21 Azer- Yirmibir Azer
Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı


Tuesday, April 18, 2006  



زندگي و زمانه محمد بي‌ريا

۱۶ آذر, ۱۳۸۵, ۰۳:۰۱
من اٶلسه م باخ بو اٶوراقه
تحسسورله مني ياد ائت
توپور چرخ-ي جفاكاره
موعذذب روحومو شاد ائت

۱

اگر بخواهيم زندگي محمد بي‌ريا را در چند جمله خلاصه كنيم، بايد بگوييم كه سراسر آن توأم با تلخ‌كامي؛ دربه‌دري و بي‌پناهي بوده است و با تبعيد، زندان و شكنجه به سرآمده است. آوارگي و مهاجرت اجباري گوئي همزاد او بوده و از بدو تولدش آغاز شده و تا لحظه واپسين زندگي‌اش ادامه يافته است.
او بعد از تحمل سي وسه سال زندان، تبعيد و آوارگي در سرزمين شوراها، وقتي در سپيده‌دم انقلاب ۵۷ به تبريز بازگشت، گويي مردم تبريز براي اولين بار با محمد‌ بي‌ريا روبه‌رو شدند كه در كوچه‌ پس كوچه‌هاي شهر پرسه مي‌زد؛ به طوري كه حتي پيرمردان نيز نتوانستند تشخيص دهند كه اين پيرمرد تنها و تكيده، محمد بي‌رياست. همان كه در سالهاي جواني و كاميابي، با شعرهايش مرگ فئودالها را اعلام مي‌كرد و با سخنراني‌هاي آتشين‌اش بر دل صاحبان كارخانه‌ها خون جاري مي‌ساخت، و در محافل عمومي شهر تبريز، هميشه توسط دو سرباز روسي اسكورت مي‌شد!
۲
محمد بي‌ريا فرزند حاجي غلام باقرزاده نوحي به سال ۱۹۱۴ م. در تبريز متولد شد. پدرش نجار بود. او در سن ۸ سالگي به همراه خانواده‌اش از طريق باكو به خراسان مهاجرت كرد و در آنجا مشغول تحصيل شد، اما به خاطر بيماري و ناسازگاري مزاج مادرش با آب و هواي آن ديار، مجبور به مهاجرت به باكو شدند.
بي‌رياي نوجوان ضمن ادامه تحصيل به مدت هفت سال در باكو كم‌كم به ادبيات و شعر علاقه پيدا مي‌كرده و اولين تجربه‌هاي شعر‌ي‌اش را در مجله «ديوار» چاپ باكو به چاپ رسانده‌ است. در ۱۹۲۴م. او نخستين شعرش را عليه كتابفروشي سروده كه فرهنگ لغاتي را به او گران فروخته بود[i]. در ۱۹۳۳م. مرگ ناگهاني مادرش، تغيير اساسي در زندگي شاعر نوجوان پيش آورده است.
بي‌ريا به همراه پدر ، برادر و دو خواهر خردسالش (محبوبه و حسنيه) مجبور به بازگشت به ايران مي‌شود. و به مدت دو سال يعني از ۱۹۳۴م. الي ۱۹۳۶م در اداره بلديه شهر تبريز مشغول به كار مي‌شود. اسم اصلي‌اش محمد باقرزاده و بي‌ريا تخلص‌ شعري‌اش بود كه بعداً بدان نام مشهور شد.[ii] و اگر مخالفان فرقه براي تخويف فرقه و تخريب چهره محمد بي‌ريا به عنوان وزير فرهنگ فرقه، به كرات نوشته‌اند كه بي‌ريا قبل از وزارت، «نوازنده باغ چرخ فلك تبريز» بوده است شايد با اندكي تحريف، اشاره به همين دوره دو ساله از زندگي بي‌ريا باشد![iii]
در سال ۱۹۳۸م. بي‌ريا خدمت سربازي‌اش را در لشكر تبريز به پايان رساند و در اداره راه آهن تبريز استخدام شد و تا ورود قواي متفقين به ايران و اشغال تبريز توسط قواي روسي در شهريور ۱۳۲۰ ش. اين كار را ادامه داد.[iv]
۳
پس از حذف ديكتاتوري رضاشاه از صحنه سياسي ايران و به وجود آمدن فضاي باز سياسي، كه منجر به نضج‌گيري فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي در شهرهاي مختلف و ظهور نشريات متعدد در سطح كشور شد، محمد بي‌ريا نيز اقدام به نشر هفته‌نامه‌اي تحت عنوان «ادبيات صحيفه‌سي» به زبان تركي در تبريز نمود. اين هفته‌نامه از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ و در ۲ صفحه (يك برگ) به نشاني خيابان تربيت، كانون ضد فاشيستي منتشر مي‌شد و محتواي آن را بيشتر شعرهاي ميهني، مسائل مربوط به انواع شوراها و بر ضد آلمان هيتلري شامل مي‌شد. شماره ۱۵ تنها شماره باقي‌مانده از هفته‌نامه است كه در كتابخانه ملي تبريز نگهداري مي‌شود.[v]
به دنبال اشغال شمال ايران توسط قواي چهل هزار نفري روسي كه از ارس تا دهكده شريف‌آباد در قزوين امتداد داشت و باعث حذف اقتدار حكومت مركزي در اين مناطق و در نتيجه ايجاد فضاي آزاد توأم با آنارشي گرديد؛ در چنين فضايي، تشكل‌هاي سياسي و صنفي مانند جمعيت آذربايجان (آذربايجان جمعيتي) و اتحاديه زحمتكشان آذربايجان (آذربايجان زحمتكشلري تشكيلاتي) و غيره شكل گرفتند كه مخرج مشترك شعارهاي بسياري از آنها تأكيد بر انعقاد انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و اجراي اصلهاي ۹۰ الي ۹۳ قانون اساسي بود.[vi]
محمد بي‌ريا در كنار ميرزا علي شبستري (رئيس جمعيت آذريجان)، اسماعيل شمس، سيد مهدي اعتماد … در اين تشكل حضور داشت[vii]. اعضاي اوليه كميته مركزي آن شامل پادگان، ولايي، قادري، علم دوست، ميزاني، نان‌كراني، هامبارسونيان و حاجي‌زاده بودند.

۴
در فروردين ۱۳۲۱ ش. يعني درست ۷ ماه پس از تشكيل حزب توده در تهران، شعبه محلي آن حزب به نام «كميته ايالتي آذربايجان» در تبريز به وجود آمد.[viii]
با اين همه، حزب توده هيچ رغبتي براي تشكيل اتحاديه و سازماندهي در امور كارگري از خود نشان نمي داد. هر چند، در شهر صنعتي تبريز بيش از ۳۵ هزار كارگر وجود داشت، از آنجا كه سياست شوروي در اين برهه، حمايت از نظم و آرامش بود و همچنين از آنجا كه بيشتر فرآورده‌هاي كارخانه‌‌هاي تبريز صرف نيازهاي جنگي اتحاد شوروي مي‌شد، بنابراين، هرگونه تشويق به اعتصاب و دست كشيدن از كار، بر ضد شوروي و در نتيجه كمك به جبهه فاشيسم تلقي و توسط شوروي و حزب توده سركوب مي‌شد.[ix]
كميته ايالتي آذربايجان در ۲۸ فروردين ۱۳۲۱ ش. توسط آقازاده (مدير روزنامه شاهين) و ميرزا علي بيرنگ (حريري سابق) به وجود آمد و به زودي شاخه‌هايي از آن در شهرهاي مختلف آذربايجان به صورت زير پايه‌ريزي شد:
مراغه: كميته محلي مراغه، در تاريخ پنج‌شنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۲۱ش. توسط تقي‌زاده؛
مرند: در تاريخ يك‌شبنه ۲۸ تير به وسيله برهاني؛
اسكو: در تاريخ شنبه ۲۳ خرداد ؛
ممقان: در تاريخ دوشنبه ۲۵ خرداد ؛
آستارا: در تاريخ چهارشنبه ۴ شهريور؛
سراب: در تاريخ پنج‌شنبه ۵ شهريور.[x]
….
ادامه دارد
________________________________________
[i] - اتحاديه‌هاي كارگري و خود كاملي در ايران، حبيب لاجوردي، ترجمه ضياء صدقي، تهران: نشر نو، ۱۳۷۹، ص ۴۳۷.
[ii] - اطلاعات مربوط به اين دوره از زندگي محمد بي‌ريا از خود نامه محمد بي‌ريا به مالنكف اخذ شده است، بي‌ريا اين نامه را در ۱۹۵۴م. كه دوره تبعيد خود را در قزاقستان مي‌گذرانده، ارسال كرده و در آرشيو ك.گ.ب نگهداري مي‌شده است.
k.q.b. Arxiv.p ۰۶۶۲۷ xomra ۳۷۱۲.
ترجمه كل اين نامه در قسمت پيوستها آورده شده است.
همچنين مستخرج از بازجويي‌هاي بي ريا . پس از شكست فرقه دموكرات در ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۴۸م. در باكو بوده است. بنگريد به اوراق بازجويي مندرج در: رازهاي سر به مهر: ناگفته‌هاي وقايع آذربايجان، حميد ملازاده. ـ تبريز: مهد آزادي، ۱۳۷۶، ص ۱۳۱.
[iii] - بنگريد به: اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران، حبيب لاجوردي؛ ترجمه ضياء صدقي. ـ تهران: نشر نو، ۱۳۶۹، ص ۴۳۷.
اين كتاب هر چند داراي اطلاعات ذيقيمتي است اما اشتباهات اساسي مخصوصاً در ارتباط با محمد‌ بي‌ريا در آن به چشم مي‌خورد و همين اشتباهات متأسفانه مأخد عمده‌اي براي بسياري از نويسندگان و مورخين بوده است. به عنوان مثال:
اين كتاب تاريخ تولد بي‌ريا را ۱۲۹۶ش. مي‌نويسد. همچنين مي‌نويسد: «بي‌ريا چاپخانه‌اي در تبريز تأسيس و روزنامه بي‌ريا را به فارسي و آذري منتشر كرد» (همان، ص ۴۳۷). در حالي كه نه تنها بي‌ريا سردبير چنين روزنامه‌اي نبوده بلكه در كل تاريخ مطبوعات تبريز اصلاً چنين روزنامه‌اي منتشر نشده است! همچنين اين كتاب براي اولين ‌بار به اشتباه مي‌نويسد: بي‌ريا در ۲۱ آذر ۱۳۲۶‌ش در تبريز به دست مخالفين فرقه كشته شد و بسياري از مورخين و نويسندگان نيز همين مطلب را به اشتباه تكرار كرده‌اند!
بنگريد به: همان.
[iv] - بنگريد به: نامه بي‌ريا به مالنكف.
[v] - تاريخچه و تحليل روزنامه‌هاي آذربايجان. ۱۲۸۰ـ۱۲۳۰، موسي مجيدي .ـ تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، ۱۳۸۲، ص ۵۹.
[vi] - بنگريد به خاطرات چشم‌آذر تحت عنوان:
Azerbaijan Demokratik Partiasnin yaranmasi va fâaliyyati.- Baku: elm, ۱۹۸۶. s.۱۸
[vii] - بنگريد به نامه بي‌ريا به مالنكف…
[viii] - كمونيزم در ايران، علي زيبايي.- بي‌جا: بي‌نا، ۱۳۴۳، ص ۲۳۴.
[ix] - اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران …، ص ۱۷۱؛
و اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري (۱۳۳۲ ـ ۱۳۲۱ هـ ش. )، محمود طاهري.- تهران: سازمان اسناد ملي ايران، پژوهشكده.
[x] - كمونيزم در ايران، علي زيبايي… صص۷-۲۳۵.
http://tarikhe-moaser.persianblog.com/
زندگي و زمانه محمد بي‌ريا (بخش دوم)
۱۶ آذر, ۱۳۸۵, ۰۳:۱۲
اتحاديه كارگري در تبريز، خارج از حزب توده، به وسيلة خليل انقلاب، معروف به خليل آذر به وجود آمد. او متولد ۱۲۸۶ در تبريز و جزء گروه ۵۳ نفري بود. در واقع اين اتحاديه، شعبه محلي اتحاديه كارگران تحت رهبري يوسف افتخاري، عزت‌الله عتيقه‌چي، خليل انقلاب، رحيم همداد، ابراهيم علي‌زاده بود كه مركزش در تهران قرار داشت و رقيب اصلي شوراي مركزي وابسته به حزب توده به شمار مي‌رفت.
روزنامه گيتي كه توسط افتخاري و به مديريت خليل انقلاب تأسيس شده بود، به عنوان ارگان اتحاديه محسوب مي‌شد.[i]
به كوشش خليل انقلاب كنفرانسي در روز جمعه سوم مهرماه در ساختمان شير و خورشيد تبريز برگزار شد[ii] و تشكيل اتحاديه رسماً به اطلاع مردم رسيد. در نامه‌اي كه خليل انقلاب در تاريخ ۹/۷/۱۳۲۹ از تبريز به نخست‌وزير وقت، قوام‌السلطنه نوشته، يك نسخه از متن كنفرانس را ضمن اعلام تشكيل اتحاديه كارگران به او ارسال كرده است.[iii]
در شرايطي كه تورم و گراني كالاهاي اساسي و كمبود نان كه در خلال سالهاي جنگ جهاني دوم دركل ايران و بخصوص در تبريز امان مردم را بريده بود و روز به روز آنها را خشمگين‌تر مي‌كرد، به محض شكل‌گيري اتحاديه كارگري، با رهبري و هدايت خليل انقلاب، سلسله اعتصاباتي در آبان ۱۳۲۱ در تبريز شكل گرفت و منجر به‌ افزايش ۲۵ الي ۳۵ درصد دستمزد كارگران در كارخانه‌هاي بزرگ‌ شد. فهيمي استاندار آذربايجان از تهران خواست كه خليل انقلاب را از تبريز دور كنند؛ به همين علت، در آذر ماه ۱۳۲۱ خليل انقلاب به وسيله دولت دستگير و به تهران فرستاده شد[iv].
حزب توده كه در اين زمان مخالف اعمال اتحاديه‌هاي كارگري و هرگونه اعتصابات كارگري در اين خطه بودند، در تبريز دست به اقدامات متعددي زدند تا جنبش كارگري را از دست رقيب خارج سازند و تحت كنترل حزب توده دربياورند. در غيبت خليل انقلاب، كميته ايالتي حزب توده در تبريز سعي كرد كارگران را از اتحاديه خليل انقلاب خارج و به سوي خود جذب كنند. سرانجام با كوشش‌هاي هلال ناصري يكي از رهبران محلي كارگران آذربايجان شكل گرفت و در نخستين بيانيه خود اعلام كرد كه اين اتحاديه مخالف هرگونه اعتصابات كارگري است و هيچ‌گونه «رابطه اي با اتحاديه‌ كارگري قلابي خليل انقلاب» ندارد بلكه وابسته به شوراي مركزي حزب توده در تهران است.[v]
در حالي كه كوشش‌هاي اتحاديه كارگري خليل انقلاب منجر به بهبودي اوضاع كارگران مي‌شد اما اتحاديه‌كارگري تحت نفوذ حزب توده كه مخالف هرگونه اعتصابات كارگري بودند، بيشتر سخنرانيهاي رهبران آن صرف حمله به فاشيزم هيتلري مي‌شد و اين در حالي بود كه گراني و تورم، امان كارگران را بريده بود! بدين ترتيب مجموعه‌اي از نامتناجس‌ترين نيروها يعني نيروهاي اشغالگر شوروي، رهبران حزب توده در تبريز، قواي نظامي و دولتي، استاندار تبريز و صاحبان كارخانه‌ها، در كنار هم قرار گرفته بودند تا از هرگونه اعتصاب و اخلال كه نظم و آرامش كارخانه‌ها را بر هم مي‌زد جلوگيري كنند!
اردشير آوانسيان از رهبران حزب توده در خاطرات خود مي‌نويسد:
يوسف افتخاري و گروه او… اتحاديه كارگران نسبتاً قوي در تبريز بوجود آوردند… [و] در چندين محل اعتصاب راه انداختند و ما رفتيم اين اعتصابات را خاموش كرديم. از جمله در كارخانه پشمينه تبريز كه براي جبهه جنگ پارچه براي پالتوي سربازان شوروي تهيه مي‌كرد… ما به كارگران حالي مي‌كرديم كه در مؤسسه‌اي كه براي جبهه شوروي كار مي‌كنند اعتصاب گناه است… [vi]
در همين زمان (۸ شهريور ۱۳۲۲) طبق اسناد محرمانه شهرباني، خليل انقلاب از تهران وارد تبريز شد و دوباره رشته گسسته جنبش كارگري را در تبريز به دست گرفت. و با سلسله سخنرانيهاي خود به احياء اتحاديه كارگري پيشين پرداخت. در اثناي يكي از همين سخنرانيها، بار ديگر دستگير و از تبريز اخراج شد اما در سايه تلاشهاي او، در دوران غيبتش اعتصابات همچنان در كارخانه كبريت‌سازي و كارخانه پشمينه جريان داشت؛ اين بار يوسف افتخاري رئيس هيئت مركزي، وارد تبريز شد تا كار خليل انقلاب را ادامه دهد.[vii]
احمدي، فرماندار تبريز در گزارش خود به وزارت كشور در مهرماه ۱۳۲۲ مي‌نويسد:
سه روز است تحت انتريك يوسف افتخاري، رئيس حزب كارگر، كارخانه پشمينه و كبريت‌سازي تعطيل و به قرارداد دكتر شيخ حاضر نيستند[viii]
نيروهاي شهرباني براي جلوگيري از ادامه اعتصابات، يوسف افتخاري را دستگير كردند اما صدها تن از كارگران در هفتم مهرماه ۱۳۲۲ در اطراف شهرباني اجتماع كردند و خواستار آزادي افتخاري شدند كه اين تجمع منجر به شليك گلوله‌هايي از طرف مأموران شد. در شكايتي كه از سوي اتحاديه كارگران به مجلس شوراي ملي فرستاده شده، چنين آمده است:
بعد از عنوان، امروز بدون علت افتخاري، صدر اتحاديه كارگران را از طرف شهرباني توقيف، تمام كارگران تبريز اعتصاب، رهبر خود را خواهانيم
در اثر شليك مأموران، يك نفر از كارگران مجروح شد و «كارگران با هيأت اجتماع مضروب را به قنسولگري شوروي برده و تقاضاي استخلاص شخص مورد نظر را نمودند. قنسولگري به هيچ كدام راه نداده و اجتماع را متفرق نموده است. بازار هم مدت خيلي كمي بسته و سپس باز شد…».[ix] شخص مضروب (حسين عمو) سپورگر شهرداري بوده كه فرداي اعتصاب در بيمارستان درگذشته است.
با تلاشهاي فرماندار و قواي دولتي نظم و آرامش به شهر بازگشت و يوسف افتخاري نيز شبانه طبق دستور فرمانداري به تهران منتقل شد و بدين ترتيب، بار ديگر كارگران، رهبري را كه خواهان حمايت از حقوقشان بود، از دست دادند.
در ۱۱ ارديبهشت ۱۳۲۳ كه مصادف با اول مه بود اتفاق شگفتي رخ داد؛ شوراي مركزي به رهبري حزب توده و گروهي از هيئت مركزي به رهبري خليل انقلاب و عتيقه‌چي موافقت كردند كه به اين دودستگي در امور كارگران پايان دهند و اتحاديه واحدي را تحت عنوان « شوراي متحده مركزي» در تهران تشكيل دهند. بطور كلي پس از شهريور ۱۳۲۰ چهار اتحاديه زير در ايران و از جمله تهران فعاليت مي‌كردند:
۱ـ شوراي اتحاديه‌هاي كارگان ايران تحت رهبري حزب توده ايران.
۲ـ شوراي اتحاديه‌هاي كارگان تحت رهبري يوسف افتخاري و خليل انقلاب آذر.
۳ـ شوراي زحمتكحشان تحت رهبري سلام‌الله جاويد.
۴ـ اتحاديه كارگان راه‌آهن تحت رهبري رضا ابراهيم زاده.
بعد از مذاكرات و مبارزات طولاني كه بعضاٌ به زدوخورد هم مي‌كشيد بالاخره در اول ماه مه ۱۹۴۴ روز همبستگي، زحمتكشان ايران در يك اتحاديه سراسري بنام شوراي متحده مركزي اتحاديه كارگان و زحمتكشان ايران تشكيل گرديد.[x] به همين خاطر، خليل انقلاب يك هفته بعد وارد تبريز شد و در ۱۷ ارديبهشت «رياست گردهم‌آيي مشترك نزديك به ۱۲۰ عضو حزب توده و اعضاي اتحادية خود را بر عهده گرفت در اين گردهم‌آيي موافقت به عمل آمد كه دو سازمان را در شوراي ايالتي اتحاديه‌هاي كارگران آذربايجان ادغام كرده بدين وسيله به اختلاف بي‌مورد ميان گروههاي كارگري پايان دهند».[xi]
اما اين اتحاد بي‌پايه به زودي درهم شكست و شوراي مركزي در تهران كه رضا روستا گرداننده اصلي آ ن بود، به اداره پيشه هنر و بازرگاني تبريز اعلام كردند كه خليل انقلاب از شوراي متحده مركزي اخراج شده است. استاندار تبريز (مهدي دادور) بلافاصله دستور توقيف خليل انقلاب را صادر كرد، اما برخلاف انتظار، مارچنكو سركنسول شوروي در تبريز مداخله كرد و از بازداشت خليل انقلاب جلوگيري كرد![xii] اين تغيير استراتژي از سوي كنسولگري شوروي به چه علت بود؟ به احتمال قريب به‌يقين، ارتباط كاملي با رد اعتبارنامه پيشه‌وري از سوي مجلس چهاردهم داشت؛ علاوه بر تقارن زماني، بي‌دليل نيست كه مي‌بينيم خليل انقلاب در آن برهه در سخنراني‌هاي خود آن همه از پيشه‌وري حمايت كرده است.[xiii] حتي اتحاد ناپايدار دو تشكل فوق‌الذكر در تهران نيز بي‌ارتباط با انتخابات مجلس چهاردهم نبود. رد اعتبارنامه پيشه‌وري و حاج رحيم خويي در تيرماه ۱۳۲۳، به ترتيب در ۱۲ تير و ۲۲ تير پيش آمد.[xiv]
اواخر تيرماه ۱۳۲۳ مأموران شهرباني و سربازان كه حكم بازداشت خليل انقلاب را در دست داشتند، ساختمان دفتر اتحاديه را كه چند هزار كارگر در آن گرد آمده بودند، محاصره كردند. «به محض رسيدن مأموران شهرباني، احمد برازنده معاون خليل انقلاب در بالكن ساختمان دفتر اتحاديه پديدار شد تا براي انبوه كارگران سخنراني كند. برازنده هنگام سخنراني به ضرب گلوله از پا درآمد. در آشفتگي‌اي كه پديد آمد، شماري از كارگران كشته و بيش از دوازده نفرشان مجروح شدند»[xv] و خليل انقلاب دستگير و بي‌درنگ به تهران فرستاده شد.

________________________________________
[i] - اسنادي از اتحاديه كارگري… ص ۳؛ و اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران … ص۱۷۳.
[ii] - همان، ص۱۶.
[iii] - بنگريد به: اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري … ص۷.
[iv] - اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران … ص۱۷۴.
[v] - همان، صص ۵-۱۷۴.
[vi] - بنگريد به سند ۵ مندرج در: اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري… ص۱۷.
[vii]- اتحاديه‌هاي كارگري… صص۹-۱۷۸.
[viii] _ بنگريد به: سند ۷ مندرج در: اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري… ص۱۸.
[ix] _ بنگريد به: سند شماره ۱۰ مندرج در: اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري… صص۲۰-۱۹.
[x] ـ زندگينامه شميده: از بنيانگذاران سازمان جوانان كمونيستي، به كوشش و ويرايش بهرام چوبينه.ـ آلمان: ۱۳۷۳ صص ۹ ـ ۱۸۸.
[xi] - اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران… ص۱۸۰.
-[xii] همان.
-[xiii] بنگريد به: خاطرات اردشير آوانسيان، اردشير آوانسيان. ـ تهران: نشر نگر، ۱۳۷۶، ص۲۳۷.
[xiv] - از زندان رضاخان تا صدر فرقه دموكرات آذربايجان، از همين نويسنده ._ تهران: نشر اوحدي، ۱۳۸۱، ص۲۸۱.
[xv] - اتحاديه‌هاي كارگري و خودكامگي در ايران… ص۱۸۱.
http://tarikhe-moaser.persianblog.com/
زندگي و زمانه محمد بي‌ريا (بخش سوم)
۱۶ آذر, ۱۳۸۵, ۰۳:۱۷
در غيبت رهبران اتحاديه كارگري، رهبران حزب توده در تبريز مانند محمد بي‌ريا و علي‌زاده براي قبضه كردن اتحاديه به يكي از زشت‌ترين كارها دست زدند. محمد بي‌ريا كه به عنوان صدر كانون ضد فاشيستي وابسته به حزب توده به شمار مي‌رفت به همراه علي‌زاده و با كمك دهناد (رئيس كلانتري) و سرهنگ موثقي در پي تصرف غيرقانوني اتحاديه برآمد. در بيانيه‌اي كه يوسف افتخاري در مورد تصرف غيرقانوني اتحاديه به وسيلة محمد بي‌ريا و با كمك نيروهاي شهرباني صادر كرده، چنين آمده است:
ولي نمايندگان حزب توده وقعي براي كارگران ننهاده متوسل به شهرباني و پليس گرديده به اتحاديه حمله مي‌كنند. چون كارگران دستور مقاومت نداشتند متفرق مي‌شدند، اتحاديه را با اثاثيه آن نمايندگان حزب توده تصرف مي‌نمايند… ما از همكاري حزب توده با پليس، در تبعيد و چاپيدن و تصرف اتحاديه كارگران تعجب نمي‌كنيم، ولي شگفت آن جاست چگونه استاندار و شهرباني آذربايجان دهناد، رئيس كلانتري و سرهنگ موثقي را مأمور تصرف غيرقانوني اتحاديه مي‌نمايند و آيا تصرف عدواني برخلاف مقررات كشور نيست…[i]
بدين ترتيب، حزب توده در تبريز به كمك نيروهاي نظامي و شهرباني كارگران را اخراج و اتحاديه را تصرف مي‌كنند و به محمد بي‌ريا تحويل مي‌دهند و دوران قدرت‌نمايي بي‌ريا از اين تاريخ آغاز مي‌شود.[ii]
بي‌ريا ضمن تحريف اين حادثه چنين مي‌نويسد:
پس از اينكه خليل انقلاب رئيس اتحاديه كارگري تبريز از سوي مأمورين دولتي تحت تعقيب قرار گرفت با مصلحت حزب توده ايران داخل تشكيل اتحاديه‌ كارگري شده و صدر اتحاديه كارگري تبريز گشتم…[iii]
بي‌ريا قبل از اين، صدر كانون ضدفاشيستي وابسته به حزب توده بود و طبق نوشته هفته‌نامه غلبه كه مديريت آن به عهده خود بي‌ريا بود و تعدادي از شماره‌هاي آن در كتابخانه مركزي تبريز موجود است، جمعيت ضدفاشيستي آذربايجان (= آذربايجان ضدفاشيست جمعيتي) در ۸ مرداد تشكيل و ۳۴ نفر به عنوان اعضاي شوراي مركزي بودند. [iv]
۷
در اينجا بهتر است اندكي درنگ كنيم تا نخست به چگونگي جذب شدن محمد بي‌ريا به حزب توده و سپس ورودش به اتحاديه كارگري و همچنين چگونگي قرار گرفتنش در صدر اتحاديه كارگري تبريز كه دوران اوج قدرت بي‌ريا بوده است مشخص شود:
بي‌ريا در سال ۱۳۲۱ش به همراه ميرزا علي شبستري، شمس و اعتماد توسط ژنرال سليم آتاكيشي‌اف از تبريز به باكو برده مي‌شود و در باكو به همراه صمد ورغون در محافل مختلف به شعرخواني مي‌پردازد. در همين زمان، بي‌ريا از طرف NKVD براي همكاري تحت فشار قرار مي‌گيرد و با تهديد و به اجبار، التزامي از شاعر براي همكاري گرفته مي‌شود، اما فرداي همان روز بي‌ريا به كنسول ايران مراجعه مي‌كند و با كمك او به ايران باز مي‌گردد.[v]
محمد بي‌ريا در حالي كه به شدت از برخورد شورويها ناراضي بود، به كمك كنسول ايران در باكو به تبريز بازمي‌گردد و از كليه فعاليت‌هاي سياسي كناره‌گيري مي‌كند. آنچه باعث عدم همكاري محمد بي‌ريا با مأموران شوروي مي‌شود، گرايش شديداً مذهبي و ناسيوناليستي او در اين برهه است. آوانسيان در اين مورد مي‌نويسد:
اين بي‌ريا از طبقات زحمتكش شهر بود، آدمي بود كم‌سواد. مي‌گفتند در دوران رضاشاه در باغ گلستان چرخ‌وفلك درست كرده بود، كه بچه‌ها در آن نشسته چرخ مي‌خوردند. گاهي نيز شعر مي‌گفت. بعد از ورود ارتش شوروي او به آزاديخواهان ملحق شد و شعر هم مي‌گفت… وقتي وارد تبريز شدم پرسيدم اين بي‌ريا، شاعر كجاست؟ معلوم شد كه آقا به كلي از نهضت دوري كرده و اصلاً حاضر به همكاري با كسي نيست… . بعد فهميدم كه او را با عده‌اي برده بودند به آذربايجان شوروي و او از آن جا فرار كرده و رفته بود به كنسولگري ايران در باكو و تقاضاي بازگشت به ايران را كرده بود. او از شوروي ناراضي برگشته بود. من خواستم با او آشنا شوم ولي او ابداً حاضر نشد با اشخاصي مثل من سر و كار داشته باشد[vi]
از آنجا كه محمد بي‌ريا به خاطر شعرهايش شهرتي در تبريز به هم رسانده بود و هيچ كس به مانند او نمي‌توانست در برانداختن تشكيلات كارگري خليل انقلاب و يوسف افتخاري در تبريز به نفع حزب توده نقش بازي كند، سرانجام اردشير آوانسيان با كوششهاي مستمر خود توانست محمد بي‌ريا را به حزب توده جذب كند. آوانسيان مي‌نويسد: «ما زياد كوشيديم با او همكاري كنيم ولي به جايي نرسيد».[vii] اما از آنجا كه بي‌ريا سخت احساساتي بود، در نتيجه، تنها با درج شعري از او در مجله «مردم» از طرف حزب توده، شاعر متحول گشت! آوانسيان مي‌نويسد:
ما يك عده كارگر فعال … داشتيم كه هيچ‌كدام از آنها نمي‌توانستند توده‌ها را دنبال خود ببرند تشخيص من آن بود كه بي‌ريا را در اين كار جلب كنيم. با وجود آن كه محمد بي‌ريا كوچكترين اطلاعي از حزب و كار حزبي يا اتحاديه‌اي نداشت، ولي چاره‌‌اي نبود، در عوض او به عنوان شاعر كم و بيش شهرتي داشت. ما اين شاعر را جلو كشيديم و با شعر او كارگران را جلب كرديم و خوب هم جلب كرديم[viii]
در قبال آن، شعري به نام من گفت كه بعدها همين شعر را در حضور من در جلسات عمومي مي‌خواند و مرا خجالت مي‌داد. اين بار كه به تبريز برگشتم بي‌ريا مريد من شده بود كه يك آن از من جدا نمي‌شد. من از اين رو تصميم گرفتم از وجود او براي نهضت استفاده كنم او را به ميتينگ‌هاي كارگري و دهقانان مي‌بردم و در آن جاها شعر مي‌گفت. اتفاقاً خودش هم با حرارت زيادي شعرها را مي‌خواند و مردم را به هيجان درمي‌آورد. كم‌كم او در ميتينگ‌هاي ما هميشه حاضر بود تا او را رسانديم به اتحاديه كارگران و شد رئيس اتحاديه كارگران…[ix]
بدين ترتيب، شاعري از ميان توده مردم كه سالها خود رنج دربه‌دري، بيكاري و بي‌پناهي را در بن وجود خويش لمس كرده و تلخي آن را با تمام وجود چشيده بود، به حوزه مخوف قدرت و سياست نقل مكان مي‌كند، در واقع، توسط آن بلعيده مي‌شود و سرانجام داراي چنان قدرتي مي‌شود كه استاندار تبريز براي جلب حمايت او مجيزش را مي‌گويد. شاعر در نطقهاي آتشين خود از مسند صدر اتحاديه كارگري ناقوس مرگ فئودالها و صاحبان كارخانه‌ها را به صدا در مي‌آورد؛ صاحبان كارخانه‌ها را احضار و در مستراح اتحاديه بازداشت مي‌كند![x] و از مردم چنان فاصله مي‌گيرد كه وقتي در معابر عمومي شهر ظاهر مي‌شود هميشه دو سرباز روسي براي محافظت، اسكورتش مي‌كنند! وقتي مجلس شورا و نخست‌وزير وقت (محمد ساعد) با درخواست واگذاري نفت شمال به روسها مخالفت مي‌كند و تظاهرات و ميتينگهاي مضحك حزب توده در فشار بر دولت جهت واگذاري نفت شمال به روسها در تهران و شهرهاي ديگر به راه مي‌افتد، در تبريز محمد بي‌ريا در كشاندن كارگران به اين تظاهرات سنگ تمام مي‌گذارد و با نطقهاي آتشين خود بر قرباني كردن منافع ملي در پاي بيگانه تأكيد مي‌كند! و اندكي بعد كه بر مسند وزارت فرهنگ فرقه دموكرات تكيه مي‌زند، به فكر تجديد فراش و تغيير همسرش مي‌افتد. او دختر جواني به نام حميده برهاني را از يك خانواده ثروتمند تبريز وادار به ازدواج مي‌كند و جشن عروسي را كه هزينة آن را مرتضي خويي، تاجر، مالك و كارخانه‌دار معروف تبريز مي‌پردازد؛ چنان باشكوه و پرتجمل برگزار مي‌كند كه مدتهاي مديدي نقل و نبات بذله‌گويان شهر در محافل عمومي و خصوصي مي‌گردد.[xi]
شگفتي روزگار را ببين! كه از سر تصدق رنج كارگران بي‌چيز به مسند صدر اتحاديه كارگران تكيه مي‌زند و آن وقت از كيسة بزرگترين سرمايه‌دار و كارخانه‌دار شهر، مفصل‌ترين مراسم عروسي را به راه مي‌اندازد!
هرگونه خودكامگي با آرماني آغاز مي‌گردد؛ آرماني طلائي و مشعشع كه هرگز در واقعيت، ساري و جاري نمي‌گردد و اندكي بعد، با گذشت زمان حتي يادآوري آن تهوع‌آور مي‌گردد.
۸
________________________________________
[i] - بنگريد به سند ۱۴مندرج در: اسنادي از اتحاديه‌هاي كارگري… ص۲۳.
[ii] - همان.
[iii] - از نامه بي‌ريا به مالنكف…
[iv] - غلبه، مورخه ۲۲ تيرماه ۱۳۲۵، شماره ۱۵.
[v] - بنگريد به: نامه بي‌ريا به مالنكف. همچنين: خاطرات اردشير آوانسيان… صص۴۰ ـ ۲۳۹.
[vi] - خاطرات اردشير آوانسيان… صص۴۰ ـ ۲۳۹.
[vii] - همان.
[viii] - همان، ص ۲۳۹.
[ix] - همان، ص۲۴۰.
[x]- آوانسيان در اين مورد مي‌نويسد: «نهضت حزب ما قوي شده بود، اين آقا ‍]استاندار آذربايجان] هم با تملق و حتي با التماس با من صحبت مي‌كرد و مي‌گفت: «آخر آقا، ما هم آدم هستيم من هم استاندار هستم، كاري كنيد كه منطقي باشد.» پرسيدم حالا چه شده است؟ گفت:‌ «محمد بي‌ريا رئيس اتحاديه‌هاي كارگري يكي از صاحبان كارخانه را به اداره اتحاديه خواسته و او را در مستراح اتحاديه زنداني كرده است…» به نظرم صاحب كارخانه كلكته‌چي يا صدقياني بوده است» (خاطرات اردشير آوانسيان… ص۲۴۹.)
[xi] - در اين مورد بنگريد به منابع زير: خاطرات خليل ملكي؛ با مقدمه محمدعلي همايون كاتوزيان، . -تهران: رواق، ۱۳۶۰، صص۹-۳۶۵؛ و خاطرات سياسي اردشير آوانسيان… ص۳۶۶.
http://tarikhe-moaser.persianblog.com/


Read more! posted by <21 Azer> | 8:12 AM
Azərbaycan Milli HökümətiAzerbaycan Demoqrat Firqesi
21 Azer - 1945-1946 South Azerbaijan (Iran)
سؤزوموز-بلاگ اسپات
سؤزوموز-پرشين بلاگ









email
archives
Photo Albums
پيشه ورى: يازيلار -نوشته ها
توركجه مقاله لر
مقاله هاى فارسى
English Articles
عكس- فيلم-راديو
سندلر-اسناد
كتاب شناسى
دئموقراتلار-دموكراتها
صفرخان قهرمانى
پان ايرانيست-دؤولت گؤروشو:ديدگاه پان ايرانيستى-دولتى
Counters
Rent Movies Online