر ١٩٤٦) به اوج رسيد، بيرون نماند. در نتيجه، محمد فضولي و ديگر شاعران كلاسيك آزربايجاني در گستره‌ي وسيعي از قزوين تا مغان، و از اورميه تا همدان به «غريبي در وطن» مبدل شدند. (بيگانه‌اي در وطن. جستاري درباره‌ي غيبت محمد فضولي از ادبيات معاصر آزربايجان. ايواز طه)

٣-..... آنچه که بر حرمان ترکان آزربايجان در قبال کشتارهاي سياه روز ٢١ اذرماه افزوده است تخريب دانشگاه تبريز و همچنين به آتش کشيده شدن صدها هزار جلد کتاب در رشته هاي مختلف به زبان ترکي آزربايجاني در شهرهاي گوناگون آزربايجان به ويژه تبريز است. اين کتابسوزان شرم آور و بي سابقه در جهان، در روز ٢٦ آذرماه طي مراسمي دردناک در چندين ميدان و خصوصا ميدان دانشسرا ي اين شهر انجام شد. بطوريکه شاهدان عيني مي گويند دانش آموزان را مجبور مي کردند تا جهت کسب اجازه براي ادامه تحصيل، کتابهايي را که به زبان مادريشان نوشته شده است در آتش بيفکنند! اين اقدام طبق قواعد بين المللي بعنوان جنوسايد فرهنگي تلقي مي شود. (مقاله از جشن ملي ٢١ آذرماه سال ١٣٢٤ تا ماتم ملي ٢١ آذرماه سال ١٣٢٥)

٣-..... سوزاندن كتابهاي تركي بعد از سركوب فرقه دمكرات آزربايجان در سال ١٩٤٦ توسط رژيم پهلوي صورت گرفت. اين جنايت، سوزاندن تاريخ و هويت يك ملت از اعمال وحشيانه ساسانيان در آزربايجان هم بدتر بود. ...نمايندگان دولت مركزي به دستور تهران كتابهاي درسي مدارس را جمع كردند و آتش زدند. ..... در آن زمان هيچ دولت و سازماني به اين كشتار و كتابسوزي اعتراضي نكرد حتي سازمانهاي فرهنگي جهان هم ساكت ماندند. مردم آزربايجان كه از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند ميسوختند و جز ساختن چاره اي نداشتند. (تاريخ زبان و لهجه هاي تركي، دكتر جواد هئيت)

٤-من خود بيشتر کتاب هائي را که در آن دوره چاپ شده بود مطالعه کرده ام، حتي سرود ملي فرقه را که در مدارس خوانده مي شد، ولي اثري از ادعاهاي رژيم پهلوي مبني بر کمونيستي بودن آنها پيدا نکردم. در آن دوران کسي نه از چپ و نه از راست به اين کتاب سوزي ها اعتراضي نکرد! من به هنگام برگزاري کنفرانس صلح پاريس در پاريس دانشجو بودم و در آنجا بود که شاعر پرآوازه آزربايجان شمالي صمد وورغون در کنفرانس صلح پاريس شعر معروف خود يانديريلان کيتابلار ( کتاب هاي سوزانده شده) را در اعتراض به آن کتاب سوزي ها در کنفرانس خواند و صداي اعتراض مردم آزربايجان را به اين بي حرمتي نسبت به زبان و فرهنگ و هويت آنان به گوش جهانيان رسانيد. (گفتگو با دكتر جواد هيئت)

يانديريلان كيتابلار ١٩٤٧-Yandırılan Kitablar 1947 (كتابهاي سوزانيده شده)

در آن زمان و در شرايطي كه هيچ دولت و سازمان و شخصيتي، به اين كشتار و كتابسوزي اعتراضي نكردند و حتي سازمانهاي فرهنگي نيز در مقابل آن ساكت ماندند؛ صمد وورغون (١٩٥٦-١٩٠٦) از شعراي جمهوري سوسياليستي آزربايجان در سال ١٣٢٦ سكوت را شكسته و منظومه اي با عنوان يانديريلان كيتابلار در باره این جنایت ضدبشری سرود. او در شعر خود كه آن را در كنگره صلح جهاني پاريس – ١٩٥٢ ضمن نطقي خواند، دولت ايران را افشاء كرده و اعتراض خود را چنين بيان ميكند:

ايران ايرتيجاعچيلاري آزه‌ربايجان ديلينده اولان كيتابلاري وحشيجه‌سينه يانديريرلار.
İran irticaçıları, Azәrbaycan dilindә olan kitabları vәhşicәsinә yandırırlar
(مرتجعين ايران، كتابهاي آزربايجاني [تركي] را با وحشيت به آتش كشيدند.)

جللاد! سنين قالاق قالاق يانديرديغين كيتابلار
مين كمالين شؤهره‌تيدير، مين اوره‌يين آرزيسي....
بيز كؤچه‌ريك بو دونيادان، اونلار قالير ياديگار.
هر وره‌قه نقش اولونموش نئچه اينسان دويقوسو
مين كمالين شؤهره‌تيدير، مين اوره‌يين آرزيسي....

يانديرديغين او كيتابلار آلوولانير.... ياخشي باخ!
او آلوولار شؤعله چكيب شفه‌ق سالير ظولمه‌ته.....
شاعيرله‌رين نجيب روحو مزاريندان قالخاراق
آلقيش دئيير عئشقي بؤيوك، بير قهره‌مان ميلله‌ته.
او آلوولار شؤعله چكيب شفه‌ق سالير ظولمه‌ته....

جللاد! منيم ديليمده‌دير باياتيلار، قوشمالار
دئ!، اونلاري هئچ دويدو مو سنين او داش اوره‌يين؟
هر گرايلي پرده‌سينده مين آنانين قلبي وار....
هر شيكسته‌م اؤولاديدير بير موقه‌دده‌س ديله‌يين
دئ!، اونلاري هئچ دويدو مو سنين او داش اوره‌ين؟

سؤيله!، سن مي خور باخيرسان منيم شئعير ديليمه؟
قوجا شرقين شؤهره‌تيدير فوضولي`نين غزه‌لي!
سن مي ترك خر دئييرسه‌ن اولوسوما، ائليمه؟
داهيله‌ره سود وئرميشدير آزه‌ربايجان گؤزه‌لي....
قوجا شرقين شؤهره‌تيدير فوضولي`نين غزه‌لي!

جللاد! يانيب اود اولسا دا، كوله دؤنمه‌ز آرزيلار،
طبيعه‌تين آنا قلبي قول دوغماميش اينساني!
هر اوره‌يين اؤز دونياسي بير سعاده‌ت آرزيلار
قانلار ايله يازيلميشدير هر آزادليق دستاني....
طبيعه‌تين آنا قلبي قول دوغماميش اينساني!

ازه‌ل باشدان دوشمه‌نيمدير اوزو موردار قارانليق.....
هر تورپاغين اؤز عئشقي وار، هر ميلله‌تين اؤز آدي
كاييناتا ده‌ييشمه‌ره‌م شؤهره‌يمي بير آنليق
منه‌م اودلار اؤلكه‌سينين گونه‌ش دونلو اؤولادي!
هر تورپاغين اؤز عئشقي وار، هر ميلله‌تين اؤز آدي!

نه‌دير او دار آغاجلاري؟، دئ!، كيمله‌ردير آسيلان؟
اويونجاق مي گلير سنه وطه‌نيمين حاق سسي؟
دايان!.... دايان!.... اوياق گزير هر اوره‌كده بير آسلان
بوغازيندان ياپيشاجاق اونون قادير پنجه‌سي
اويونجاق مي گلير سنه وطه‌نيمين حاق سسي؟

جللاد! سن مي، دئ!، قيريرسان فداييله‌ر نسليني؟
ميلله‌تيمين صاف قانيدير قورد كيمي ايچدييين قان!
زامان گلير... من دويورام اونون آياق سسيني
شهيدله‌رين قييام روحو ياپيشاجاق ياخاندان
ميلله‌تيمين صاف قانيدير قورد كيمي ايچدييين قان!.....

بير وره‌قله تاريخله‌ري، اوتان منيم قارشيمدا!
آنام تومريس كسمه‌دي مي كئيخوسروو`ون باشيني؟
كوراوغلو`نون، ستتارخان`ين چله‌نگي وار باشيمدا
نسيلله‌ريم قويماياجاق داش اوستونده داشيني
آنام تومريس كسمه‌دي مي كئيخوسروو`ون باشيني؟

سور آتيني، دؤرد نالا چاپ! مئيدان سنيندير .... آنجاق
من گؤروره‌م آل گئيينيب گله‌ن باهار فصليني....
قوجا شرقين گونه‌شيدير يارانديغيم بو تورپاق
من يئتيرديم آل بايراقلي اينقيلابلار نسليني
من گؤروره­م آل گئيينيب گله‌ن باهار فصليني!

Cәllad! Sәnin qalaq qalaq yandırdığın kitablar
Min kәmalın şöhrәtidir, min ürәyin arzısı....
Biz köçәrik bu dünyadan, onlar qalır yâdigar
Hәr vәrәqә nәqş olunmuş neçә insan duyqusu
Min kәmalın şöhrәtidir, min ürәyin arzısı....

Yandırdığın o kitabla alovlanır…. yaxşı bax!
O alovlar şö’lә çәkib şәfәq salır zülmәtә….
Şâirlәrin nәcib ruhu mәzarından qalxaraq
Alqış deyir eşqi böyük bir qәhrәman millәtә
O alovlar şö’lә çәkib şәfәq salır zülmәtә….

Cәllad! mәnim dilimdәdir bayatılar, qoşmalar
De, onları heç duydu mu sәnin o daş ürәyin?
Hәr gәraylı pәrdәsindә min ananın qәlbi var….
Hәr şikәstәm övladıdır bir müqәddәs dilәyin
De, onları heç duydu mu sәnin o daş ürәyin?

Söylә, sәn mi xor baxırsan mәnim şeir dilimә?
Qoca Şәrqin şöhrәtidir Fuzuli’nin qәzәli!
Sәn mi Tork-e Xәr deyirsәn ulusuma, elimә?
Dâhilәrә süd vermişdir Azәrbaycan gözәli….
Qoca Şәrqin şöhrәtidir Fuzuli’nin qәzәli!

Cәllad! yanıb od olsa da, külә dönmәz arzılar
Tәbiәtin ana qәlbi qul doğmamış insanı!
Hәr ürәyin öz dünyası bir sәadәt arzılar
Qanlar ilә yazılmışdır hәr âzâdlıq dәstanı….
Tәbiәtin ana qәlbi qul doğmamış insanı!

Əzәl başdan düşmәnimdir üzü murdar qaranlıq….
Hәr torpağın öz eşqi var, hәr millәtin öz adı
Kâinata dәyişmәrәm şöhrәtimi bir anlıq
Mәnәm Odlar Ölkәsinin günәş donlu övladı!
Hәr torpağın öz eşqi var, hәr millәtin öz adı!

Nәdir o dâr ağacları, de, kimlәrdir asılan?
Oyuncaq mı gәlir sәnә vәtәnimin haq sәsi?
Dayan! Dayan! oyaq gәzir hәr ürәkdә bir aslan
Boğazından yapışacaq onun qâdir pәncәsi
Oyuncaq mı gәlir sәnә vәtәnimin haq sәsi?

Cәllad! sәn mi, de, qırırsan Fәdayilәr nәslini?
Millәtimin saf qanıdır qurd kimi içdiyin qan!
Zaman gәlir…. mәn duyuram onun ayaq sәsini
Şәhidlәrin qiyam ruhu yapışacaq yaxandan
Millәtimin saf qanıdır qurd kimi içdiyin qan!

Bir vәrәqlә târixlәri, utan mәnim qarşımda!
Anam Tumris kәsmәdi mi Keyxosrov’un başını?
Koroğlu’nun, Sәttarxan’ın çәlәngi var başımda
Nәsillәrim qoymayacaq daş üstünә daşını
Anam Tumris kәsmәdi mi Keyxosrov’un başını?

Sür atını, dörd nala çap! meydan sәnindir…. ancaq
Mәn görürәm al geyinib gәlәn bahar fәslini….
Qoca Şәrqin günәşidir yarandığım bu torpaq
Mәn yetirdim al bayraqlı inqilablar nәslini
Mәn görürәm al geyinib gәlәn bahar fәslini!

ترجمه فارسي:

جلاد كتابهايي كه تل تل ميسوزاني
شهرت هزار كمال و آرزوي هزار دل است.
ما از اين دنيا كوچ ميكنيم و آنها يادگار ميمانند
در هر ورقش چه احساسهاي انساني نقش بسته است
شهرت هزار كمال و آرزوي هزار دل است

كتابهايي كه ميسوزاني شعله ميكشند، درست نگاه كن!
شعله ها تاريكي را روشن ميسازد
ارواح نجيب شعرا از قبرها برميخيزند
و به ملت قهرماني كه عشق بزرگي دارد آفرين ميگويند
شعله ها تاريكي را روشن ميسازد

جلاد باياتيها و قوشماها در زبان من است
بگو دل سنگت آنها را حيچ احساس كرد؟
در پرده هر گرايلي دل هزار مادر نهفته است
هر شكسته ام فرزند آرزوي مقدسي است
بگو دل سنگت آنها را هيچ احساس كرد؟

بگو ببينم تو به زبان شعر من با حقارت مينگري؟
غزل فضولي شهرت شرق پير است
آيا تو به ايل و ملت من ترك خر ميگويي؟
زيباي آزربايجان به داهيها شير داده است
غزل فضولي شهرت شرق پير است

جلاد آرزوها اگر بسوزند و آتش شوند خاكستر نميشوند
مادر طبيعت انسان را بنده نزاده است
دنياي هر دلي در آرزوي سعادتي است
داستان هر آزادي را با خونها نوشته اند
مادر طبيعت انسان را بنده نزاده است.

تاريكي زشت رو از روز ازل دشمن من است
هر خاكي عشقي و هر ملتي نامي دارد
شهرت خودم را با تمام كاينات عوض نميكنم
منم فرزند آفتاب پوش ديار آتش ها
هر خاكي عشقي مخصوص خود و هر ملتي نامي دارد

آن چوبه هاي دار چيست، بگو چه كساني را به آنها ميآويزند؟
صداي حق وطنم را بازيچه پنداشته اي؟
بايست، آگاه باش، در هر دلي شير آگاهي است
كه پنجه توانايش گلويت را خواهد فشرد
نداي حق وطنم را بازيچه ميپنداري؟

جلاد بگو ببينم تو نسل فدائيان را بر مياندازي؟
خوني كه مانند گرگ ميخوري خون صاف ملت من است
زمان ميرسد، صداي پايش را ميشنوم
روح قيام شهيدان گلويت را خواهد فشرد
خوني كه مانند گرگ ميخوري خون صاف ملت من است

تاريخ را ورق بزن و از من شرم كن
مادرم تومريس مگر سر كيخسرو را نبريد؟
تاج گل كوراوغلو و ستارخان بر سر من است
مادرم تومريس مگر سر كيخسرو را نبريد؟

گرچه‌يه هو!!!!


Read more! posted by <21 Azer> | 10:40 AM


Saturday, December 18, 2010  

ملاقات ملكه مادر، مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو با سيد جعفر پيشه وري

در سالهاي پس از انقلاب، كتاب خاطرات بسيار منتشر شده است. از هر سو و با هر عينكی به حوادث ايران نگاه شده است. در ميان كتاب‌های خاطرات كه بسيار كم درباره آن تبليغ و حتی صحبت شده، "خاطرات ملكه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا" ست . سه تن، در نوبت‌های مختلف كه تاج الملوك حال و روز ديدار و گفتگو داشته با او مصاحبه كرده اند: دكترمليحه خسروداد، تورج انصاری و مهندس محمود علی باتمانقليچ.

اين مجموعه گفتگو، همراه با تعدادی عكس، در 479 صفحه و از سوی بنياد تاريخ شفاهی ايران منتشر شده است.

مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو از ايل آيرملو و ترك بود و گويا در اورميه به دنيا آمده است. در متن زير كه از كتاب مذكور انتخاب شده و شرح ملاقات ملكه مادر با مرحوم پيشه وري مي باشد. توجه كنيد كه سيد جعفر پيشه وري در متن اصلي جواد پيشه وري نوشته شده است.

ديدار با پيشه وري

اولين حزب كمونيست ايران قبل از روی كار آمدن رضا شاه پهلوی درست شد. يعنی 3 سال قبل از كودتای حوت 1299.خود جواد پيشه وری كه درزمان قوام السلطنه برای مذاكره به تهران آمده بود برای من داستان تشكيل حزب كمونيست ايران را تعريف كرد. من در ماجرای آذربايجان يك بار پيشه‌وری را ديدم و اين مدتها قبل از حركت ارتش ايران به آذربايجان و بيرون كردن قوای پيشه وری بود.درست يادم نيست پيشه وری برای چه به تهران دعوت شده بود. شايد نماينده مجلس شده بود. خلاصه هنوز روابطش با محمد رضا و قوام السلطنه خراب نشده بود.قوام به من گفت شما چون با پيشه وری هم زبان وهم شهری هستيد. با او صحبت كنيد. من قبول كردم و قوام السلطنه ، پيشه وری را نزد من آورد. پيشه وری از موقعی كه طفل بود در مسكو بزرگ شده بود. يك آدم اهل باد كوبه بود كه پدرش به مسكو مهاجرت می‌كند وپيشه وری دوران كودكی و جوانی را در مسكو می‌گذراند.خيلی آدم شيرين سخن وبا سوادی بود. فوق العاده به مسايل تاريخی احاطه داشت و موقعی كه پيش من بود اطلاعات جالبی را در اختيار من قرارداد. پيشه وری می‌گفت او و رفقايش برای آذربايجان خود مختاری می‌خواهند تا حكومت محلی تشكيل داده و اوضاع و احوال مردم بيچاره و پريشان را بهبود ببخشند! البته بعد از مدت كوتاهی اوضاع عوض شد و پيشه وری ا ز ترس دستگير شدن جرئت نكرد به تهران بيايد و در آنجا حكومت اشتراكی درست كرد و زمين‌های ارباب را گرفت و بين زارعين تقسيم كرد. حتی تا زمين‌های زنجان را هم گرفته و بين فعله‌ها و رعيت‌ها تقسيم كرده بود. يادم هست كه ارباب‌های زنجان كه روابط خوبی با محمدرضا داشتند به ملاقات محمدرضا آمده و از او می خواستند ارتش بفرستد و كشاورزان را از سرزمين‌های آنها بيرون كند. آقای ذوالفقاری كه از ملاكين بزرگ نواحی زنجان بود به محمد رضا گفت خدا پدرت را بيامرزد. او گردنكشان و ياغی‌ها را سر جايشان نشاند. تو پسرهمان پدری چرا اجازه می‌دهيد مجددا ياغی‌ها سر برآورند! و در همين حال گريه می‌كرد. فهميدم كه تفنگچی‌های حكومت اشتراكی آقای پيشه وری همه ملاكين را از منطقه آذربايجان با دست خالی بيرون كرده اند و ازجمله همين ذوالفقاری‌ها آنقدر دست خالی مانده اند كه نمی توانند مخارج اقامت خود را در تهران تاديه نمايند!



اورمولو تایماز

پايان قسمت چهارم


Read more! posted by <21 Azer> | 3:32 PM


Friday, December 17, 2010  

در حوادث حكومت ملي آزربايجان، دولت ايران مرتكب كشتار جمعي و نسل كشي، چندين جنايات عليه بشريت و جنايات جنگي شده است.

گفتگو با مهران بهاري - آزربايجان دموکراسي اوجاغي

اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است.

اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود.

عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود.

-------------------------

س- آيا مي توان از وجود روند تبديل هويت ائتنيكي به مساله حق تعيين سرنوشت خود در باره ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان سخن گفت؟

در سايه آنچه گفته شد، بنظر من اين روند موجود و در جريان است. در اينكه در ايران و آزربايجان "هويت ائتنيكي-ملي" ترك وجود دارد شكي نيست. اين هويت ائتنيكي خود را به صورت زبان تركي، ادراك ديني خاص (اسلام تركي)، فرهنگ ويژه (آشيقها، فولكلور، و ...) بروز مي دهد. سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي موفق به كم رنگتر كردن برخي از اين مولفه ها در شماري از زيرگروههاي ملت ترك شده است، با اينهمه هويت ائتنيك-ملي ترك با همه مولفه هاي خود هنوز پابرجاست. اين هويت ائتنيكي خصوصيات "ملت محكوم" را دارد، يعني دولت ايران از سال ١٩٢٥ به بعد به لحاظ ائتنيك-ملي ممثل او نيست و تمثيلگر ملت حاكم فارس است. تاريخ ١٩٢٥ سال تاسيس دولت پهلوي بسيار مهم است زيرا تاريخ تبديل ملت ترك به ملتي محكوم و ملت فارس به ملتي حاكم و در نتيجه تاريخ زائيده شدن حق تعيين سرنوشت خود-خارجي ملت ترك ساكن در ايران است. پيش از ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار، حاكميت سياسي ايران تحت كنترل عنصر ترك بود. بنابراين تركان ساكن در ايران در آن برهه زماني را نمي توان ملتي محكوم قبول نمود، بلكه آنها در توصيف ملت حاكم مي گنجند. نتيجتا جنبشهاي اجتماعي-سياسي تركان در آن دوره را نيز نمي توان در گفتمان تعيين سرنوشت خود-خارجي كه امري مربوط به ملت محكوم است بكار برد، هرچند داراي تاثيرات معين مثبتي بر آن بوده باشند. به عنوان نمونه شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطه آزربايجان و جنبش آزادستان كه عبارت از كشمكش ملت حاكم ترك با دولتي با منسوبيت ائتنيكي ترك مي باشند، در بهترين حال مبارزه حق تعيين سرنوشت خود-داخلي بشمار مي آيند و بي ارتباط با مبارزه ملي-ائتنيكي (حق تعيين سرنوشت خود-خارجي) ملت ترك اند. اين نوع مبارزه، يك مبارزه دمكراسي صرف است و نمي تواند با مبارزه ملي-ائتنيكي كه مربوط به تعيين سرنوشت خود-خارجي است از يك صنف به حساب آيد. وجود شعارهاي دمكراتيك در حركت ملي ترك معاصر نيز باعث نمي شود كه هر حركت دمكراسي خلق ترك در گذشته را نيز -به صرف اين اشتراك- حركتي ملي فرض نمود. شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطيت آزربايجان و جنبش آزادستان بخشي از مبارزات ملت حاكم ترك براي دمكراسي (حق تعيين سرنوشت خود-داخلي) و بخشي از مبارزه همگاني ضداستبدادي كل مردم ايران در آن دوره بودند كه صرفا و به اقتضاي شرايط در مدرنترين مملكت محروسه ايران يعني آزربايجان رخ داده اند.

ساقط نمودن حكومت ملي آزربايجان كه برخواسته از راي آزادانه مردم در رفراندمي دمكراتيك بود، رد صلاحييت و تصفيه آيت الله شريعتمداري، محمودعلي چهرگاني و اكبر اعلمي كه در مقاطي تمثيل كننده ائتنيك مردم ترك بودند، به علاوه سياستهاي فارسگرايانه جاري نظام جمهوري اسلامي، تقويت كننده ادعاي عدم مشروعيت تمثيل دولت ايران براي ملت ترك و ملت محكوم بودن وي اند. قيام هاراي هاراي من تركم در سال ١٣٨٥ و مديريت مساله ملي ترك توسط دولت ايران به روشهاي امنيتي، عدم شركت خلق ترك (به استثناي تركان تهران) در جنبش سبز، حتي پديده اخير تيم "تيراختور"سازي، دلائلي قطعي است كه نشان مي دهند هويت ائتنيكي ملت محكوم ترك، "موبيليزه شده" و تبديل به "بحران ائتنيك" گرديده است.

س-آيا به نظر شما ضرورتهای سیاسی و تاریخی براي تعيين سرنوشت در ملت ترك ساكن در ايران وجود دارد؟

عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم كه معمولا براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از: داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي، استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛ داشتن نهادهاي خاص؛ رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ....)، شواهد و رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است و .... بنظر من نزديك به همه اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي در مورد ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي موجود اند. ساقط نمودن دولت مشروع و قانوني قاجاري در سال ١٩٢٥ با يك كودتاي نظامي توسط يك دولت استعمارگر خارجي و تسليم آن به اقليت ائتنيكي رقيب فارس، نخستين حادثه و يا ضرورت تاريخي-سياسي براي برخوردار شدن ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود است. كشتارها و قتل عامهائي كه توسط دولت ايران پس از آن تاريخ حين شورشها و اعتراضات ملت ترك در سراسر ايران انجام گرفته، بدون توجه به ماهيت و جهتگيري سياسي و اجتماعي شورشها و اعتراضات مذكور، فجايع انساني اي هستند كه مي بايد براي اثبات وجود ضرورت تاريخي، سياسي و امنيتي استحقاق ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود بكار روند. از اين جنبه مخصوصا تجربه حكومت ملي آزربايجان داراي اهميت منحصر به فردي است.

مي بايست اعتراف نمود نخبگان و روشنفكران ترك تاكنون از آشكار كردن و روشنگري ضروريات تاريخي، سياسي و امنيتي موجود غافل و از مديريت آنها به سوي تعيين سرنوشت خود ملت ترك بالكل ناتوان بوده اند. به عنوان مثال براي روشنگري اهميت و معني ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار در امر تعيين سرنوشت خود تركان، هيچ كار قابل ملاحظه اي انجام نگرفته است. همچنين است اهميت حادثه حكومت ملي آزربايجان در همين رابطه. اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود.

س-مصاديق مشخص اين ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي كدامها هستند؟

ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذبور را مي توان به شكل زير طور خلاصه كرد:

-داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي: تركان ساكن در ايران و آزربايجان از سابقه و تاريخ بسيار طولاني دولت شوندگي برخوردارند، به واقع آنها تا سال ١٩٢٥ حاكميت و اقتدار سياسي ايران را در دست خود داشته اند.

-استقلال-جدائي سرزميني در گذشته: در دوره طولاني حاكميت تركان، آزربايجان يا مستقل از بقيه ايران امروزي بوده و يا به عنوان يك مملكت محروسه استقلال نسبي سرزميني داشته است. آزربايجان در قرن بيستم نيز به مدت يكسال داراي استقلال سياسي كامل بوده است.

-رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي: رقابت سياسي ملي بين تركها و فارسها پديده جديدي نيست و داراي تاريخي طولاني است. پديده اي كه در دوره صفوي از آن با نام "تعصب اويماقيت" ياد مي شود و در دوره قاجار فرم "بيزيمكي-اؤزگه" را به خود مي گيرد در جوهر خود رقابت و كشمكش ائتنيك بين ترك و تاجيك (بعدها فارس) بر سر اقتدار سياسي است. حتي لطيفه هاي تحقيرآميز بر عليه تركان كه سابقه آن به عهد سلجوقي مي رسد انعكاسي از همين كشمكش ائتنيك ترك و فارس است.

-استعمار داخلي: آزربايجان مستعمره داخلي دولت ايران است. اكنون نخبگان فارس نيز از واقعيت استعمار تركان و ديگر ملل غيرفارس ساكن در ايران سخن مي رانند.

-فجايع انساني-جنايات جنگي: قتل عام، نسل كشي: تركان ساكن در ايران پس از تاسيس دولت پهلوي تاكنون، به دفعات معروض به كشتارها، قتل عامها و هجومهاي نظامي بوده اند. كشتارهاي انجام گرفته توسط دولت ايران حين شورشهاي تركان جنوب در دوره پهلوي، قتل عام پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان، كشتار در واقعه- شورش خلق مسلمان، شورشهاي انتخاباتي متعدد در مناطق ترك نشين سراسر ايران، سركوب خونين تظاهرات توده هاي محروم ترك در اسلام شهر، شورش علويان ترك در اوچ تپه قوشاچاي (مياندوآب)، كشتار سولدوز (نقده) حين قيام هاراي هاراي من تركم، .... شماري از اينهاست.

-سيل پناهندگان: دهها هزار تن پناهنده و فراري صرفا پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان به اتحاد جماهير شوروري مهاجرت كرده اند.

-اشغال: آزربايجان پس از سقوط حكومت ملي به اشغال ارتش شاهنشاهي درآمده است.

-رژيم سركوبگر: جمهوري اسلامي ايران يكي از سركوبگرترين نظامهاي جهان است.

-نژادپرستي: نژادپرستي تباري و زباني، دولتي و سيستماتيك در قالب آرياگرائي و پست و خوار شمردن ترك و عرب و ... از مولفه هاي اساسي مليتگرائي فارسي و سياست نهادينه دولت ايران است.

-رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است: فرياد هاراي هاراي من تركم، انجام اصلاحاتي در الفباي عربي و ايجاد الفباي فونئتيك خاص تركي كه با الفباي فارسي متفاوت است، طرح و برافراشتن پرچمهاي خاص آزربايجان جنوبي، ايجاد دهها تشكيلات سياسي و فرهنگي موازي با تشكيلات سراسري-فارسي كه خواستار فدراليسم ملي ويا استقلال اند، ... همه نشانگر آنند كه ملت ترك و آزربايجان جنوبي خواهان صاحب شدن به هويت ملي-ائتنيكي و سياسي جداگانه اي از ملت فارس و فارسستان است.


Read more! posted by <21 Azer> | 8:03 PM
 

ضرورت اقامۀ دعوی برای نسل‌کشی ۲۱ آذر ۲۵ در دادگاه لاهه - ابوذر آذران

هیتلر خودکشی کرد، موسولینی کشته شد، جنگ خانمان‌سوز پایان یافت و جهان در غرقاب غم فرونشست. بازماندگان به تلاشی بزرگ برای چاره‌جویی برخاستند تا برای همیشه، جلوی جنگ و جنایت را بگیرند. زمانی که ترسایان شرق و غرب، دادگاه‌های جنایی متعددی چون نورنبرگ برپا کردند تا حق و عدالت را اعاده کنند، نمی دانستند در سوی دیگرجهان، در ایرانِ جسته از جنگ، ارتشی متعلق به نژادپرست‌ترین دیکتاتور تاریخ، برای سرکوبی ملتی مدرن، قتل‌عام مخوفی راه انداخته و مشغول جنایت جنگی علیه بخشی از مردم خویش است.

حتی ظهور قدرتمندِ پارادایم حقوق بشر در جهان معاصر نیز، نتوانست از نسل‌کشی خونین مردم آزربایجان در ۲۱ آذرِ ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) پرده‌ بردارد. نخستین نسل‌کشی بعد از جنگ جهانی دوم را ارتش محمدرضا پهلوی مرتکب شد. این نسل‌کشی با کتاب‌سوزی و تبعید دسته‌جمعی و تجاوز به دختران و کودکان همراه بود. فارس‌گرایانِ بافرهنگی که هنوز و هم‌اینک ستایش‌گر قوام‌السلطنه هستند و حمد احمد می‌گویند، معلوم نیست چگونه ننگین‌ترین جنایت بشری عصر حاضر را توجیه می‌کنند.

آنان مذاکره‌کنندۀ بزرگ را در حالی ستایش می‌کنند که تنها چند روز پس از امضای مذاکرات فیمابین، دولت مرکزی برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خون‌خوار پهلوی را همچون وحشی‌گری‌های دوران پیشامدرن، روانۀ آزربایجان کرد تا انسان‌های بی‌پناه را قتل‌عام کند، انسان‌هایی که پس از چند دوره مذاکرات خائنانه در مسکو، تبریز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان کسی را می‌ستایند که آزربایجان را زیر چکمه‌های دیکتاتور له کرد.

بی‌تردید، آنچه در آذر۲۵ بر آزربایجان رفت، چیزی جز ژنوساید نیست. کشتار ۲۰ هزار انسان بی‌پناه و تبعید ابدی و اخراج اجباری ۷۰ هزار آزربایجانی از سرزمین خود، راه‌اندازی کارناوال‌های کتاب‌سوزی در شهرهای آزربایجان، تجاوز به دختران و زنان، راه‌اندازی جوخه‌های صحرایی و…، اگر جنایت علیه بشریت نیست، پس چیست؟ چگونه می‌توان این جنایت را سرکوب غائله نامید، در حالی که تنها چند روز پیش از آن، معاهدۀ محکمی بین تبریز و تهران امضا شد که براساس آن، آزربایجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مرکزی، دولت محلیِ دموکرات‌ها را به رسمیت شناخت. آزربایجان تماماً به تعهدات خود عمل کرد و تهران به‌جای عمل به تعهدات، به آزربایجانِ بی‌دفاع لشکر کشید. تهران آشکارا امضای خود را زیرپا گذاشت تا بتواند آزربایجان را بر مسلخ دیکتاتوری ببرد.

در جریان مذاکرات فیمابین، علاوه بر این‌که دولت مرکزی، دموکرات‌ها را به رسمیت شناخت، نمایندگانی نیز به‌عنوان استاندار و… برای آزربایجان انتخاب کرد. سلام‌الله جاوید را استاندار آزربایجان و شبستری را رئیس انجمن ایالتی و دیگر وزرای کابینۀ سیدجعفرپیشه‌وری را نیز، مدیرکل ادارات آزربایجان دانست. دولت مرکزی با نمایندگان خود قرارداد امضا کرده بود؛ اما تنها در کوتاه‌ترین زمان ممکن، امضای خود را زیر پا گذاشت و به حکومتی که خود شناسایی کرده بود، حمله کرد. بعد از لشکرکشی غیرقانونی و غیرانسانی، نیروهای دموکرات، هیچ مقاومتی نکردند؛ اما ارتش پهلوی، انواع جنایات را مرتکب شد.

این جنایت، نسل‌کشی از نوع جنایت جنگی است. جنایت‌کاران، قوم یا گروه قومی قدرتمندی نبودند بلکه ارتشیانی بودند که لباس رسمیِ رزم بر تن داشتند و عناوین نظامی بر دوش می‌کشیدند. جنایتکاران، سرهنگ بودند، سردار، امیر، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله کردند بسان صدام و کشتند بسان هیتلر و ویران کردند بسان چنگیز و کتاب‌سوزی کردند بسان وحشیان تاریخ. آنها هر آنچه آزربایجان داشت، نابود کردند. از نخبه‌های آزربایجان برج نمرود ساختند و از کتابهای آزربایجانی آتشکدۀ زردشت.

اغراق نیست اگر جنایت جنگی ارتش پهلوی را تمام‌عیار و مطلق بدانیم چه، آنان همۀ انواع جنایات را در عالی‌ترین سطح ممکن مرتکب شدند. جنایاتی اعم از کشتار کودکان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، کتاب‌سوزی، برچیدن دانشگاه تازه‌تاسیس آزربایجان، تبعید، اعدام صحرائی و… . دولت علاوه بر جنایاتی که خود به‌طورمستقیم انجام داد، دست خان‌ها و مرتجعان محلی نیز را در کشت و کشتارها آزاد گذاشت و جنایات بسیاری را نیز، به‌دست آنها انجام داد.

نسل‌کشیِ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) سهمگین بود و با سکوت جهان و تاریخ، سهمگین‌تر شد. تبریز ویران شد تهران جشن گرفت و جهان سکوت کرد. تاریخ و تریبون از ناله آزربایجان هیچ نگفت که هیچ، بلکه به ستایش مذاکره‌کنندۀ بزرگ و ارتش جنایتکار نیز، پهلوی پرداخت. حتی انقلاب ۵۷ و سقوط دیکتاتور نیز بر این سکوت عذاب‌آور پایان نداد و قتل‌عام گل‌ها را روایت نکرد.

بعد از انقلاب، دادگاه‌های انقلابی عریض‌و‌طویل برای محاکمۀ ستمکاران پهلوی به‌راه افتاد. با محاکمه‌های کوتاه انقلابی، کارگزاران رژیم پهلوی، به‌دلیل ایذاء مردم و جنایت علیه انقلابی‌ها اعدام شدند. این اعدام‌ها تأملات و حرف‌وحدیث فراوان دارد از جمله این تأملات، مسالۀ آزربایجان است. در این دادگاه‌ها، به جنایت جنگی رژیم در آزربایجان هرگز توجهی نشد.

نه تنها در دوران محاکمه و اعدام سران رژیم بلکه در هیچ زمان دیگری از این نسل‌کشی سخنی گفته نشد. گویا این جنایت دیکتاتور در نگاه عدالت‌خواهان، حقوق‌دانان و فعالان حقوق بشری ایران، نه جنایت که خدمت هم هست! برخی از آنان، این جنایت جنگی علیه بشریت را نجات آزربایجان و تنها خدمت قوام و رژیم پهلوی به ایران می دانند. وااسفا!

قتل‌عام ۲۱ آذر ۲۵ درحالی بایکوت شد که بر اساس قوانین کیفریِ بین المللی، دولت جانشین جوابگوی جنایات جنگی و نقض‌های حقوق‌بشری دولت پیشین است. نظام جایگزین اما، از همۀ جنایت‌های دیکتاتوری پهلوی، اعلام برائت کرد جز نسل‌کشی فیزیکی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ و ژنوساید فرهنگی همه‌سالۀ آزربایجان. نظامی که با توالی انقلاب تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶، در ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بر سر کار آمد، نه تنها از جنایت جنگی شاه در آزربایجان اعلام برائت نکرد، بلکه گاهی از آن با عنوان «نجات آزربایجان» یاد کرد.

در فصل سوم دیوان کیفریِ بین المللی، اصول خاصی درباره نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت تدوین شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيت‌نداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸ سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت.

براساس اصول فوق الذکر، قوانین نسل‌کشی و جنایات علیه بشریت درباره نسل‌کشی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) موضوعیت داشته و قابل پیگیری هستند. دیوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، باید درباره همه شقوق معنوی و مادی این جنایت از جمله قتل عام ۲۰ هزار انسان، تبعید ۷۰ هزار آزربایجانی و کتاب‌سوزی‌های متعدد در شهرهای آزربایجان، تحقیق و با تکیه بر ادله‌های مستحکم موجود، رای صادر کند.

فعالان حقوق بشر باید پروندۀ حقوقی ویژه‌ای را در دیوان کیفری بین المللی، برای پیگیری جنایت ارتش پهلوی در آزربایجان تشکیل دهند و آن را تا صدور رأیی منصفانه پی گیرند. اقامۀ دعوی در این باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربایجان نیست، بلکه وظیفۀ همۀ بشریت است که برای احقاق حقوق قربانیان و محکوم‌کردن ژنوساید و جنایت جنگی اقدام کنند. علاوه بر دیوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستان‌های همۀ کشورها در ژنوساید ۲۱ آذر ۲۵ مسوول‌اند و وظیفۀ اخلاقی، مدنی و حقوقی آنان است که پرده از این ظلم ۶۵ ساله بردارند.

نسل‌کشی ۲۱ آذر۲۵ علاوه بر اینکه آزربایجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام میراث معنوی آنان، ویران کرد، خسارات بی‌شماری نیز، بر آیندۀ آن تحمیل کرد و تبعات مادی و معنوی فراونی برجای نهاد. آزربایجان هنوز هم، از آن یورش سهمگین رنج می‌برد. دربارۀ این خسارات بی‌شمار، باید تحقیق شود. کشتار نخبگان، از مهم‌ترین خسارات بود؛ کشتاری که آزربایجان را به عصر دردآلود فترت وارد کرد. بعد از فاجعۀ ۲۱ آذرِ ۲۵، تا نیم قرن، جریان آزادی‌خواهی در آزربایجان به کما رفت. مهد مدرنیته سکوت کرد و مکتب تبریز فرو ریخت. سرزمینی که روزی دروازه مدرنیسم خاورمیانه بود، با کشتار نخبگان، به کویر سکوت بدل شد و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نشد.

ژادکشی ۲۱ آذر ۲۵ ( ۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) تنها یک سال پس از فاجعۀ اتمی هیروشیما روی داد. رسانه‌های جهان و سازمان‌های بین‌المللی، جنایت هیروشیما را به‌عنوان سمبل مبارزه با جنایت جنگی و نسل‌کشی، در تاریخ ثبت کردند؛ اما دریغ از حتی یک بیانیه در محکومیت جنایتی بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان.

یادمان باشد محکوم کردن فاجعۀ نسل‌کشی، ربطی به دیگر رویدادها و شخصیت‌ها ندارد. محکومیت نسل‌کشی به معنی قوم‌گرایی، ناسیونالیسم، فرقه‌گرایی، تجلیل از افراد مختلف مثل سیدجعفرپیشه‌وری و حتی آزربایجان‌گرایی نیست چه، مسائل تاریخی‌و‌سیاسی، علقه‌ها‌و‌سلیقه‌ها و خواسته‌ها‌و‌مطالبات جای خود دارند و حقوق نخستین انسان‌ها جای خود. حقوق‌بشر مفهومی فراتاریخی و فرازمانی است و ربطی به گرایش‌های سیاسی ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سودای ستایش دموکرات‌های دهۀ ۲۰ آزربایجان است و نه در اندیشه تخطئۀ آنان.

سکوت جهان در برابر این جنایت، جنایتی مضاعف و جنایتکارانه‌تر از خود فاجعه است. به راستی، چه کسی مسوول این سکوت مشکوک است؟ چگونه است که کودتای سقوط مصدق، بر تارک تاریخ می‌نشیند اما قتل آزربایجانی‌ها ستایش می‌شود؟ چگونه است شکست ارمنیان از عثمانی‌ها در جنگ‌های پیشامدرن، بر خیابان‌های شیک اروپا و آمریکا و حتی بر کوچه‌های پایتخت کشور مسلمان ایران کوبیده می‌شود اما دریغ از یک و تنها یک جمله در محکومیت این رویداد جنایتکارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطین، صدرنشین همیشگیِ اخبار کشورمان است اما دریغ از یک بزرگداشت کوتاه برای کشتار مسلمانان ایرانی در آزربایجان؟ چگونه است کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ در تقویم تاریخ ثبت و روز تعطیل اعلام می‌شود اما دریغ از کشتار ۲۱ آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ کثافت‌کاری‌های ریز و درشت دودمان پهلوی کتاب‌ها نوشته و سخن‌ها گفته می‌شود، اما دریغ، دریغ، دریغ… .

دریغ از یک واژه: آزربایجان

دریغ از یک رویداد: قتل‌عام آزربایجانی‌ها

دریغ از یک تاریخ: ۲۱ آذر


Read more! posted by <21 Azer> | 8:02 PM


Tuesday, December 14, 2010  

کدام بیست و یک آذر؟/ ایواز طاها

http://www.eyvaz.org/post-127.aspx

مطلب حاضر را در سال 1382 نوشته‌ام و به عنوان تیتر اول هفته‌نامه‌ی "آوای اردبیل" چاپ شده است. در آن سال متعاقب درگذشت حیدر علی‌اوف، رسانه‌های ایران هرچه می‌توانستند درباره انتخابات ریاست جمهوری در آذربایجان ناسزا گفتند. رسانه‌هایی که به رغم آن هیاهو، طبق معمول از کنار حادثه‌ی اصلی 21 آذر گذشتند. البته در آن زمان مسئله‌ی من تأیید یا تکذیب انتخابات آن سامان نبود، مسئله‌ی اصلی دورویی رسانه‌هایی بود که با آن همه انتخابات معلوم‌الحال داخلی بازهم غصه‌ی تقلب در خارج از مرزهایشان را می‌خوردند. همین تناقض‌ها سبب نگارش نوشته‌ی حاضر شد. نوشته‌ای که برای من و سردبیر وقت نشریه بی‌‌هزینه نبود. بعدها سردبیر عوض شد و ...

در اینجا نوشته‌ی مذکور را بدون هیچ تغییری جز با تغییر عنوان (عنوان اصلی "گریز از همسایه" بود) می‌خوانید.



1

بیست یکم آذرماه علی اوف رئیس جمهوری آذربایجان چشم بر جهان فروبست. بیست و یکم آذرماه، حکومت مردمی پیشه‌وری به دست سپاهیان محمدرضا شاه بر افتاد، روز بیست و یکم آذر‌ماه رضا براهنی، منتقد برجسته‌ی آذر‌بایجانی دیده به جهان گشود.

می‌دانم که تولد براهنی را با مرگ علی‌‌اف پیوندی نیست و اساسا ساحت فعالیت‌های این دو شخصیت چندان متفاوت و دیگرگونه است که نیازی به مقایسه‌شان نیست. اما بنا به دلیلی که پس از این خواهم گفت، نکته‌ی ترفه‌ای در تقارن زمانی، سه حادثه‌ نهفته است. نکته‌ای ترفه که جز حسرت و افسوس بهره‌ای از آن نمی‌توان گرفت. این را نیز می‌دانم که رضا براهنی، اندیشمند بزرگی‌ است. وی در گستره‌ی نقد ادبی سه دهه حضور انکارناکردنی داشته است؛ در شعر نو جریانی به شمار می‌رود؛ مدتی رئیس انجمن قلم کانادا بوده است، روشنفکری آگاه و ناخرسند و منتقدی باریک‌بین و صریح‌اللهجه است. و یک نکته‌ی شخصی آنکه، فضای رمان "رازهای سرزمین من"‌اش بیشتر با زادگاه فراموش شده‌ی من در آمیخته است. با این‌همه و بی‌آنکه قصد تحقیری در میان باشد، هر آنچه برشمردم نمی‌تواند براهنی را در جایگاهی فراتر از آنچه در خورش است، بنشاند.

روشنتر بگویم. چند روز پیش تیتر "بیست ویکم آذرماه" در اندیشمندانه‌ترین روزنامه‌ی سراسری کشور، یعنی "شرق"، توجه‌ام را جلب کرد. شگفتا روشنفکران ایرانی درچرخشی آشکار به بنیادی‌ترین وجه دموکراسی، یعنی تکثر و حقوق اقوام توجه کرده بودند. اما عنوان فرعی مقاله که به زندگانی رضا براهنی اختصاص داشت، آب پاک بر سر توهم نابجایم ریخت. دانستم آن "بیست و یک آذر" نه اشاره‌ای به فروریختن مردمی‌ترین حکومت محلی خاورمیانه، که تجلیل معتادی از آثار یک نویسنده است. این دومی شایسته‌ی ملامت نیست، اما آیا درهم پیچیدن بساط نخستین حکومتی که تکثرگرایی و دموکراسی بومی را جایگزین خودکامگی تمرکزمحور کرد، شایان تحلیل یا اشارتی کوتاه نیست؟



2

رسانه‌های داخلی اگر از کنار آن حادثه‌ی بزرگ و غم‌انگیز همچون سالیان گذشته با فراموشی گذشتند، اما حادثه‌ی جدید بیست یکم آذرماه را به تمامی در طاق نسیان ننهادند. روز بیست یکم آذرماه چنانکه اشاره کردم، روز درگذشت حیدر علی‌اوف، رئیس جمهوری دیرسال آذربایجان نیز بود. علی‌اوف یکبار از سال 1969 تا 1982 در زمان اتحاد جماهیر شوروی، و بار دیگر از سال 1993 تا 2003 رئیس جمهوری آذربایجان بود و در 40 سال گذشته تأثیری بی‌بدیل در تکوین دگرگونی‌های این جمهوری گذاشته بود. به رغم این موفقیت‌های درخشان، نکته‌ی آزارنده، رویکرد متضاد و بدبینانه‌ی رسانه‌های داخلی به حاثه‌ی مرگ او بود. چندانکه شیوه‌ی بازتاب درگذشت رئیس جمهوری آذربایجان از ارزیابی کارکرد آن سیاستمدار برجسته فراتر رفت و به دغده‌های همیشگی مسئولان سیاسی ایران بیاغشت: دغدغه‌ی گریز از همسایه‌ی آذربایجانی. پس از ناکامی یورش بی‌ملاحظه‌ی برنامه‌ی "کومپاس" به الهام علی‌اوف، اغلب رسانه‌های داخلی بدون آگاهی ژرف از جریان‌های اجتماعی آن سامان، به منفی‌گویی‌های معمول روی آوردند و از احتمال فروپاشی ساختار کنونی نهاد حکومت آذربایجان گفتند.

گرچه حیدر علی‌اوف در کنار تقدیرهای بسیار در داخل کشور با انتقادات زیادی روبرو بود، با این همه، وی در سطح بین‌المللی سیاستمداری آشنا و مورد اعتنا بود. شگرفی استعداد وی را از آنجا می‌توان دریافت که درمیان دو قدرت محلی، یعنی ایران و ترکیه، و دو قدرت فرامنطقه‌ای ، یعنی آمریکا و روسیه تعادلی برقرار کرد. بر خلاف قزاقستان و ترکمنستان که منافع صنایع نفتی‌شان در هاله‌ای از روس‌گرایی پیچیده است، حیدر علی‌اوف نفت را به صورت عاملی برای ارتقاء موقعیت بین‌المللی جمهوری آذربایجان درآورد.



3

لیکن این‌همه تلاش و توفیق، در میانه‌ی ارزیابی‌های کوته‌نظرانه‌ی اخیر که در با‌ره‌ی تحولات آن سرزمین به عمل آمد، به فراموشی سپرده شد. چند سال پیش پس از آنکه سید محمد خاتمی بر کرسی ریاست جمهوری نشست یک کارگزار سیاسی ایران در باکو پیوسته می‌کوشید خاتمی را پیرو کامل سیاست‌های هاشمی نشان دهد. براین ادعا حرجی نبود، اما هنگامی که جامعه‌ی آذربایجان به رویکرد اصلاح ‌طلبان از روزنه‌ی مصاحبه‌ی خاتمی با سی.ان.ان می‌نگریست تناقضی می‌یافت که دستگاه سیاست خارجی ایران پاسخی بر آن نداشت. اینک نیز وقتی مردم تحولات جمهوری آذربایجان را از دریچه‌ی برخی رسانه‌های بدبین می‌نگرند، دشواره‌ای تناقض‌آمیز رخ می‌نماید: کسانی که مطبوعات کشورشان به اندک لغزشی بسته می‌شود، مصوبات راهبردی مجلسشان با وتوی پی‌درپی نهادهای منصوب روبرو می شود، و نمایندگان مردمش به فضله‌ی موش تشبیه می‌شوند چگونه می‌توانند به انتخابات ریاست جمهوری کشوری که رسانه‌های همگانی‌اش از آزادی کاملی در بیان عقاید خویش برخوردارند ایراد گیرند.


Read more! posted by <21 Azer> | 11:15 PM
 

نامه به زبان ترکی(انتقال استاد ابوالحسن خان اقبال آذر)

http://dashlibolakh.blogfa.com/post-96.aspx



تبریز شهر اداره سی

چون آقای ابوالحسن اقبال آذر اول فروردین ۲۵دن او وزارتخانه ده استخدام اولوبلار خواهش اولور دستور بویوراسیز اونلارین کارگزینی پرونده سینی معارف وزارتنه گوندرسینلر-

آذربایجان معارف وزیرینین اداره سی معاونی یرینده- صفری

۱۲/۲/۲۵

اداره شهرداری تبریز

چون آقای ابوالحسن اقبال آذر از اول فروردین ۲۵ به استخدام این اداره در آمده اند ،تقاضا می شود دستور بفرمایید پرونده کارگزینی ایشان را به وزارت معارف ارسال کنند.

کفیل معاون اداره وزارت معارف آذربایجان- صفری

۱۲/۲/۱۳۲۵


Read more! posted by <21 Azer> | 10:57 PM


Sunday, December 05, 2010  



ميللي ديليميز توركجه حاققيندا آزه‌ربايجان ميللي حؤكومه‌تينين قراري






خالقيميزي دئوله‌ت دستگاهينا ياخينلاشديرماق و عومومون ائحتيياجاتينی ساده بير صوره‌تده آنلاماق و همچينين ميللي ديل و ميللي مده‌نييه‌تيميزين تره‌ققي و تكامول يوللاريني تميزله‌مه‌ك اوچون٬ آزه‌ربايجان ميللي حؤكومه‌تي اؤزونون ١٦ دئي (۱۳۲٤) تاريخلي جلسه‌سينده آشاغيداكي قرارلاري قبول ائتميشدير:

1- بو گونده‌ن ائعتيباره‌ن آزه‌ربايجاندا آزه‌ربايجان ديلي [توركجه] رسمي دئوله‌ت ديلي حئساب اولونور. دئوله‌تين قرارلاري و رسمي ائعلانلار، همچينين خالق قوشونلاري حيصصه‌له‌رينه وئريله‌ن فرمانلار و قانون لاييحه‌له‌ري موطله‌قه‌ن آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] يازيلماليدير.

2- بوتون ايداره‌له‌ر (دئوله‌تي، ميللي. تيجاري و ايجتيماعي) اؤز ايشله‌ريني آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] يازماغا مجبوردورلار. بو ديلده يازيلمايان دفته‌ر و مداريك رسمي حئساب اولونماياجاقدير.

3- محكه‌مه‌له‌رده ايشله‌رين جره‌ياني تامامي ايله آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] آپاريلمالي و بو ديلي بيلمه‌يه‌نله‌ر اوچون موته‌رجيم تعيين اولونماليدير.

4- آزه‌ربايجان`ين بوتون ايداره، موسيسه و تيجارتخانالارينين تابلولاري موطله‌قه‌ن آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] يازيلماليدير.

5- رسمي ايجلاسلار و ييغينجاقلار٬ سوخه‌نرانليق و موذاكيره آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] اولماليدير.

6- آزه‌ربايجانلي اولماييب باشقا ديل ايله دانيشانلار و عومومي دئوله‌تي ايداره‌له‌رده خيدمه‌ت ائده‌نله‌ر آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] يازيب اوخوماغي و دانيشماغي اؤرگه‌نمه‌ليديرله‌ر.

7- معاريف ويزاره‌تي، ايداره مامورلاريني آزه‌ربايجان ديلي [توركجه] ايله آشينا ائتمه‌ك مقصه‌دي ايله آيري ديلله‌رده‌ن ساوادي اولانلار (سوايی، اونلار؟) اوچون ايداره‌له‌رين نزدينده بؤيوكله‌ر اوچون مخصوص كيلاسلار آچماليدير. بو كيلاسلاردا حاضير اولانلارين ايش مودده‌تي بير ساعات آزالماليدير.

8- آزه‌ربايجاندا ياشايان باشقا ميلله‌تله‌ر اؤز ايشله‌ريني اؤز آنا ديلله‌رينده آپارماغا حاقليديرلار. لاكين اونلار اؤز رسمي ائعلانلاري و يازيلاريندا اؤز ميللي ديلله‌ري ايله برابه‌ر آزه‌ربايجان ديليني [توركجه] رسمي دئوله‌تي ديل اولاراق ايشله‌تمه‌ليديرله‌ر.

9- آزه‌ربايجاندا ياشايان خيردا ميلله‌تله‌رين خوصوصي ميللي مكته‌بله‌رينده‌كي تعليم اؤز آنا ديلله‌رينده اولدوغو حالدا، آزه‌ربايجان ديلينين ده [توركجه] تدريسی مجبوريدير.

10- آزه‌ربايجان ميللي حؤكومه‌تي٬ معاريف وزيرينين مكته‌بله‌رده درسله‌رين آزه‌ربايجان ديلينده [توركجه] اولماسي حاققينداكي قراريني تصويب و تاييد ائديب، مدره‌سه‌له‌رين ميللي ديله گئچمه‌سيني بوتون موعه‌‌لليم و موعه‌لليمه‌له‌ره بير ميللي وظيفه كيمي تاپشيرير.

آزه‌ربايجان ميللي دئوله‌تينين باش وزيري-پيشه وري

آزه‌ربايجان، ساييت ٩٦ ، ٩ دئي ؛ يانوار
قايناق: قيزيل صحيفه‌له‌ر. تبريز عئلمييه مطبه‌عه‌سي

مصوبه حكومت ملي آزربايجان در باره زبان مليمان تركي

برای هرچه نزديکتر کردن ملتمان به نهاد دولتی و درک صحيح نيازهای عامه به طريق مستقيم و همچنين به منظور هموار سازی راههای رشد و شکوفايی زبان و فرهنگ ملی، دولت ملی آزربايجان در جلسه ۱۶ دی ماه (۱۳۲٤) خود موارد زير را به تصويب رساند؛

١- زبان آزربايجانی [تركي] از امروز به عنوان زبان رسمی دولتی در آزربايجان اعلام می شود. بايد بيانيه ها، ابلاغيه ها و آگهی های دولتی، همچنين فرمانهای خطاب به يگانهای نيروهای مسلح و لايحه های قانونی، فقط و فقط به زبان آزربايجانی [تركي] نوشته شوند.

٢- همه ادارات (اعم از دولتی، ملی و شرکتهای بازرگانی و صنفی) موظف هستند مکاتبات و مکتوبات خود را به زبان آزربايجانی [تركي] بنويسند. اسناد و مدارکی که به زبانی غير از زبان آزربايجانی [تركي] نوشته شوند، دارای اعتبار رسمی و قانونی نخواهند بود.

٣- جريان محاکمات قضايی بايد به زبان آزربايجان برگزار شود و برای کسانی که زبان آزربايجانی [تركي] نمی دانند، بايد مترجم گرفته شود

٤- بايد همه تابلوهای سر درب ادارات دولتی، موسسات دولتی و ملی و مراکز بازرگانی به زبان آزربايجانی [تركي] نوشته شوند.

٥- گردهمايی های رسمی، سخنرانيها و مذاکرات بايد به زبان آز‌ربايجانی [تركي] برگزار شود.

٦- کسانی که در ادارات و موسسات عمومی و دولتی آز‌ربايجان مشغول بکار هستند و زبان آز‌ربايجانی [تركي] نمی دانند، موظفند خواندن، نوشتن و سخن گفتن به زبان آز‌ربايجانی [تركي] را ياد بگيرند.

٧- وزارت فرهنگ برای آشنا کردن کسانی که در ادارات کار می کنند و زبان آز‌ربايجانی [تركي] را نمی دانند، کلاسهايی در جنب محل کار آنها در سطح بزرگسالان تاسيس کند. بايد روزانه يک ساعت از مدت کار افرادی که در اين کلاسها شرکت می کنند، کاسته شود.

٨- ملتهای ديگر که در آز‌ربايجان زندگی می کنند، می توانند به زبان مادری خود مکالمه و مکاتبه کنند، با اين حال آنها نيز بايد آگهی های رسمی خود را به دو زبان - در کنار زبان مادری، به زبان آز‌ربايجانی [تركي] - به عنوان زبان رسمی و دولتی منتشر کنند.

٩- اقليتهای ملی مقيم يا تابع آز‌ربايجان ضمن تدريس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی، موظفند زبان آز‌ربايجانی [تركي] را هم به عنوان زبان رسمی بياموزند.

١٠- حکومت ملی آز‌ربايجان پيش نويس لايحه قانونی وزارت آموزش و پرورش را در مورد تدريس به زبان آز‌ربايجانی [تركي] در مدارس تصويب می کند و به تمام آموزگاران و معلمها سفارش می کند که اهتمام برای گذر به زبان ملی را يک وظيفه ملی تلقی کنند.


Read more! posted by <21 Azer> | 5:40 PM
Azərbaycan Milli HökümətiAzerbaycan Demoqrat Firqesi
21 Azer - 1945-1946 South Azerbaijan (Iran)
سؤزوموز-بلاگ اسپات
سؤزوموز-پرشين بلاگ









email
archives
Photo Albums
پيشه ورى: يازيلار -نوشته ها
توركجه مقاله لر
مقاله هاى فارسى
English Articles
عكس- فيلم-راديو
سندلر-اسناد
كتاب شناسى
دئموقراتلار-دموكراتها
صفرخان قهرمانى
پان ايرانيست-دؤولت گؤروشو:ديدگاه پان ايرانيستى-دولتى
Counters
Rent Movies Online