21 Azer- Yirmibir Azer
Pişeveri (Pishevari, Pishavari), Azerbaycan Démoķrat Firqesi (ADF) ve Azerbaycan Milli Hökümeti (AMH) Görüt, Belge, Yazı ve Araşdırma Saxlancı


Sunday, November 30, 2003  


دوشنبه 10 آذر 1382
21 آذر، روز فجر و شکست، م. سببی


بر خلاف تبليغات مغرضانه، حکومت خودمختار فرقه آذربايجان و حرکت مشروع مردمی آن آفريده مسکو و خواستار تجزيه ايران نبود.


روز چهارشنبه 21 آذرماه سال 1324 شمسی مجلس ملی آذربایجان آقای سید جعفر پیشه وری، رهبر فرقه دموکرات آذربایجان، را مسئول تشکیل دولت محلی تعیین کرد و درست یکسال بعد سحرگاه روز سه شنبه 19 آذر ماه 1325 سه ستون ارتش شاهنشاهی از تهران عازم غرب شد و در 21 آذر ماه با داخل شدن ارتش به شهر تبریز دولت محلی آقای پیشه وری انحلال یافت.


در باره حکومت محلی فرقه دموکرات آذربایجان کتاب و مقاله های بسیاری نوشته شده است و طبیعتا ما در این مقاله امکان بررسی و نقد تمام آنها را نداریم لذا برای روشن شدن روند حوادث به بازگوئی از برداشت و تحلیل خود از چند منبع متفاوت، بخصوص کتاب ٌایران بین دو انقلابٌ نوشته پروفسورآبراهامیان استاد ایرانی در دانشگاه نیویورک خواهیم پرداخت.


پس از سال 1320 بموازات جنگ جهانی دوم و ورود ارتش سرخ به مناطق شمالی ایران شرایط سیاسی کشور بکل تغییر یافت. تعدادی از مارکسیست و کمونیستهای ایرانی معروف به دسته 53 نفره و 9 نفره که چند سال قبل دستگیر شده بودند در سوم شهریور 1320 آزاد شدند. چندی بعد 27 نفر از آن گروه 53 نفره در منزل آقای ایرج اسکندری گرد آمده حزب توده به رهبری اسکندری را بنیان میگذارند. بنابه مجله جوان (تهران 26ـ8ـ1357 ص 19) آقای پیشه وری که یکی از دستگیر شدگان گروه 9 نفره بود یکی از اعضای اولین هیئت رهبری 18 نفری حزب توده بود در حالی که آبراهامیان در کتاب خود اعضای نخستین گروه کادر رهبری توده را 15 نفر ذکر میکند و از پیشه وری جزو آن عده یاد نمیبرد و همچنین سایر منابع نیز فعالیت سیاسی پیشه وری را د ر خارج از حزب تائید میکند.


در هر حال آقای سید جعفر پیشه وری با افکار پان فارسیستی رهبران حزب توده و بخصوص آقای ارانی، بنیانگذار اصلی حزب و رهبر گروه 53 نفره، که خود آذربایجانی بزرگ شده پایتخت بود آشنائی قبلی داشت. پیشه وری بشدت استدلال فکری رهبران حزب را در روزنامه آژیر که پس از خلاصی از حبس به نشر آن در تهران مشغول بود انتقاد میکرد. ایشان بر این باور بود که نه دولت و نه احزاب سیاسی بخصوص حزب توده علاقه چندانی به مشکلات اقلیتهای زبانی و منطقه ای ندارند. لذا به مشورت چند آشنا از تهران به تبریز میرود و در سال 1323 بنمایندگی برای دوره 14 مجلس شورای ملی کاندید میشود. ایشان با اینکه با بیشترین آرا انتخاب شدند سایر نمایندگان مجلس با رد اعتبارنامه اش وی را از نمایندگی مجلس محروم ساختند. البته در بعضی از منابع تاریخی به اشتباه ویا مغرضانه گفته میشود که حزب توده نمایندگی پیشه وری از تبریز را پیشنهاد داده بود در حالی که اکثر اسناد تاریخی نشانگر این است که ایشان با اعتقاد عمیق به افکار مارکسیستی و چپی، پی در پی حزب توده را انتفاد میکرد. بهر حال با وجود 8 نماینده حزب توده در مجلس شورای ملی آقای پیشه وری موفق به نمایندگی منتخبین خود در مجلس نشد.


پیشه وری با این باورکه جنبش کمونیستی ایران، بخصوص حزب توده نمیتواند سخنگوی راستین منافع ملت آذربایجان (منظور خلق ترك است. 21 آذر) باشند همواره در پی همفکران جدید در تلاش بود. روز دوشنبه دوازدهم 1324 با دو تن از اعضای سابق حزب کمونیست دکتر جاوید و آقای کاویان اعلام تشکیل سازمان جدیدی بنام فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز میکند و در نخستین بیانیه خود اعلام میکنند که فرقه طرفدار باقی ماندن آذربایجان تحت حاکمیت ایران هست، اما خواستار:


ـ استفاده زبان آذربایجانی (زبان تركى-21 آذر) در کنار زبان فارسی در مدارس و ادارات دولتی در آذربایجان
ـ صرف درآمدهای مالیاتی محلی برای رشد و توسعه خود منطقه
ـ تشکیل انجمنهای ایالتی مقرر در قانون اساسی ایران


در 14 شهریور با پیوستن شبستری به فرقه دموکرات نشریه ٌانجمن آذربایجانٌ ارگان رسمی فرقه میشود و در 16 شهریور تعداد کثیری از اعضای کمیته مرکزی محلی حزب توده و شورای متحده به فرقه دموکرات میپیوند. چند روز بعد در اواسط مهر ماه نخستین کنگره فرقه در تبریز برگزار میشود و شرکت کنندگان خواهان حق تعیین سرنوشت آذزبایجان بوسیله مجالس ایالتی و ولایتی و همینطور ایجاد سازمان نظامی از داوطلبان مسلح جهت حفظ حقوق آذربایجانیها در صورت عدم پاسخ مطلوب از طرف دولت مرکزی به مطالباتشان میشوند. بدنبال آن فدائیان آذربایجان با دستیابی به سلاحهای سبک از ارتش سرخ، بدون خونریزی به تصرف شهرهای آذربایجان یکی پس از دیگری آغاز میکنند. در مورد این حوادث کنسول انگلیس گزارش میدهد ٌ گرچه غیر قابل تصور است که این جنبش بدون حمایت روسها به نتیجه برسد.... نمیتوانم باور کنم که این نهضت کاملا کار روسها باشدٌ (British Consul in Tabriz ”Report of visit to Mianeh” india office/L/P&S/12-3417)


کنگره ملی آذربایجان 26 آبان افتتاح گردید و پس از آن بیانیه خود مختاری (حکومت محلی) اعلام شد. بار دیگر مجلس ملی آذربایجان در 21 آذر تشکیل شد و با اصرار در جدا نشدن آذربایجان از ایران یک دولت محلی به رهبری آقای پیشه وری و بدون وزارت خارجه انتخاب شد. قابل توجه این بود که هیچکدام از وزرا (به غیر از بی ریا، عضو سابق حزب توده) رابطه ای با حزب توده که مستقیم از طرف استالین حمایت میشد نداشتند. همانطوری که کنسول انگلیس نیز بیان میکنند بر خلاف افکار رایج در میان اشخاص ضد فرقه بنظر میرسد که مسکو چاره ای جز حمایت محدود از نهضت فرقه نداشت وبرای کنترل کردن آن حتی تعداد زیادی از توده ایها را به پیوستن به فرقه تشویق میکند. در عرض حکومت یکساله، فرقه موفق به اصلاحات گسترده ای در آذربایجان شد.


ـ نخستین بار در تاریخ ایران زنان از حق رای برخوردار شدند
ـ نخستین اصلاحات ارضی توسط فرقه اجرا شد
ـ تنبیه بدنی ممنوع شد
ـ قانون جامع کار به تصویب رسید
ـ شوراهای نظارت بر کار نهادهای دولتی تاسیس شد
ـ با گشودن فروشگاههای دولتی قیمتهای مواد غذایی ثابت ماند
ـ کلاسهای سوادآموزی، مدارس و دانشگاه بزبان آذربایجانی (زبان تركى- 21 آذر) تاسیس شد
ـ درمانگاههای رایگان در اختیار مردم قرار گرفت
ـ خیابانها آسفالت کشی شد و همچنین یک ایستگاه رادیویی تاسیس شد


اصلاحات فرقه چنان گسترده بود که حتی مخالفانشان قبول کردند که خدمات یک ساله فرقه بیش از کارهای دوران بیست ساله رضاشاه بود. R.Cottam, Nationalism in Iran (Pittsburgh, 1964, p.126) با آن همه اصلاحات، همچنان فرقه در صحنه سیاست ضعیف باقی ماند و با حکومت مرکزی، چپ گرایان تهران و دولت شوروی همواره در بحث و جدال بسرمیبرد. استالین حکومت خودمختار فرقه آذربایجان را بعنوان مهره ای در سیاست جهانی مینگریست و پی در پی نگران رشد خارج از کنترل نهضت ناسیونالیستی و تمایل آنها به همکاری با ترکیه بودند لذا ارتش سرخ با تامین تجهیزات نظامی سبک برای فدائیان آذربایجانی شدیدا مواظب بود که فرقه به سلاح سنگین دسترسی پیدا نکند. از طرف دیگر مسکو از طریق باقروف قول حمایت ارتش سرخ از فرقه در صورت حمله ارتش حکومت مرکزی داده بود. چنانچه اواخر شهریور ماه 1325 ارتش مرکزی از تهران عازم آذربایجان بود اما نیروهای مسلح شوروی اجازه عبورآنها را از قزوین به طرف تبریزندادند و بناچار ستونهای ارتشی به تهران بازگشتند.


چپ گرایان پایتخت با دو دلی به حکومت خود مختار پیشه وری مینگریستند. از طرفی حزب توده اصلاحات فرقه را آشکارا در ارگانهای رسمی خود میستود و از سوی دیگر خواستار جنبش کارگری در کل ایران بودند و از فرقه میخواستند به جبهه تازه تاسیس شده احزاب مترقی بپیوندد.


امریکاییان نگران توسعه نفوذ کمونیستها در ایران بودند و بخاطر آن ارتش شاه را به خودرو، تانک، سلاحهای سنگین و مشاوران نظامی مجهز کردند. با توجه به حضور ارتش سرخ در آذربایجان و حمایت آنها از حکومت خودمختار فرقه، شاه امکان درگیری مسلحانه مستقیم نداشت. در نتیجه اقدام به راه اندازی شورشهای محلی در آذربایجان کرد. در زنجان به طایفه ذوالفقاری، در اطراف میاندوآب به قبایل افشار و در حومه اردبیل ـ مشگین به شاهسونها سلاح و پول هنگفتی جهت تضعیف حکومت فرقه ارسال شد. بخاطر این بخش عظیمی از فدائیان داوطلب مسلح فرقه مدام درگیر شورشهای قبیله ای بودند.


در کنار در گیری با آشوبهای قبیله ای و اصلاحات ارضی، بدی آب و هوا به ویژه طغیانها و بارشهای دیر هنگام باعث برداشت ضعیف محصول غلات در تابستان 1325 گردید که موجب نگرانی مردم در کمبود مواد غذایی شد. حکومت خودمختار فرقه غافل از سیاستهای پشت صحنه ابرقدرتها و سازش تهران با مسکو در گیر حل این مشکلات بود تا اینکه 19 آذر ماه ارتش شاه بدون ممانعت روسها عازم تبریز شد. با پخش حمله ارتش شاه مقامات شوروی به آقای پیشه وری توصیه میکنند که در مقابل ارتش مقاومت نشان ندهند. واکنش رهبران فرقه به دو نوع بود. گروهی به رهبری جاوید و شبستری معتقد بودند که ایستادگی در مقابل ارتش شاه مجهز به سلاح سنگین و تانک تنها موجب کشته شدن فدائیان مجهز به سلاح سبک خواهد بود. درحالی که گروه دیگر(اکثریت) به رهبری آقایان پیشه وری و بی ریا اعتقاد به مقاومت و ادامه مبارزه بصورت چریکی در آینده داشتند. پس از یک بحث طولانی و با مداخله کنسول شوروی پیشنهاد جاوید و شبستری غالب میاید و فورا فرمان آتش بس داده شد. بدین ترتیب ارتش بدون ممانعت به طرف تبریز پیشروی کرد و 21 آذر ماه وارد شهر شد.


در چند روز بعدی نزدیک به 500 نفر از فرقه به انواع گوناگون جان خود را باختند. جاوید و شبستری در تهران مورد عفو شاه قرار گرفتند ولی پیشه وری و بی ریا همراه با 1200 نفر به شوروی گریختند. شاعر بی ریا و عضو سابق حزب توده بخاطر تمایل برگشت به ایران به 10 سال حبس محکوم شد و پیشه وری دو سال بعد در یک تصادف اتومبیل جان خود را باخت. طبق بعضی منابع از جمله کتاب ٌ من متهم میکنمٌ نوشته کشاورز عضو کمیته مرکزی حزب توده و نامه بی ریا به مقامات عالی رتبه شوروی (ٌوـ9ـ 419 آرشیو، ک.گ.ب) مرگ پیشه وری نقشه از قبل طرح ریزی شده بود.


دو روز قبل از حادثه شوفر پیشه وری در موقع سانحه، کارنیک ملکیان، برای به راه انداختن نقشه با یک تلگراف فوری از یروان آورده میشود. شوفر با مهارت کامل به سمت راست اتومبیل که پیشه وری نشسته بود صدمه وارد میاورد..


در پایان باید گفت که بر خلاف تبلیغات مغرضانه، حکومت خودمختار فرقه آذربایجان و حرکت مشروع مردمی آن آفریده مسکو و خواستار تجزیه ایران نبود. برعکس، استالین بخاطر نگرانی از رشد نهضت ناسیونالیستی در آذربایجان و تمایل آن به روابط دوستانه و همکاری با ترکیه مجبور به حمایت، کنترل و فروپاشیدن بموقع آن بود. با آنکه مطالبات بالحق آذربایجانیها قربانی سیاستهای جهانی شد میتوان ادعا کرد که اصلاحات گسترده یک سال فرقه در آذربایجان محرک اصلاحات بعدی در ایران بود.


لوند 1382
دکتر م. سببی


Read more! posted by <21 Azer> | 8:32 PM


Friday, November 21, 2003  

آئينه اي براي فردائي بهتر

جمشيد پور اسماعيل نيازي


بيش از يك قرن است كه شاهد فعاليت روزافزوني جهت نيل به دمكراسي در ايران هستيم. اين فعاليت بنا به شرايط روز گاه علني بوده و گاه مخفي. هر از گاهي قيامي در نقطه اي به وقوع پيوسته و جزيره ثبات ايران را به دريائي متلاطم تبديل نموده است. اگر جنبش مشروطه را سر منشاء حركات دمكراتيك يك قرن اخير در ايران قرار دهيم به دنبال آن مي توانيم دو حركت عمده دمكراتيك را متصور شويم. حركت اول پس از اين جنبش متعلق به شيخ محمد خياباني بوده است و حركت دوم متعلق به سيد جعفر پيشه وري.


قيام مشروطه خواهي در ايران اگر چه با همت فرزندان دلير خلق آذربايجان به نتيجه رسيد اما به زودي در اثر خيانت مركز نشينان منفعل و منكوب گرديد. به توپ بسته شدن مجلس , خيانت به آرمان خلقي بود كه ماهها گرسنگي و جنگ و جدال را متحمل شده بودند تا بتوانند در سايه همت بلند خويش آزادي و مردم سالاري را جايگزين ديكتاتوري و اختناق سازند. بسته شدن مجلس اهانت به خون شهيدان و آراء مردم بود. شهيداني كه در راه ايجاد دمكراسي , جان شيرين خود را بر كف نهاده و نهال نو پاي مردمسالاري را آبياري نمودند.


طبيعي بود كه بسته شدن مجلس و اهانت به آراء مردم و خواسته هايش عواقبي را به دنبال داشته باشد. شايسته ترين جواب اين بي اعتنائي , قيام شيخ محمد خياباني بود. اين قيام نيز همانند تمامي قيامهاي مردمي ديگر , ريشه در تبعيضات موجود و فاصله طبقاتي در جامعه داشت و بزرگترين خصلت آن دمكراتيك بودن بودن آن بود.


شيخ محمد خياباني در نطقهايش اشاره مي نمايد كه به دنبال ايجاد " حكومتي دمكراتيك" است. وي بر آن باور بوده است كه " آذربايجان آزادي ايران را تامين خواهد كرد". وي مصرانه پيگير مطالبات خلق بوده و اذعان مي داشت كه " قيام تبريز نظريات ثابته دارد و مصمم است كه اين نظريات را به تاثيرات جريانات روزمره ترك ننمايد. اين عزم و اراده آزاديخواهان اعلان شده است و تاكنون فرزندان آذربايجان هيچ يك از عهدهاي خودشان را نقض نكرده اند تا دليل بر ناپايداري اين عهد گرفته شود..." شيخ محمد خياباني اين گفته خويش را با نثار جان خود ثابت نمود و با خون خويش سند خدمت به خلق خود را در تاريخ مبارزاتي ايران جاودانه ساخت و عهد خويش را زير پا ننهاد.


به دنبال سركوب قيام شيخ محمد خياباني مجددا" سايه ارتجاع , استبداد و ديكتاتوري بر فضاي سياسي - اجتماعي ايران سنگيني نمود و به اين ترتيب آرمان خلق و دستيابي به دمكراسي دستخوش هجمه و يورش جديدي گرديد. تعويض سلطنت رضا شاهي و جايگزيني فرزندش محمد رضا پهلوي موجب رشد ديكتاتوري به شيوه نويني شد. لازم بود تا بيشترين فشار سياسي - اجتماعي - اقتصادي بر خلق آذربايجان وارد گردد.


نيروهاي دولتي به جاي حفظ امنيت و آسايش توده مردم , در جهت اعمال فشار بر خلق گام بر مي داشتند. دولت مركزي تمامي سعي خويش را به كار مي برد تا به هر نحو ممكن آذربايجان (آزاديستان شيخ محمد خياباني) را تبديل به فارس ستان پهلوي نمايد. هجمه شديدي در جهت محو و نابودي زبان و فرهنگ آذربايجان آغاز شده بود. لازم و طبيعي بود تا حركتي نو آغاز شود و طرحي نو در اندازد. جمعي از فعالان سياسي - اجتماعي آذربايجان با درك شرايط روز لازم ديدند تا پيشگام قيام دمكراتيك ديگري گردند. به اين ترتيب يك بار ديگر آذربايجان طلايه دار حركتي دمكراتيك گرديد.


فرزندان راستين خلق در كنار همديگر " فرقه دمكرات آذربايجان " را در سال هزارو سيصد و بيست و چهار شمسي بنا نهادند و قيام پيشه وري حركتي نو در جهت نيل به دمكراسي گرديد. اين جريان رژيم شاهنشاهي را به وحشت انداخت. سرانجام نيز توانست با حيله و تزوير و وجه المصالحه قرار دادن آذربايجان در ميان دول شرق و غرب , بار ديگر حركت دمكراتيك خلق آذربايجان را سركوب نمايد. حركتي كه از جانب خلق آذربايجان " حكومت ملي" نام گرفت و هنوز هم از آن به عنوان بزرگترين حركت روشنفكري و دمكراتيك قرن بعد از جنبش مشروطه خواهي در ايران ياد مي كنند.


پيشه وري در سخنانش اشاره اي به عهد و پيمانش با خلق نموده بود. وي گفته بود كه " مرگ هست و بازگشت نيست" به راستي نيز چنين شد و از عهد و پيمان خويش برنگشت و جان شيرين خود را در اين راه نهاد. در تاريخ ثبت است كه پس از آنكه قوام , استالين را با وعده و وعيد فريفت , آذربايجان در دست دول شرق و غرب تبديل به وجه المصالحه شد و لشگرهاي شاهنشاهي به سوي آذربايجان گسيل شد تا بدين ترتيب قيام خلق آذربايجان سركوب گردد.


فرقه دمكرات آذربايجان كه نسبت به اوضاع و سياست آن روز آشنا بود و مي دانست كه در غياب پشتيباني دول خارجي آذربايجان تبديل به قتل گاه مردم بي گناه خواهد شد بلا فاصله عقب نشيني نمود تا بدين واسطه از قتل عام توده مردم جلوگيري نمايد. اما اعمال ارتشيان شاهنشاهي نشان داد كه رژيم تا دندان مسلح محمد رضا پهلوي نه به قصد " آزادي آذربايجان از دست شورشيان و متجاسرين" كه جهت سركوب حركت دمكراتيك خلق آذربايجان و خشكاندن ريشه اين خلق و در هم پيچيدن طومار هستي آن انجام پذيرفته است. اين حمله سبعانه بر طبق آمار رسمي ارتش پادشاهي 25000 اعدامي و بيش از 70000 هزار مهاجر و زخمي بر جاي گذاشت. پيشه وري به اتفاق عده اي از افراد فرقه دمكرات به آذربايجان شوروي رفت و در آنجا وقتي به تباني نيروهاي خارجي با رژيم شاهنشاهي پي برد در پاسخ باقراف كه گفته بود " اگر به ما تكيه مي كرديد ما از شما حمايت مي كرديم" گفت : " بزرگترين اشتباه من اين بود كه به جاي تكيه بر خلق خود به شما اطمينان و تكيه نمودم."


متعاقب اين سخن پيشه وري , باقراف دستور سر يه نيست كردن او را صادر نمود و سيد جعفر جوادزاده خلخالي ( پيشه وري) در تاريخ 20 تير ماه 1326 در اثر حادثه ساختگي تصادف اتومبيل در باكو درگذشت.


در اين سخن پيشه وري كه جان خود را در راه آن نهاد دو نكته مشهود است اول آنكه هيچگاه بيگانگان به فكر آزادي و دمكراسي خلق ما نبوده و نيستند و دوم آنكه نقطه اتكاي هر حركتي بايستي توده مردم باشد. اين تجربه تلخ و ارزشمند به قيمت جان يكي از فرزندان و رهبران راستين خلق آذربايجان و اعدام بيش از بيست و پنج هزار نفر از خلق مظلوم و بي دفاع آذربايجان به دست آمد. اما آئينه اي است در پيش رويمان براي آينده اي بهتر.



Read more! posted by <21 Azer> | 9:42 PM
 

دامان فرقه را نيالائيم
جمشيد پور اسماعيل نيازي

http://jpan.persianblog.com/


چنديست كه موج خاطره نويسي و تحقيق و تفحص در خصوص فرقه دمكرات آذربايجان آغاز شده و خاطره نويسان در نوشته هاي خود اين فرقه و شخص سيد جعفر پيشه وري را آماج حملات خويش قرار داده اند.


در همين راستا متاسفانه برخي از نويسندگان آذربايجان و تاريخ پژوهان ما نيز بدون آنكه تصوير روشني از آن دوران در ذهن خويش داشته باشند , چشم و گوش بسته به نشخوار هذيانات ديگران مشغول بوده و خواسته يا ناخواسته به دنباله روي از اين سياست بر خاسته اند. نكاتي كه در زير مي آيد مي توانست نوشته اي حجيم باشد اما نويسنده اين مقال قصد تاريخ نگاري نداشته فلذا به خلاصه اي اكتفا شد. زيرا كه اشارتي به موضوع براي اهل فن كافيست تا به خود آيند و قبل از انحراف اين قسمت از تاريخ آذربايجان و قبل از به فراموشي سپرده شدن آن همت به خرج دهند.


1- اگر حركت سيد جعفر پيشه وري وابستگي كاملي به بيگانگان داشت به هيچ عنوان مقبوليت عامه نمي يافت. اين مطلب بر همگان روشن است كه ساكنين اكثر بلاد آذربايجان اين حركت را پذيرفته و به هواداري از آن برخاستند. گواه اين مدعا نيز تعداد بيش از يكصد هزار نفر كشته و مهاجر است كه پس از هجوم لشگريان شاهنشاهي از افراد فرقه به جاي ماند.


2- تا كنون همه نوع انگ از جاسوسي گرفته تا خيانت به سيد جعفر پيشه وري چسبانيده اند اما تمامي اين انگها و تبليغات ممتد و مستمر بر عليه صدر فرقه دمكرات نتوانسته است از محبوبيت او در ميان عامه مردم بكاهد. حتي نتوانسته اند او را به فساد مالي , اخلاقي يا... متهم نمايند. هر چند كه احتمال دارد بعد از درج اين مقاله به صورت كاملا اتفاقي يكي از افراد حزب توده يا فرقه و يا... اقدام به درج خاطرات خويش نموده و مطالبي در اين خصوص را ياد آور شود!.


3- هنوز در ميان خلق آذربايجان از پيشه وري به عنوان يگانه چهره ملي آن دوران ياد مي كنند و از دوران حكومت ملي به عنوان تنها دوران راستين آزادي نام مي برند.


4- در طول دوران افتخار آميز فرقه دمكرات آذربايجان حتي يك مورد نيز حركت نا بهنجار ديده نمي شود. اين حكومت در طول دوران كوتاه يك ساله خويش بسيار مثمر ثمر بوده است و رشد اقتصادي , سياسي و فرهنگي آذربايجان را ممكن ساخته است . خاطره نويسان معلوم الحال در اين خصوص متفق القول هستند كه " البته خدمات رفاهي و اجتماعي در آن دوران صورت پذيرفت كه در آذربايجان بي سابقه بود..."


حقيقتا" نيز چنان بود. تمامي طبقات جامعه در ساخت فرقه شركت داشتند باستثناي دزدان و اراذل و اوباش . همين نكته بسيار ظريف كه در اساسنامه فرقه دمكرات ذكر شده بود و اين نشان از درك بالاي گردانندگان فرقه داشت. در طول تاريخ يكصد ساله اخير به جرات مي توان گفت كه تنها دو نفر توانسته اند با رشوه خواري و خيانت و دزدي و... مقابله نمايند. يكي از آنان رضا پالاني مشهور به مير پنج بود كه سلسله پهلوي را بنياد نهاد و ديگري سيد جعفر جواد زاده خلخالي مشهور به پيشه وري كه فرقه دمكرات آذربايجان را بنيان گذاري نمود. البته همه واقفند كه رضاخان بيشتر ژست اين كار را به خود گرفت اما پيشه وري مبارز راستيني بود كه حقيقتا موفقيت بزرگي در اين خصوص كسب نمود به نحوي كه ارازل و اوباش و دزدان و خائنين از آذربايجان متواري و عمدتا به تهران پناهنده شدند.


آيا بهتر نيست نگاهي نو به دوران حكومت ملي بيافكنيم؟ آيا لازم نيست كه از زاويه اي ديگر و بدون حب و بغض در آن مورد به كندوكاو بپردازيم؟ در خصوص دشمنان خلق آذربايجان وضعيت معلوم است اما به دوستان خود نكته اي را ياد آوري مي نمائيم باشد كه در اين خصوص به تعمق بنشينند.


اگر پيشه وري و حركتش در منطقه اي نظير تهران به وجود مي آمد آيا اين چنين مورد بي مهري قرار مي گرفت؟


آيا محل تولد پيشه وري و زبان مادري او مي توانست در آينده و نحوه قضاوت ديگران بي تاثير باشد؟


هيچ يك از افراد آذربايجاني كه از نزديك با مصائب و مشكلات خلق آذربايجان آشنائي داشته و خود نيز عضو فرقه بوده اند آن را تقبيح ننموده بلكه به جانبداري از آن برخاسته اند و آن عده اي كه بنا به دلائلي نتوانسته اند به تشريح عظمت ظهور فرقه در آذربايجان اشاره نمايند سكوت پيشه كرده اند تا دامان فرقه را نيالايند به استثناي معدود افراد معلوم الحالي كه هم از آخور خورده اند و هم از توبره! اين عده در تمامي ادوار زندگي خويش هم به ميخ زده اند و هم به نعل!


حقيقت امر اين است كه شوونيستهاي فارس از بدو تاريخ پيدايششان تا به امروز تك تك قهرمانان ملي آذربايجان را مورد تخطئه قرارداده اند و سعي در ترور شخصيت آنان داشته اند. اگر خواننده اين مطالب در اين خصوص شك و شبهه اي داشته باشد مي تواند به تاريخ آذربايجان رجوع نمايد و احوال قهرمانان ملي اين خطه را مطالعه و مورد كنكاش قرار دهد.


ماداميكه قهرمانان آذربايجان قدرتي داشته اند تا سروساماني به اوضاع آشفته و اسفناك اين خطه بدهند آنان را به ظاهر ياري نموده اند اما در قفا خنجري از خيانت حاضر ساخته اند تا اهداف پليد خود را عملي سازند. در طول تاريخ گذشته آذربايجان از اين خيانت ها بسيار ديده ايم. مگر بابك را دشنه خيانت افشين از پاي در نياورد؟ چرا به گذشته هاي دور برويم؟ در همين يك قرن اخير چه تعداد شخصيتهاي آذربايجاني به دست غير آذربايجانيان ضربه خورده اند؟


انقلاب كبير مشروطه خواهي به دست ستارخان و باقرخان به ثمر نشست اما در فرداي پيروزي هر دوي آن بزگواران مورد خيانت قرار گرفتند در عوض جناب شيخ فضل الله نوري كه خائن به مشروطه خواهي و جيره خوار انگليس بود و به دست خلق اعدام گرديد چه تكريمها كه نشد و نمي شود!.


قيام شيخ محمد خياباني نيز در همين زمره است. اگر شيخ محمد خياباني زاده خطه اي غير از آذربايجان مي بود و در جائي غير از آذربايجان قد علم مي نمود آيت الهي بي بديل بود.


پيشه وري نيز مغضوب همين قلم به دستان شد. چرا كه زاده آذربايجان بود و حركت خويش را از آذربايجان آغازيد.


صمد بهرنگي و ديگران نيز در همين زمره اند. آنچه مسلم است ديگران از ما پيوسته استفاده ابزاري نموده اند تا به اهداف خويش نائل آيند و حال بايستي كه به قول خودشان پرده ها را كنار بزنند.اما چرا؟ سيد جعفر پيشه وري جزئي از تاريخ ماست و تاريخ ما هويت ما را شكل مي دهد. پاشنه آشيل ما نيز در همين نكته نهفته است يعني محو تاريخ خودمان به دست خود يا ديگران. تا نه از تاك نشان ماند نه از تاك نشان اثر.


نكته اي بسيار ظريف نيز پنهان از ديده مانده است و آن اينكه اكثر خاطره نويسان مغرض از حزب توده بوده اند و يا به آن وابستگي داشته اند. چنانچه مي دانيم احزاب چپ در اصل با ناسيوناليسم مخالفند اما جهت دستيابي به اهداف خويش از اين حربه نيز استفاده ابزاري مي نمايند. توده اي ها در اكثر جريانات نيم قرن اخير حضور داشته اند آنان جهت سرپوش نهادن به عملكرد پليد خود سعي دارند تا كل جريانات نيم قرن اخير را به نحوي ملوث نمايند تا شايد به اين واسطه موفق به تطهير خود گردند.


مراجعتنامه فرقه دمكرات را مطالعه كنيد. هنوز هم كه هنوزه مفاد آن و خواسته هاي به حق خلق در طول اين نيم قرن جامه عمل نپوشيده است در حالي كه مفاد آن خواسته عموم خلق آذربايجان بوده و بايستي تا كنون اجرا مي شد. آنان كه در پي محو خلق آذربايجان هستند به جاي آنكه كمكي به حل مسئله بنمايند صورت مسئله را پاك مي نمايند. پيشه وري از نگاه آنان هرچه بود و هرچه هست از نگاه ما يك آزاد انديش وطن پرست است كه توانست در دوران رخوت سياسي و دلسردي خلق و ياس توده مردم و در دوراني كه ظلم و جور به بالاترين حد خود رسيده بود , حركتي را پايه گذاري نمايد كه سر انجام آن به دمكراسي و آزادي منتهي مي شد. كارهاي عمراني و فرهنگي انجام گرفته در دوران عمركوتاه يكساله حكومت ملي را در قياس با دوران نيم قرن پهلوي و ربع قرن جمهوري اسلامي مي توان شاهكار ناميد. شاهكاري از جنس خودمان براي خودمان.


به آقايان پيشه وري ستيز نكته اي را ياد آوري مي نمائيم و آن اينكه فرض مي كنيم گفته هاي شما درست است و پيشه وري در طول زندگاني خود همانگونه بود كه شما مي گوئيد مهم آن است كه در طول يكسال حكومت ملي , تبديل به قهرمان ملي آذربايجان شد. شما چه كرده ايد؟ در طول زندگي خفت بار خود غير از ندامت نامه نويسي و رفاه طلبي و جاه طلبي و شهرت طلبي و... چه تاج سري بر سر بي مقدار خود زديد؟


حركت پيشه وري چنان ارزشي داشت كه تاج و تخت پهلوي را به سخره گرفت. نسيم آزادي را در فضاي مرده ايران جاري ساخت و اركان ظلم و جور را به لرزه در آورد. اگر نبودند كساني كه داعيه خلق پرستي دارند اي بسا كه خيانتي نمي شد و چنين بي راهه نمي رفت كژ راهه نويس عافيت طلب!


اكثر توده اي هائي كه در دور و بر پيشه وري جمع شده بودند از همان آغاز قصد همراهي با او را نداشتند بلكه هدف حزب توده از دامن زدن به احساسات قومي , ملي و ... استفاده ابزاري از آن بود. چنانچه شاهديم پس از برخي وقايع كه دست حزب توده رو شد برخي از اعضاء آن روگردان شدند و راه خود را از آن حزب جدا نمودند. به عنوان مثال جلال آل احمد دست از حزب توده شست و " در خدمت و خيانت روشنفكران" را منتشر نمود ويا به عنوان مثالي ديگر افرادي چون بيژن جزني از حزب كنار كشيدند و سازمان چريكهاي فدائي خلق را بنياد نهادند. آيا تا به حال مورخان منصف ما از خود پرسيده اند چرا؟


حقيقت آن است كه اگر توده ايها وطن فروشي پيشه نمي كردند و اگر خيانت آنها نبود بيش از يكصد هزار نفر كشته و زخمي و مهاجر بر دوش تاريخ آذربايجان سنگيني نمي نمود. حال همين توده ايها براي زدودن پليديهاي خويش سعي در لجن مال كردن ديگران دارند. آنان چنان در تب و تاب توابيت گرفتار آمده اند كه فرزندان آذربايجان كه هيچ , حتي ياران صديق! و همدستان خود را نيز از نيش و كنايه و بدنام گوئي در امان نگه نداشته اند. بايستي در يك كلام به اين كمونيستهاي دو آتشه گفت : " حاج آقا زيارت قبول!."


Read more! posted by <21 Azer> | 1:43 PM


Monday, November 10, 2003  

M.C. PİŞEVERİ VE AZERBAYCAN DEMOKRATİK FİRQESİ'NİN YARANMASI

VÜQAR EHMED


Azerbaycan Demokrat Firqesi'nin yaranması mühüm, mütereqqi ve inqilabi hadise idi. M. C. Pişeveri yazırdı ki, “bu partiyanın şüarları çox aydın, konkret ve başa düşülecek idi. Xalq milli muxtariyyet, dil azadlığı, kendli-mülkedar ve fehle-sahibkar münasibetinin düzgün yola qoyulmasını, xalq hakimiyyetini te'min etmek şüarını çox yaxşı başa düşürdü. Ona göre de ADF-nin yaranması xalq terefinden böyük reğbet ve ümidle qarşılandı” .


ADF-nin ilk beyannamesi neşr olunduğu günden (3.IX.1945) xalq kütleleri Tebriz'e Firqe'nin ve “Azerbaycan” qezetinin ünvanına gönderdikleri teleqram ve mektublar vasitesile Demokrat Partiyası'na qoşulduqlarını bildirir ve bu partiyaya qebul olunmalarını xahiş edirdiler. Tebriz'den partiyanın merkezinden gösteriş gözlemeden müessisler terefinden Erdebil, Maku, Marağa, Merend, Urmu ve Xoy vilayetlerinde, Ecebşir'de, Şişevan'da, Neqedey'de, Culfa, Sarab ve diger şeherlerde partiyanın teşkilatlarını onun proqramının ve nizamnamesinin teleblerine üyğun olaraq qurmağa başladılar, ilk partiya teşkilatları yaradıldı. 1945-ci il noyabrın evvellerine qeder ADP-nin bütün vilayet ve şeher teşkilatlarında partiya konfransları keçirildi.


Milli-azadlıq ve demokratik herekatın baş xettinin qorunması eleyhine çıxan İran hökumeti ADP-nin yaranmasını düşmençilikle qarşıladı, xalqın Azerbaycan'a muxtariyyet verilmesi, iqtisadi ve medeni inkişaf kimi qanuni teleblerinin heç birini qebul etmedi. Azerbaycan milli-azadlıq herekatını silah gücüne yatırmaq xettine keçdi.


Bele bir şeraitde, ADP yaranandan az sonra, onun qarşısında Azerbaycan'da milli-azdlıq herekatına emeli suretde rehberlik etmek kimi mühüm vezife durmuşdu. Bu vezifenin heyata keçirilmesinde partiyanın, herekatın baş xettinin qorunmasının çox böyük ehemiyyeti olmuşdur.


ADP-nin beyannamesinde, proqramında ve Azerbaycan Xalq Konqresi'nin qerarlarında İran daxilinde Azerbaycan'a muxtariyyet verilmesi, Azerbaycan dilinin resmi dil e'lan edilmesi ve İran'ın siyasi qurluşunun demokratikleşdirilmesi uğrunda mübarize partiyanın ve herekatın baş xetti kimi müeyyenleşdirilmişdi.


Azerbaycan Demokrat Partiyası yarandığı günden baş xettin qorunması uğrunda mübarize aparmışdır. ADP-nin ilk beyannamesi yazılarken yaradıcıların bir qurupu medeni muxtariyyet şüarı ireli sürmüşdüler ve bu, birinci maddede bele de eks olunmuşdu. M.C. Pişeveri bu faktı bele aydınlaşdırırdı: “Biz bilirdik ki, elimizde dövlet teşkilatı, siyasi qüdret ve ixtiyar olmazsa, Fars müteessibleri bize medeni muxtariyyet vermeyecekler. Medeni muxtariyyet ibaresi mehdud olduğu … üçün daxili azadlıq ve öz müqeddaratını özü te'yin etsin sözü ile muxtariyyet sözünü evez etdik”2.


ADP-nin fealiyyetinin başlıca ideyasını gözel başa düşen şovinist ve şahperest İran Hökumeti bütün vasitelelre ADP-nin ve milli-azadlıq herekatının baş xettinde eyintiler yaratmağa çalışırdı. Urmu vilayetinde Tebriz'e- Azerbaycanın merkezine tabe' olmayaraq Tehranla elaqe saxlayan, muxtariyyet, milli-medeni tereqqi, Azerbaycan dilinde maarif ve idare kimi xalq üçün heyati ehemiyyeti olan meselelerden imtina eden Demokrat Partiyası yaratmağa cehd olundu. Be'zileri ADP-ye daxil olmaq üçün qeyd ve şert qoyur, Azerbaycan'ın İrandan ayrıldığı ve ilhaq meselesi kimi yalan xeberler yayır, prezident seçgisi keçirildiyini uydurur, bütün torpaqların bölünmesini ve sermayedarların mehv edilmesini ve i.a. ireli sürürdüler. Diger terefden ise mülkedarlardan be'zisi jandarm qüvveleri vasitesile kendliler üzerinde zülmü son hedde çatdırır, be'zi fabrik-zavod sahibleri fehle-sahibkar münasibetini son derece gerginleşdirirdi. Bütün bunlar ADP-nin baş xettinin eleyhine idi, milli-azadlıq herekatını zeifledirdi. Ona göre de partiya qet'i suretde onların eleyhine çıxdı. ADP-nin orqanı olan “Azerbaycan” qezeti partiya yaranandan 15 gün sonra yazırdı: “Şüarımızın eleyhine sol şüarlar ile özlerini pehlivan göstermek isteyen lovğalara Demokrat Partiyası'nda meydan verilmeyecekdir”3.


Meselelere pirinsipial mövqe'den yanaşıb, ciddi telebler ireli süren M. C. Pişeveri partiyanın metbu orqanında qetiyyetle bildirirdi: “Beyannamede gösterilen şüarları islah etmek mümkündür. Lakin onların esas pirinsipini deyişmek olmaz”4.
Partiyanın baş xettini inqilabi mövqeden ve ardıcıl müdafie eden Cavadzade partiya qurultayındakı çıxışında demişdi: “Biz İran'ın istiqlaliyyetini ve Azerbaycan'ın daxili muxtariyyetini isteyirik. Kimin bu meramlara elaqesi var, qalsın. Kim bu şüarlar ile müxalifdir, indiden getsin”.5 Pişeveri'nin seyi neticesinde qurultayın, partiyanın baş xetti qetiyyetle müdafie olundu. Qurultayın müzakiresine verilen partiya proqramı layihesinin birinci maddesinde (ümumi siyasi meseleler bölmesinde) Azerbaycan'a ixtiyarat elde etmek esas vezifelerden hesab olunurdu. Bu, partiyanın ilk beyannamesinde e'lan olunmuş baş xettden geri çekilmek demek idi. “İxtiyarat” sözü hakimiyyet uğrunda mübarizeni ve öz müqeddaratını te'yin etmek hüququnu özünde eks etdirmirdi. Milli-azadlıq herekatı qüvveleri onun etrafında birleşmezdiler. Buna göre de qurultay nümayendeleri ilk çıxışlarından Azerbaycan'ın daxili muxtariyyeti telebini ireli sürdüler. Pişeveri de öz çıxışında gösterirdi: “Hökumet xalqın elinde olmalıdır. Bu da mehelli ve milli muxtariyyet vasitesile ola biler”6 . Müzakireler neticesinde qurultay yekdillikle partiyanın proqramında “ixtiyarat” sözünün “muxtariyyat”ile evez edilmesini qerara aldı7.


Azerbaycan'dan gedib ve Azerbaycan'ın azadlığı eleyhine mübarize aparan mülkedarların torpaqlarının kendliler arasında bölünmesi meselesi qurultayda müzakire edildiyi zaman iki-üç neferin çıxışında partiyanın baş xettini eymek meyli özünü gösterdi. Nümayendelerden biri bütün torpaqların bölünmesini teklif edirdi. M. C. Pişeveri müzakire olunan bu mesele baredeki çıxışında demişdir: “İndiki veziyyetde torpaq bölgüsü meselesini meydana atmaq sehih deyildir. Bu fikir çox mentiqi ve adilanedir, amma bugünkü şerait ona icaze vermir”8 .


Nümayendelerden bir neçesi Azerbaycan'dan gedib azadlıq eleyhine mübarize aparan mülkedarların torpaqlarının kendliler arasında bölünmesi eleyhine çıxaraq, bu torpaqlardan gelen gelirin partiyanın ehtiyaclarına serf olunmasını ve ya bu gelir ile kend teserrüfatı bankı yaradılmasını teklif etdiler9. Qurultay bu teklifleri de redd etdi ve o dövr üçün daha düzgün olan yol seçdi: azadlıq düşmeni olan mülkedarların torpaqlarının müsadire olunub kendlilerin ixtiyaına verilmesi ve qalan mülkedarlarla kendliler arasında münasibetin xüsusi qanunla müeyyen edilmesi qerara alındı ve partiyanın proqramına daxil edildi. Bir müddet sonra, 1947-ci ilin iyun ayında M. C. Pişeveri torpaq bölgüsü barede ADP-nin tutduğu mövqe haqqında izahat vererken bele yazmışdı: “Azerbaycan'da torpağın en mühüm hissesi iri mülkedarların ixtiyarındadır. Yüz minlere qeder xırda mülkedar ve aztorpaqlı kendlini kenar etmek olmaz. Biz Azerbaycan'da olan şerayit daxilinde xüsusi mülkiyyeti leğv ede bilmezdik. Biz eleye bilmezdik milli bir partiya olduğumuz halda, birinci qedemde sinfi mübarizeni alovlandıraq”10.


Partiyanın teşkilat işlerinde de baş xettden eyinti özünü göstermişdi. ADP-nin Erdebil, Merend ve Urmu vilayet komitelerinde iri mülkedar ve tacirler rehberliyi öz menafelerine uyğunlaşdırmağa çalışırdılar. Partiyanın Tebriz teşkilatlarının da şeher komitesinin nezaretinden çıxmaq tehlükesi yaranmışdı. M. C. Pişeveri'nin bilavaiste teşebbüsü ile ADP-nin Merkezi Komitesi ve 1945-ci ilin noyabrında keçirlen vilayet konfransları bu veziyyetin qarşısını aldı. Tebirz komitesine ve gösterilen vilayet partiya komitelerine partiyanın proqramın ve milli-azadlıq herekatının inqılabı pirinsiplerini ardıcıl olaraq gözleyen ve heyata keçiren şexsler seçildiler. ADP-ni yaradanların ilk konfransında (13.IX.1945) partiyanın müessisler Komitesi yarandığı ve ondan sonra ADP-nin qurultayı terefinden partiyanın Merkezi Komitesi ve Merkezi Teftiş Komissiyası seçildiyi (4.X.1945) tarixden Azerbaycan'da milli-azadlıq herekatına partiya terefinden kollektiv rehberlik edilmişdir. Partiya'nın Merkezi Komitesi'nin geniş pilenumlarında vaxtaşırı olaraq günün mühüm problemleri müzakire olunmuş, müvafiq qerarlar çıxarılmış ve heyata keçirilmeye başlanmışdır. Bu kollektiv rehberlikde M. C. Pişeveri inqilabi tecrübesine, nezeri hazırlığına, teşkilatçılıq bacarığına ve ölkenin siyasi, iqtisadi ve milli heyatına çox derinden beled olduğuna göre xüsusi yer tuturdu. Xalxali (M. C. Pişverinin leqebidir) partiyanın Merkezi Komitesi'nin gösterişlerini heyata keçirerek Azerbaycan'da inqilabi herekatın, milli-azadlıq mübarizesinin ayrı-ayrı merhelelerine çox vaxtında ve düzgün istiqamet vermişdir.


ADP-nin Merkezi Komitesi'nin birinci geniş pilenumu 1945-ci il oktyabrın 4-de Tebriz'de teşkil olunmuşdur. Pilenumda partiya'nın rehber ve mesul işçilerinden 80 nefere yaxın iştirak etmişdir. Pilenum cari işleri idare etmek üçün 9 neferden ibaret heyet seçdi. Pilenumun bu seçgisi haqqında hemin gün öz işini qurtarmaqda olan partiya qurultayına me'lumat verildi. Qurultay terefinden M. C. Pişeveri ADP MK-nın sedri, M. C. Şebüsteri ve S. Padeqan sedr müavinleri seçildiler11 .


Read more! posted by <21 Azer> | 3:25 AM
Azərbaycan Milli HökümətiAzerbaycan Demoqrat Firqesi
21 Azer - 1945-1946 South Azerbaijan (Iran)
سؤزوموز-بلاگ اسپات
سؤزوموز-پرشين بلاگ









email
archives
Photo Albums
پيشه ورى: يازيلار -نوشته ها
توركجه مقاله لر
مقاله هاى فارسى
English Articles
عكس- فيلم-راديو
سندلر-اسناد
كتاب شناسى
دئموقراتلار-دموكراتها
صفرخان قهرمانى
پان ايرانيست-دؤولت گؤروشو:ديدگاه پان ايرانيستى-دولتى
Counters
Rent Movies Online