21 Azer- Yirmibir Azer Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı |
Sunday, December 26, 2010
Read more! posted by <21 Azer> | 10:40 AM Saturday, December 18, 2010 ملاقات ملكه مادر، مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو با سيد جعفر پيشه وري در سالهاي پس از انقلاب، كتاب خاطرات بسيار منتشر شده است. از هر سو و با هر عينكی به حوادث ايران نگاه شده است. در ميان كتابهای خاطرات كه بسيار كم درباره آن تبليغ و حتی صحبت شده، "خاطرات ملكه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا" ست . سه تن، در نوبتهای مختلف كه تاج الملوك حال و روز ديدار و گفتگو داشته با او مصاحبه كرده اند: دكترمليحه خسروداد، تورج انصاری و مهندس محمود علی باتمانقليچ. اين مجموعه گفتگو، همراه با تعدادی عكس، در 479 صفحه و از سوی بنياد تاريخ شفاهی ايران منتشر شده است. مادر محمد رضا پهلوي خانم تاج الملوك آيرملو از ايل آيرملو و ترك بود و گويا در اورميه به دنيا آمده است. در متن زير كه از كتاب مذكور انتخاب شده و شرح ملاقات ملكه مادر با مرحوم پيشه وري مي باشد. توجه كنيد كه سيد جعفر پيشه وري در متن اصلي جواد پيشه وري نوشته شده است. ديدار با پيشه وري اولين حزب كمونيست ايران قبل از روی كار آمدن رضا شاه پهلوی درست شد. يعنی 3 سال قبل از كودتای حوت 1299.خود جواد پيشه وری كه درزمان قوام السلطنه برای مذاكره به تهران آمده بود برای من داستان تشكيل حزب كمونيست ايران را تعريف كرد. من در ماجرای آذربايجان يك بار پيشهوری را ديدم و اين مدتها قبل از حركت ارتش ايران به آذربايجان و بيرون كردن قوای پيشه وری بود.درست يادم نيست پيشه وری برای چه به تهران دعوت شده بود. شايد نماينده مجلس شده بود. خلاصه هنوز روابطش با محمد رضا و قوام السلطنه خراب نشده بود.قوام به من گفت شما چون با پيشه وری هم زبان وهم شهری هستيد. با او صحبت كنيد. من قبول كردم و قوام السلطنه ، پيشه وری را نزد من آورد. پيشه وری از موقعی كه طفل بود در مسكو بزرگ شده بود. يك آدم اهل باد كوبه بود كه پدرش به مسكو مهاجرت میكند وپيشه وری دوران كودكی و جوانی را در مسكو میگذراند.خيلی آدم شيرين سخن وبا سوادی بود. فوق العاده به مسايل تاريخی احاطه داشت و موقعی كه پيش من بود اطلاعات جالبی را در اختيار من قرارداد. پيشه وری میگفت او و رفقايش برای آذربايجان خود مختاری میخواهند تا حكومت محلی تشكيل داده و اوضاع و احوال مردم بيچاره و پريشان را بهبود ببخشند! البته بعد از مدت كوتاهی اوضاع عوض شد و پيشه وری ا ز ترس دستگير شدن جرئت نكرد به تهران بيايد و در آنجا حكومت اشتراكی درست كرد و زمينهای ارباب را گرفت و بين زارعين تقسيم كرد. حتی تا زمينهای زنجان را هم گرفته و بين فعلهها و رعيتها تقسيم كرده بود. يادم هست كه اربابهای زنجان كه روابط خوبی با محمدرضا داشتند به ملاقات محمدرضا آمده و از او می خواستند ارتش بفرستد و كشاورزان را از سرزمينهای آنها بيرون كند. آقای ذوالفقاری كه از ملاكين بزرگ نواحی زنجان بود به محمد رضا گفت خدا پدرت را بيامرزد. او گردنكشان و ياغیها را سر جايشان نشاند. تو پسرهمان پدری چرا اجازه میدهيد مجددا ياغیها سر برآورند! و در همين حال گريه میكرد. فهميدم كه تفنگچیهای حكومت اشتراكی آقای پيشه وری همه ملاكين را از منطقه آذربايجان با دست خالی بيرون كرده اند و ازجمله همين ذوالفقاریها آنقدر دست خالی مانده اند كه نمی توانند مخارج اقامت خود را در تهران تاديه نمايند! اورمولو تایماز پايان قسمت چهارم Read more! posted by <21 Azer> | 3:32 PM Friday, December 17, 2010 در حوادث حكومت ملي آزربايجان، دولت ايران مرتكب كشتار جمعي و نسل كشي، چندين جنايات عليه بشريت و جنايات جنگي شده است. گفتگو با مهران بهاري - آزربايجان دموکراسي اوجاغي اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود. ------------------------- س- آيا مي توان از وجود روند تبديل هويت ائتنيكي به مساله حق تعيين سرنوشت خود در باره ملت ترك ساكن در ايران و آزربايجان سخن گفت؟ در سايه آنچه گفته شد، بنظر من اين روند موجود و در جريان است. در اينكه در ايران و آزربايجان "هويت ائتنيكي-ملي" ترك وجود دارد شكي نيست. اين هويت ائتنيكي خود را به صورت زبان تركي، ادراك ديني خاص (اسلام تركي)، فرهنگ ويژه (آشيقها، فولكلور، و ...) بروز مي دهد. سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي موفق به كم رنگتر كردن برخي از اين مولفه ها در شماري از زيرگروههاي ملت ترك شده است، با اينهمه هويت ائتنيك-ملي ترك با همه مولفه هاي خود هنوز پابرجاست. اين هويت ائتنيكي خصوصيات "ملت محكوم" را دارد، يعني دولت ايران از سال ١٩٢٥ به بعد به لحاظ ائتنيك-ملي ممثل او نيست و تمثيلگر ملت حاكم فارس است. تاريخ ١٩٢٥ سال تاسيس دولت پهلوي بسيار مهم است زيرا تاريخ تبديل ملت ترك به ملتي محكوم و ملت فارس به ملتي حاكم و در نتيجه تاريخ زائيده شدن حق تعيين سرنوشت خود-خارجي ملت ترك ساكن در ايران است. پيش از ساقط شدن دولت تركي آزربايجاني قاجار، حاكميت سياسي ايران تحت كنترل عنصر ترك بود. بنابراين تركان ساكن در ايران در آن برهه زماني را نمي توان ملتي محكوم قبول نمود، بلكه آنها در توصيف ملت حاكم مي گنجند. نتيجتا جنبشهاي اجتماعي-سياسي تركان در آن دوره را نيز نمي توان در گفتمان تعيين سرنوشت خود-خارجي كه امري مربوط به ملت محكوم است بكار برد، هرچند داراي تاثيرات معين مثبتي بر آن بوده باشند. به عنوان نمونه شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطه آزربايجان و جنبش آزادستان كه عبارت از كشمكش ملت حاكم ترك با دولتي با منسوبيت ائتنيكي ترك مي باشند، در بهترين حال مبارزه حق تعيين سرنوشت خود-داخلي بشمار مي آيند و بي ارتباط با مبارزه ملي-ائتنيكي (حق تعيين سرنوشت خود-خارجي) ملت ترك اند. اين نوع مبارزه، يك مبارزه دمكراسي صرف است و نمي تواند با مبارزه ملي-ائتنيكي كه مربوط به تعيين سرنوشت خود-خارجي است از يك صنف به حساب آيد. وجود شعارهاي دمكراتيك در حركت ملي ترك معاصر نيز باعث نمي شود كه هر حركت دمكراسي خلق ترك در گذشته را نيز -به صرف اين اشتراك- حركتي ملي فرض نمود. شورش بابي زنجان، انقلاب مشروطيت آزربايجان و جنبش آزادستان بخشي از مبارزات ملت حاكم ترك براي دمكراسي (حق تعيين سرنوشت خود-داخلي) و بخشي از مبارزه همگاني ضداستبدادي كل مردم ايران در آن دوره بودند كه صرفا و به اقتضاي شرايط در مدرنترين مملكت محروسه ايران يعني آزربايجان رخ داده اند. ساقط نمودن حكومت ملي آزربايجان كه برخواسته از راي آزادانه مردم در رفراندمي دمكراتيك بود، رد صلاحييت و تصفيه آيت الله شريعتمداري، محمودعلي چهرگاني و اكبر اعلمي كه در مقاطي تمثيل كننده ائتنيك مردم ترك بودند، به علاوه سياستهاي فارسگرايانه جاري نظام جمهوري اسلامي، تقويت كننده ادعاي عدم مشروعيت تمثيل دولت ايران براي ملت ترك و ملت محكوم بودن وي اند. قيام هاراي هاراي من تركم در سال ١٣٨٥ و مديريت مساله ملي ترك توسط دولت ايران به روشهاي امنيتي، عدم شركت خلق ترك (به استثناي تركان تهران) در جنبش سبز، حتي پديده اخير تيم "تيراختور"سازي، دلائلي قطعي است كه نشان مي دهند هويت ائتنيكي ملت محكوم ترك، "موبيليزه شده" و تبديل به "بحران ائتنيك" گرديده است. س-آيا به نظر شما ضرورتهای سیاسی و تاریخی براي تعيين سرنوشت در ملت ترك ساكن در ايران وجود دارد؟ عمده ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي لازم كه معمولا براي تعيين سرنوشت خود معيار قرار مي گيرند عبارتند از: داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي، استقلال-جدائي سرزميني در گذشته؛ داشتن نهادهاي خاص؛ رقابت تاريخي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي، استعمار داخلي، رژيم سركوبگر، اشغال، فجايع انساني (جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي، قتل عام، نسل كشي، سيل پناهندگان، ....)، شواهد و رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است و .... بنظر من نزديك به همه اين ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي در مورد ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي موجود اند. ساقط نمودن دولت مشروع و قانوني قاجاري در سال ١٩٢٥ با يك كودتاي نظامي توسط يك دولت استعمارگر خارجي و تسليم آن به اقليت ائتنيكي رقيب فارس، نخستين حادثه و يا ضرورت تاريخي-سياسي براي برخوردار شدن ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود است. كشتارها و قتل عامهائي كه توسط دولت ايران پس از آن تاريخ حين شورشها و اعتراضات ملت ترك در سراسر ايران انجام گرفته، بدون توجه به ماهيت و جهتگيري سياسي و اجتماعي شورشها و اعتراضات مذكور، فجايع انساني اي هستند كه مي بايد براي اثبات وجود ضرورت تاريخي، سياسي و امنيتي استحقاق ملت ترك از حق تعيين سرنوشت خود بكار روند. از اين جنبه مخصوصا تجربه حكومت ملي آزربايجان داراي اهميت منحصر به فردي است. مي بايست اعتراف نمود نخبگان و روشنفكران ترك تاكنون از آشكار كردن و روشنگري ضروريات تاريخي، سياسي و امنيتي موجود غافل و از مديريت آنها به سوي تعيين سرنوشت خود ملت ترك بالكل ناتوان بوده اند. به عنوان مثال براي روشنگري اهميت و معني ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار در امر تعيين سرنوشت خود تركان، هيچ كار قابل ملاحظه اي انجام نگرفته است. همچنين است اهميت حادثه حكومت ملي آزربايجان در همين رابطه. اگر امروز جهان به واقعيت فاجعه هولوكاست معترف است و در قبال قربانيان آن به احترام سرخم مي كند، بدين سبب است كه نام يك يك بيش از ٥ ميليون قرباني اين فاجعه را مي تواند در اينترنت ببيند. در حوادث حكومت ملي آزربايجان دهها هزار تن ترك و آزربايجاني از سوي ارتش اشغالگر به قتل رسيده اند. اين، يك كشتار جمعي و شايد يك نسل كشي است. گفته شده است كه در اين تجربه، دولت ايران مرتكب چندين جنايت عليه بشريت (جنايت بر عليه مردم غيرنظامي، سياست امحاء، مجبور كردن به مهاجرت، شكنجه، تجاوز به عنف، ...) و جنايات جنگي (هجوم هدفمند به غيرنظاميان، تاراج و يغما، ...) مرتكب شده است. اما تاكنون حتي يك اثر آكادميك و يا مقاله تحقيقي در باره اين كشتار جمعي و يا نسل كشي و ليست كاملي از هويت مقتولين آن حوادث از سوي محققين ترك و تشكيلات آزربايجاني تاليف نشده است. حال آنكه در صورت آشكار كردن اين جنايات و جزئيات و وهامت ابعاد آنها و قرار دادنشان در معرض افكار عمومي، بي شك امكان بي تفاوت ماندن وجدان آگاه جهانيان و حتي خلق فارس در مقابل آنها بسيار غيرمحتمل مي بود. عبرت آموز است كه مسئول اصلي براي اجراي اين امر يعني "فرقه دمكرات آزربايجان" در بيش از ٦٠ سال عمر مهاجرت خود، به عوض به جا آوردن اين مسئوليت ملي و تاريخي خود، مشغول اقداماتي مانند ايجاد كلاسهاي فارسي آموزي براي مهاجران بوده است. به عبارت ديگر اگر ادعا شود كه مسبب اصلي آكتوال نبودن مساله ملي ترك و مساله آزربايجان جنوبي و عدم حمايت جهاني و منطقه اي از مبارزه ملي خلق ترك، خود تركها هستند بيراهه نخواهد بود. س-مصاديق مشخص اين ضرورتهاي سياسي، تاريخي و امنيتي كدامها هستند؟ ضرورتهاي تاريخي، سياسي و امنيتي مذبور را مي توان به شكل زير طور خلاصه كرد: -داشتن تاريخ و سابقه دولت شوندگي: تركان ساكن در ايران و آزربايجان از سابقه و تاريخ بسيار طولاني دولت شوندگي برخوردارند، به واقع آنها تا سال ١٩٢٥ حاكميت و اقتدار سياسي ايران را در دست خود داشته اند. -استقلال-جدائي سرزميني در گذشته: در دوره طولاني حاكميت تركان، آزربايجان يا مستقل از بقيه ايران امروزي بوده و يا به عنوان يك مملكت محروسه استقلال نسبي سرزميني داشته است. آزربايجان در قرن بيستم نيز به مدت يكسال داراي استقلال سياسي كامل بوده است. -رقابت تاريخي-سياسي بين دو گروه رقيب ائتنيك-ملي: رقابت سياسي ملي بين تركها و فارسها پديده جديدي نيست و داراي تاريخي طولاني است. پديده اي كه در دوره صفوي از آن با نام "تعصب اويماقيت" ياد مي شود و در دوره قاجار فرم "بيزيمكي-اؤزگه" را به خود مي گيرد در جوهر خود رقابت و كشمكش ائتنيك بين ترك و تاجيك (بعدها فارس) بر سر اقتدار سياسي است. حتي لطيفه هاي تحقيرآميز بر عليه تركان كه سابقه آن به عهد سلجوقي مي رسد انعكاسي از همين كشمكش ائتنيك ترك و فارس است. -استعمار داخلي: آزربايجان مستعمره داخلي دولت ايران است. اكنون نخبگان فارس نيز از واقعيت استعمار تركان و ديگر ملل غيرفارس ساكن در ايران سخن مي رانند. -فجايع انساني-جنايات جنگي: قتل عام، نسل كشي: تركان ساكن در ايران پس از تاسيس دولت پهلوي تاكنون، به دفعات معروض به كشتارها، قتل عامها و هجومهاي نظامي بوده اند. كشتارهاي انجام گرفته توسط دولت ايران حين شورشهاي تركان جنوب در دوره پهلوي، قتل عام پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان، كشتار در واقعه- شورش خلق مسلمان، شورشهاي انتخاباتي متعدد در مناطق ترك نشين سراسر ايران، سركوب خونين تظاهرات توده هاي محروم ترك در اسلام شهر، شورش علويان ترك در اوچ تپه قوشاچاي (مياندوآب)، كشتار سولدوز (نقده) حين قيام هاراي هاراي من تركم، .... شماري از اينهاست. -سيل پناهندگان: دهها هزار تن پناهنده و فراري صرفا پس از سقوط حكومت ملي آزربايجان به اتحاد جماهير شوروري مهاجرت كرده اند. -اشغال: آزربايجان پس از سقوط حكومت ملي به اشغال ارتش شاهنشاهي درآمده است. -رژيم سركوبگر: جمهوري اسلامي ايران يكي از سركوبگرترين نظامهاي جهان است. -نژادپرستي: نژادپرستي تباري و زباني، دولتي و سيستماتيك در قالب آرياگرائي و پست و خوار شمردن ترك و عرب و ... از مولفه هاي اساسي مليتگرائي فارسي و سياست نهادينه دولت ايران است. -رفتارهائي كه نشانگر آنند كه اين گروه خواستار صاحب شدن به هويت ملي جداگانه اي است: فرياد هاراي هاراي من تركم، انجام اصلاحاتي در الفباي عربي و ايجاد الفباي فونئتيك خاص تركي كه با الفباي فارسي متفاوت است، طرح و برافراشتن پرچمهاي خاص آزربايجان جنوبي، ايجاد دهها تشكيلات سياسي و فرهنگي موازي با تشكيلات سراسري-فارسي كه خواستار فدراليسم ملي ويا استقلال اند، ... همه نشانگر آنند كه ملت ترك و آزربايجان جنوبي خواهان صاحب شدن به هويت ملي-ائتنيكي و سياسي جداگانه اي از ملت فارس و فارسستان است. Read more! posted by <21 Azer> | 8:03 PM ضرورت اقامۀ دعوی برای نسلکشی ۲۱ آذر ۲۵ در دادگاه لاهه - ابوذر آذران هیتلر خودکشی کرد، موسولینی کشته شد، جنگ خانمانسوز پایان یافت و جهان در غرقاب غم فرونشست. بازماندگان به تلاشی بزرگ برای چارهجویی برخاستند تا برای همیشه، جلوی جنگ و جنایت را بگیرند. زمانی که ترسایان شرق و غرب، دادگاههای جنایی متعددی چون نورنبرگ برپا کردند تا حق و عدالت را اعاده کنند، نمی دانستند در سوی دیگرجهان، در ایرانِ جسته از جنگ، ارتشی متعلق به نژادپرستترین دیکتاتور تاریخ، برای سرکوبی ملتی مدرن، قتلعام مخوفی راه انداخته و مشغول جنایت جنگی علیه بخشی از مردم خویش است. حتی ظهور قدرتمندِ پارادایم حقوق بشر در جهان معاصر نیز، نتوانست از نسلکشی خونین مردم آزربایجان در ۲۱ آذرِ ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) پرده بردارد. نخستین نسلکشی بعد از جنگ جهانی دوم را ارتش محمدرضا پهلوی مرتکب شد. این نسلکشی با کتابسوزی و تبعید دستهجمعی و تجاوز به دختران و کودکان همراه بود. فارسگرایانِ بافرهنگی که هنوز و هماینک ستایشگر قوامالسلطنه هستند و حمد احمد میگویند، معلوم نیست چگونه ننگینترین جنایت بشری عصر حاضر را توجیه میکنند. آنان مذاکرهکنندۀ بزرگ را در حالی ستایش میکنند که تنها چند روز پس از امضای مذاکرات فیمابین، دولت مرکزی برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خونخوار پهلوی را همچون وحشیگریهای دوران پیشامدرن، روانۀ آزربایجان کرد تا انسانهای بیپناه را قتلعام کند، انسانهایی که پس از چند دوره مذاکرات خائنانه در مسکو، تبریز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان کسی را میستایند که آزربایجان را زیر چکمههای دیکتاتور له کرد. بیتردید، آنچه در آذر۲۵ بر آزربایجان رفت، چیزی جز ژنوساید نیست. کشتار ۲۰ هزار انسان بیپناه و تبعید ابدی و اخراج اجباری ۷۰ هزار آزربایجانی از سرزمین خود، راهاندازی کارناوالهای کتابسوزی در شهرهای آزربایجان، تجاوز به دختران و زنان، راهاندازی جوخههای صحرایی و…، اگر جنایت علیه بشریت نیست، پس چیست؟ چگونه میتوان این جنایت را سرکوب غائله نامید، در حالی که تنها چند روز پیش از آن، معاهدۀ محکمی بین تبریز و تهران امضا شد که براساس آن، آزربایجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مرکزی، دولت محلیِ دموکراتها را به رسمیت شناخت. آزربایجان تماماً به تعهدات خود عمل کرد و تهران بهجای عمل به تعهدات، به آزربایجانِ بیدفاع لشکر کشید. تهران آشکارا امضای خود را زیرپا گذاشت تا بتواند آزربایجان را بر مسلخ دیکتاتوری ببرد. در جریان مذاکرات فیمابین، علاوه بر اینکه دولت مرکزی، دموکراتها را به رسمیت شناخت، نمایندگانی نیز بهعنوان استاندار و… برای آزربایجان انتخاب کرد. سلامالله جاوید را استاندار آزربایجان و شبستری را رئیس انجمن ایالتی و دیگر وزرای کابینۀ سیدجعفرپیشهوری را نیز، مدیرکل ادارات آزربایجان دانست. دولت مرکزی با نمایندگان خود قرارداد امضا کرده بود؛ اما تنها در کوتاهترین زمان ممکن، امضای خود را زیر پا گذاشت و به حکومتی که خود شناسایی کرده بود، حمله کرد. بعد از لشکرکشی غیرقانونی و غیرانسانی، نیروهای دموکرات، هیچ مقاومتی نکردند؛ اما ارتش پهلوی، انواع جنایات را مرتکب شد. این جنایت، نسلکشی از نوع جنایت جنگی است. جنایتکاران، قوم یا گروه قومی قدرتمندی نبودند بلکه ارتشیانی بودند که لباس رسمیِ رزم بر تن داشتند و عناوین نظامی بر دوش میکشیدند. جنایتکاران، سرهنگ بودند، سردار، امیر، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله کردند بسان صدام و کشتند بسان هیتلر و ویران کردند بسان چنگیز و کتابسوزی کردند بسان وحشیان تاریخ. آنها هر آنچه آزربایجان داشت، نابود کردند. از نخبههای آزربایجان برج نمرود ساختند و از کتابهای آزربایجانی آتشکدۀ زردشت. اغراق نیست اگر جنایت جنگی ارتش پهلوی را تمامعیار و مطلق بدانیم چه، آنان همۀ انواع جنایات را در عالیترین سطح ممکن مرتکب شدند. جنایاتی اعم از کشتار کودکان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، کتابسوزی، برچیدن دانشگاه تازهتاسیس آزربایجان، تبعید، اعدام صحرائی و… . دولت علاوه بر جنایاتی که خود بهطورمستقیم انجام داد، دست خانها و مرتجعان محلی نیز را در کشت و کشتارها آزاد گذاشت و جنایات بسیاری را نیز، بهدست آنها انجام داد. نسلکشیِ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) سهمگین بود و با سکوت جهان و تاریخ، سهمگینتر شد. تبریز ویران شد تهران جشن گرفت و جهان سکوت کرد. تاریخ و تریبون از ناله آزربایجان هیچ نگفت که هیچ، بلکه به ستایش مذاکرهکنندۀ بزرگ و ارتش جنایتکار نیز، پهلوی پرداخت. حتی انقلاب ۵۷ و سقوط دیکتاتور نیز بر این سکوت عذابآور پایان نداد و قتلعام گلها را روایت نکرد. بعد از انقلاب، دادگاههای انقلابی عریضوطویل برای محاکمۀ ستمکاران پهلوی بهراه افتاد. با محاکمههای کوتاه انقلابی، کارگزاران رژیم پهلوی، بهدلیل ایذاء مردم و جنایت علیه انقلابیها اعدام شدند. این اعدامها تأملات و حرفوحدیث فراوان دارد از جمله این تأملات، مسالۀ آزربایجان است. در این دادگاهها، به جنایت جنگی رژیم در آزربایجان هرگز توجهی نشد. نه تنها در دوران محاکمه و اعدام سران رژیم بلکه در هیچ زمان دیگری از این نسلکشی سخنی گفته نشد. گویا این جنایت دیکتاتور در نگاه عدالتخواهان، حقوقدانان و فعالان حقوق بشری ایران، نه جنایت که خدمت هم هست! برخی از آنان، این جنایت جنگی علیه بشریت را نجات آزربایجان و تنها خدمت قوام و رژیم پهلوی به ایران می دانند. وااسفا! قتلعام ۲۱ آذر ۲۵ درحالی بایکوت شد که بر اساس قوانین کیفریِ بین المللی، دولت جانشین جوابگوی جنایات جنگی و نقضهای حقوقبشری دولت پیشین است. نظام جایگزین اما، از همۀ جنایتهای دیکتاتوری پهلوی، اعلام برائت کرد جز نسلکشی فیزیکی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ و ژنوساید فرهنگی همهسالۀ آزربایجان. نظامی که با توالی انقلاب تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶، در ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بر سر کار آمد، نه تنها از جنایت جنگی شاه در آزربایجان اعلام برائت نکرد، بلکه گاهی از آن با عنوان «نجات آزربایجان» یاد کرد. در فصل سوم دیوان کیفریِ بین المللی، اصول خاصی درباره نسلکشی و جنایت علیه بشریت تدوین شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيتنداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸ سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت. براساس اصول فوق الذکر، قوانین نسلکشی و جنایات علیه بشریت درباره نسلکشی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) موضوعیت داشته و قابل پیگیری هستند. دیوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، باید درباره همه شقوق معنوی و مادی این جنایت از جمله قتل عام ۲۰ هزار انسان، تبعید ۷۰ هزار آزربایجانی و کتابسوزیهای متعدد در شهرهای آزربایجان، تحقیق و با تکیه بر ادلههای مستحکم موجود، رای صادر کند. فعالان حقوق بشر باید پروندۀ حقوقی ویژهای را در دیوان کیفری بین المللی، برای پیگیری جنایت ارتش پهلوی در آزربایجان تشکیل دهند و آن را تا صدور رأیی منصفانه پی گیرند. اقامۀ دعوی در این باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربایجان نیست، بلکه وظیفۀ همۀ بشریت است که برای احقاق حقوق قربانیان و محکومکردن ژنوساید و جنایت جنگی اقدام کنند. علاوه بر دیوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستانهای همۀ کشورها در ژنوساید ۲۱ آذر ۲۵ مسوولاند و وظیفۀ اخلاقی، مدنی و حقوقی آنان است که پرده از این ظلم ۶۵ ساله بردارند. نسلکشی ۲۱ آذر۲۵ علاوه بر اینکه آزربایجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام میراث معنوی آنان، ویران کرد، خسارات بیشماری نیز، بر آیندۀ آن تحمیل کرد و تبعات مادی و معنوی فراونی برجای نهاد. آزربایجان هنوز هم، از آن یورش سهمگین رنج میبرد. دربارۀ این خسارات بیشمار، باید تحقیق شود. کشتار نخبگان، از مهمترین خسارات بود؛ کشتاری که آزربایجان را به عصر دردآلود فترت وارد کرد. بعد از فاجعۀ ۲۱ آذرِ ۲۵، تا نیم قرن، جریان آزادیخواهی در آزربایجان به کما رفت. مهد مدرنیته سکوت کرد و مکتب تبریز فرو ریخت. سرزمینی که روزی دروازه مدرنیسم خاورمیانه بود، با کشتار نخبگان، به کویر سکوت بدل شد و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نشد. ژادکشی ۲۱ آذر ۲۵ ( ۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) تنها یک سال پس از فاجعۀ اتمی هیروشیما روی داد. رسانههای جهان و سازمانهای بینالمللی، جنایت هیروشیما را بهعنوان سمبل مبارزه با جنایت جنگی و نسلکشی، در تاریخ ثبت کردند؛ اما دریغ از حتی یک بیانیه در محکومیت جنایتی بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان. یادمان باشد محکوم کردن فاجعۀ نسلکشی، ربطی به دیگر رویدادها و شخصیتها ندارد. محکومیت نسلکشی به معنی قومگرایی، ناسیونالیسم، فرقهگرایی، تجلیل از افراد مختلف مثل سیدجعفرپیشهوری و حتی آزربایجانگرایی نیست چه، مسائل تاریخیوسیاسی، علقههاوسلیقهها و خواستههاومطالبات جای خود دارند و حقوق نخستین انسانها جای خود. حقوقبشر مفهومی فراتاریخی و فرازمانی است و ربطی به گرایشهای سیاسی ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سودای ستایش دموکراتهای دهۀ ۲۰ آزربایجان است و نه در اندیشه تخطئۀ آنان. سکوت جهان در برابر این جنایت، جنایتی مضاعف و جنایتکارانهتر از خود فاجعه است. به راستی، چه کسی مسوول این سکوت مشکوک است؟ چگونه است که کودتای سقوط مصدق، بر تارک تاریخ مینشیند اما قتل آزربایجانیها ستایش میشود؟ چگونه است شکست ارمنیان از عثمانیها در جنگهای پیشامدرن، بر خیابانهای شیک اروپا و آمریکا و حتی بر کوچههای پایتخت کشور مسلمان ایران کوبیده میشود اما دریغ از یک و تنها یک جمله در محکومیت این رویداد جنایتکارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطین، صدرنشین همیشگیِ اخبار کشورمان است اما دریغ از یک بزرگداشت کوتاه برای کشتار مسلمانان ایرانی در آزربایجان؟ چگونه است کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ در تقویم تاریخ ثبت و روز تعطیل اعلام میشود اما دریغ از کشتار ۲۱ آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ کثافتکاریهای ریز و درشت دودمان پهلوی کتابها نوشته و سخنها گفته میشود، اما دریغ، دریغ، دریغ… . دریغ از یک واژه: آزربایجان دریغ از یک رویداد: قتلعام آزربایجانیها دریغ از یک تاریخ: ۲۱ آذر Read more! posted by <21 Azer> | 8:02 PM Tuesday, December 14, 2010 کدام بیست و یک آذر؟/ ایواز طاها http://www.eyvaz.org/post-127.aspx مطلب حاضر را در سال 1382 نوشتهام و به عنوان تیتر اول هفتهنامهی "آوای اردبیل" چاپ شده است. در آن سال متعاقب درگذشت حیدر علیاوف، رسانههای ایران هرچه میتوانستند درباره انتخابات ریاست جمهوری در آذربایجان ناسزا گفتند. رسانههایی که به رغم آن هیاهو، طبق معمول از کنار حادثهی اصلی 21 آذر گذشتند. البته در آن زمان مسئلهی من تأیید یا تکذیب انتخابات آن سامان نبود، مسئلهی اصلی دورویی رسانههایی بود که با آن همه انتخابات معلومالحال داخلی بازهم غصهی تقلب در خارج از مرزهایشان را میخوردند. همین تناقضها سبب نگارش نوشتهی حاضر شد. نوشتهای که برای من و سردبیر وقت نشریه بیهزینه نبود. بعدها سردبیر عوض شد و ... در اینجا نوشتهی مذکور را بدون هیچ تغییری جز با تغییر عنوان (عنوان اصلی "گریز از همسایه" بود) میخوانید. 1 بیست یکم آذرماه علی اوف رئیس جمهوری آذربایجان چشم بر جهان فروبست. بیست و یکم آذرماه، حکومت مردمی پیشهوری به دست سپاهیان محمدرضا شاه بر افتاد، روز بیست و یکم آذرماه رضا براهنی، منتقد برجستهی آذربایجانی دیده به جهان گشود. میدانم که تولد براهنی را با مرگ علیاف پیوندی نیست و اساسا ساحت فعالیتهای این دو شخصیت چندان متفاوت و دیگرگونه است که نیازی به مقایسهشان نیست. اما بنا به دلیلی که پس از این خواهم گفت، نکتهی ترفهای در تقارن زمانی، سه حادثه نهفته است. نکتهای ترفه که جز حسرت و افسوس بهرهای از آن نمیتوان گرفت. این را نیز میدانم که رضا براهنی، اندیشمند بزرگی است. وی در گسترهی نقد ادبی سه دهه حضور انکارناکردنی داشته است؛ در شعر نو جریانی به شمار میرود؛ مدتی رئیس انجمن قلم کانادا بوده است، روشنفکری آگاه و ناخرسند و منتقدی باریکبین و صریحاللهجه است. و یک نکتهی شخصی آنکه، فضای رمان "رازهای سرزمین من"اش بیشتر با زادگاه فراموش شدهی من در آمیخته است. با اینهمه و بیآنکه قصد تحقیری در میان باشد، هر آنچه برشمردم نمیتواند براهنی را در جایگاهی فراتر از آنچه در خورش است، بنشاند. روشنتر بگویم. چند روز پیش تیتر "بیست ویکم آذرماه" در اندیشمندانهترین روزنامهی سراسری کشور، یعنی "شرق"، توجهام را جلب کرد. شگفتا روشنفکران ایرانی درچرخشی آشکار به بنیادیترین وجه دموکراسی، یعنی تکثر و حقوق اقوام توجه کرده بودند. اما عنوان فرعی مقاله که به زندگانی رضا براهنی اختصاص داشت، آب پاک بر سر توهم نابجایم ریخت. دانستم آن "بیست و یک آذر" نه اشارهای به فروریختن مردمیترین حکومت محلی خاورمیانه، که تجلیل معتادی از آثار یک نویسنده است. این دومی شایستهی ملامت نیست، اما آیا درهم پیچیدن بساط نخستین حکومتی که تکثرگرایی و دموکراسی بومی را جایگزین خودکامگی تمرکزمحور کرد، شایان تحلیل یا اشارتی کوتاه نیست؟ 2 رسانههای داخلی اگر از کنار آن حادثهی بزرگ و غمانگیز همچون سالیان گذشته با فراموشی گذشتند، اما حادثهی جدید بیست یکم آذرماه را به تمامی در طاق نسیان ننهادند. روز بیست یکم آذرماه چنانکه اشاره کردم، روز درگذشت حیدر علیاوف، رئیس جمهوری دیرسال آذربایجان نیز بود. علیاوف یکبار از سال 1969 تا 1982 در زمان اتحاد جماهیر شوروی، و بار دیگر از سال 1993 تا 2003 رئیس جمهوری آذربایجان بود و در 40 سال گذشته تأثیری بیبدیل در تکوین دگرگونیهای این جمهوری گذاشته بود. به رغم این موفقیتهای درخشان، نکتهی آزارنده، رویکرد متضاد و بدبینانهی رسانههای داخلی به حاثهی مرگ او بود. چندانکه شیوهی بازتاب درگذشت رئیس جمهوری آذربایجان از ارزیابی کارکرد آن سیاستمدار برجسته فراتر رفت و به دغدههای همیشگی مسئولان سیاسی ایران بیاغشت: دغدغهی گریز از همسایهی آذربایجانی. پس از ناکامی یورش بیملاحظهی برنامهی "کومپاس" به الهام علیاوف، اغلب رسانههای داخلی بدون آگاهی ژرف از جریانهای اجتماعی آن سامان، به منفیگوییهای معمول روی آوردند و از احتمال فروپاشی ساختار کنونی نهاد حکومت آذربایجان گفتند. گرچه حیدر علیاوف در کنار تقدیرهای بسیار در داخل کشور با انتقادات زیادی روبرو بود، با این همه، وی در سطح بینالمللی سیاستمداری آشنا و مورد اعتنا بود. شگرفی استعداد وی را از آنجا میتوان دریافت که درمیان دو قدرت محلی، یعنی ایران و ترکیه، و دو قدرت فرامنطقهای ، یعنی آمریکا و روسیه تعادلی برقرار کرد. بر خلاف قزاقستان و ترکمنستان که منافع صنایع نفتیشان در هالهای از روسگرایی پیچیده است، حیدر علیاوف نفت را به صورت عاملی برای ارتقاء موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان درآورد. 3 لیکن اینهمه تلاش و توفیق، در میانهی ارزیابیهای کوتهنظرانهی اخیر که در بارهی تحولات آن سرزمین به عمل آمد، به فراموشی سپرده شد. چند سال پیش پس از آنکه سید محمد خاتمی بر کرسی ریاست جمهوری نشست یک کارگزار سیاسی ایران در باکو پیوسته میکوشید خاتمی را پیرو کامل سیاستهای هاشمی نشان دهد. براین ادعا حرجی نبود، اما هنگامی که جامعهی آذربایجان به رویکرد اصلاح طلبان از روزنهی مصاحبهی خاتمی با سی.ان.ان مینگریست تناقضی مییافت که دستگاه سیاست خارجی ایران پاسخی بر آن نداشت. اینک نیز وقتی مردم تحولات جمهوری آذربایجان را از دریچهی برخی رسانههای بدبین مینگرند، دشوارهای تناقضآمیز رخ مینماید: کسانی که مطبوعات کشورشان به اندک لغزشی بسته میشود، مصوبات راهبردی مجلسشان با وتوی پیدرپی نهادهای منصوب روبرو می شود، و نمایندگان مردمش به فضلهی موش تشبیه میشوند چگونه میتوانند به انتخابات ریاست جمهوری کشوری که رسانههای همگانیاش از آزادی کاملی در بیان عقاید خویش برخوردارند ایراد گیرند. Read more! posted by <21 Azer> | 11:15 PM نامه به زبان ترکی(انتقال استاد ابوالحسن خان اقبال آذر) http://dashlibolakh.blogfa.com/post-96.aspx تبریز شهر اداره سی چون آقای ابوالحسن اقبال آذر اول فروردین ۲۵دن او وزارتخانه ده استخدام اولوبلار خواهش اولور دستور بویوراسیز اونلارین کارگزینی پرونده سینی معارف وزارتنه گوندرسینلر- آذربایجان معارف وزیرینین اداره سی معاونی یرینده- صفری ۱۲/۲/۲۵ اداره شهرداری تبریز چون آقای ابوالحسن اقبال آذر از اول فروردین ۲۵ به استخدام این اداره در آمده اند ،تقاضا می شود دستور بفرمایید پرونده کارگزینی ایشان را به وزارت معارف ارسال کنند. کفیل معاون اداره وزارت معارف آذربایجان- صفری ۱۲/۲/۱۳۲۵ Read more! posted by <21 Azer> | 10:57 PM Sunday, December 05, 2010
Read more! posted by <21 Azer> | 5:40 PM |
|
||||
Rent Movies Online |
|||||